غزل شمارهٔ ۵۷
بس لابه که بنمودم و دلدار نپذرفت
صد بار فغان کردم و یکبار نپذرفت
از دست غم هجر به زنهار وصالش
انگشت زنان رفتم و زنهار نپذرفت
گه سینه ز غم سوختم و دوست نبخشود
گه تحفه ز جان ساختم و یار نپذرفت
بس شب که نوان بودم بر درگه وصلش
تا روز مرا در زد و دیدار نپذرفت
گفتم که به مسمار بدوزم در هجرش
بسیار حیل کردم و مسمار نپذرفت
بر دشمن من زر به خروار برافشاند
وز دامن من در به انبار نپذرفت
پذرفت مرا اول و رد کرد به آخر
هان ای دل خاقانی پندار نپذرفت
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بس لابه که بنمودم و دلدار نپذرفت
صد بار فغان کردم و یکبار نپذرفت
هوش مصنوعی: من بارها و بارها به دلدارم گفتم و از او امید کمک داشتم، اما او هیچگونه پاسخی نداد. هر بار که فریاد زدم و از او درخواست یاری کردم، او هیچگاه دعای مرا قبول نکرد.
از دست غم هجر به زنهار وصالش
انگشت زنان رفتم و زنهار نپذرفت
هوش مصنوعی: از شدت غم و دوری او، به درگاهش شتافتم و خواستم که به من رحم کند، اما او از پذیرش من خودداری کرد.
گه سینه ز غم سوختم و دوست نبخشود
گه تحفه ز جان ساختم و یار نپذرفت
هوش مصنوعی: گاه از شدت اندوه، سینهام سوخت و محبوبم مرا معاف نکرد. و گاه برای او از جان خود هدیهای درست کردم، اما یار آن را نپذیرفت.
بس شب که نوان بودم بر درگه وصلش
تا روز مرا در زد و دیدار نپذرفت
هوش مصنوعی: شبهای زیادی را به انتظار در درگاه وصالش گذراندم، تا اینکه روزی به در زدم و نتوانستم دیدار او را حاصل کنم.
گفتم که به مسمار بدوزم در هجرش
بسیار حیل کردم و مسمار نپذرفت
هوش مصنوعی: گفتم که با میخ او را به یاد او به چیزی متصل کنم، اما در جداییاش تلاشهای زیادی کردم و آن میخ نپذیرفت.
بر دشمن من زر به خروار برافشاند
وز دامن من در به انبار نپذرفت
هوش مصنوعی: دشمن من به مقدار زیاد طلا و ثروت به پا میریزد، اما هیچ چیز از دامن من به انبار نمیرسد.
پذرفت مرا اول و رد کرد به آخر
هان ای دل خاقانی پندار نپذرفت
هوش مصنوعی: در ابتدای کار کسی مرا پذیرفت، اما در پایان مرا رد کرد. ای دل خاقانی، این را به یاد داشته باش که هیچ چیزی را کامل نپذیری!