گنجور

غزل شمارهٔ ۶۵

عشق تو قضای آسمانی است
وصل تو بقای جاودانی است
در سایهٔ زلف تو دل من
همسایهٔ نور آسمانی است
بربود دلم کمند زلفت
حقا که مرا بدو گمانی است
پیداست چو آفتاب کان دل
در سایهٔ زلف تو نهانی است
عشق تو به جان خریدم ارچه
آتش همه جای رایگانی است
هرچند بر آستان کویت
گردون به محل پاسبانی است
دلجوئی کن که نیکوان را
دلجوئی رسم باستانی است
خاقانی را به دولت تو
کار سخنان هزارگانی است

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عشق تو قضای آسمانی است
وصل تو بقای جاودانی است
هوش مصنوعی: عشق تو مقدر شده از جانب آسمان است و وصالت باعث ماندگاری ابدی می‌شود.
در سایهٔ زلف تو دل من
همسایهٔ نور آسمانی است
هوش مصنوعی: دل من در زیر سایه‌های موهای تو، مانند همسایه‌ای در کنار نور آسمان قرار دارد.
بربود دلم کمند زلفت
حقا که مرا بدو گمانی است
هوش مصنوعی: به زیبایی زلفت مرا گرفتار کرده است و حقیقتاً به خودت شکی ندارم.
پیداست چو آفتاب کان دل
در سایهٔ زلف تو نهانی است
هوش مصنوعی: به وضوح مشخص است که دل من در سایه‌ی زیبایی و جذابیت موهای تو پنهان است، مثل آفتابی که در آسمان می‌تابد.
عشق تو به جان خریدم ارچه
آتش همه جای رایگانی است
هوش مصنوعی: عشق تو را با تمام وجودم پذیرفته‌ام، هرچند که سختی‌ها و مشکلات اطرافم فراوان است.
هرچند بر آستان کویت
گردون به محل پاسبانی است
هوش مصنوعی: هرچند که بر درگاه تو guard و محافظ وجود دارد، اما من همچنان به سوی تو خواهم آمد.
دلجوئی کن که نیکوان را
دلجوئی رسم باستانی است
هوش مصنوعی: به دیگران محبت کن و از حال خوبشان باخبر باش، چرا که این رفتار دوستانه و نیکو، یکی از سنت‌های قدیمی و پسندیده ماست.
خاقانی را به دولت تو
کار سخنان هزارگانی است
هوش مصنوعی: خاقانی به خاطر نعمت‌های تو، سخنانی شگفت و زیبا سروده است.