غزل شمارهٔ ۵۸
شوری ز دو عشق در سر ماست
میدان دل از دو لشکر آراست
از یک نظرم دو دلبر افتاد
وز یک جهتم دو قبه برخاست
خورشیدپرست بودم اول
اکنون همه میل من به جوزاست
در مشرق و مغرب دل من
هم بدر و هم آفتاب پیداست
جانم ز دو حور در بهشت است
کارم ز دو ماه بر ثریاست
گر یافتهام دو در عجب نیست
زیرا که دو چشم من دو دریاست
بالله که خطاست هرچه گفتم
والله که هرآنچه رفت سوداست
خاقانی را چه روز عشق است
با این غم روزگار کاو راست
روزی دارد سیاه چونانک
دشمن به دعای نیمشب خواست
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شوری ز دو عشق در سر ماست
میدان دل از دو لشکر آراست
هوش مصنوعی: در دل ما هیجان و اشتیاقی از دو عشق وجود دارد و میدان قلب ما به خاطر این دو عشق مانند میدان جنگی آماده و آرایش یافته است.
از یک نظرم دو دلبر افتاد
وز یک جهتم دو قبه برخاست
هوش مصنوعی: از یک سو، دو محبوب به چشمم میآیند و از یک طرف، دو گنبد بلند و زیبا نمایان میشوند.
خورشیدپرست بودم اول
اکنون همه میل من به جوزاست
هوش مصنوعی: در ابتدا به پرستش خورشید تمایل داشتم، اما اکنون تمام علاقهام به جوزا معطوف شده است.
در مشرق و مغرب دل من
هم بدر و هم آفتاب پیداست
هوش مصنوعی: در دل من، هم نور و روشنی وجود دارد و هم تاریکی و سایه، که در هر دو سمت، یعنی در شرق و غرب، این دو حال احساس میشود.
جانم ز دو حور در بهشت است
کارم ز دو ماه بر ثریاست
هوش مصنوعی: زندگی من به دو حوری در بهشت وابسته است و کار و تلاش من همچون دو ماه در آسمان بلند و درخشان است.
گر یافتهام دو در عجب نیست
زیرا که دو چشم من دو دریاست
هوش مصنوعی: اگر من دو در داشتهام، تعجبی ندارد، چون چشمان من مانند دو دریا هستند.
بالله که خطاست هرچه گفتم
والله که هرآنچه رفت سوداست
هوش مصنوعی: به خدا قسم، هر چه را که گفتم اشتباه بود و به خدا قسم، هر چیزی که گذشته است، سودمند و مفید بوده است.
خاقانی را چه روز عشق است
با این غم روزگار کاو راست
هوش مصنوعی: روزگار پر از غم و اندوه است و خاقانی در این وضعیت نباید به عشق فکر کند.
روزی دارد سیاه چونانک
دشمن به دعای نیمشب خواست
هوش مصنوعی: یک روزی خواهد آمد که به اندازهی شبهای تاریک و دعاهای دشمن در نیمهشب، سخت و دشوار خواهد بود.