گنجور

غزل شمارهٔ ۵۱

به باغ وصل تو خاری رقیبِ صد ورد است
به یاد روی تو دردی طبیبِ صد درد است
هزار جان مقدس فدای روی تو باد
که زیر دامن زلف تو سایه‌پرورد است
به روزگار هوای تو کم شود؟ نی نی
هوای تو عَرَضی نیست مادرآورد است
رسول من سوی تو باد صبحدم باشد
ازین قِبَل نفس باد صبحدم سرد است
سپر به مهر فکندم کمان به کینه مکش
به تیر غمزه بگو کو نه مرد ناورد است
به دل اسیر هوای تو گشت خاقانی
اگر به جان برهد هم سعادتی‌مرد است

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به باغ وصل تو خاری رقیبِ صد ورد است
به یاد روی تو دردی طبیبِ صد درد است
هوش مصنوعی: در باغ وصال تو، رقیب همچون خاری است که صد رنگ از شگفتی‌ها را به یاد می‌آورد. یادِ روی تو به قدری دل‌نشین و تسکین‌دهنده است که بهتر از هر طبیب، دردهای بسیاری را درمان می‌کند.
هزار جان مقدس فدای روی تو باد
که زیر دامن زلف تو سایه‌پرورد است
هوش مصنوعی: هزار جان پاک و باارزش آماده است تا برای زیبایی تو فدای شود، زیرا زیر سایه‌ی زلف تو، همیشه آرامش و رشد وجود دارد.
به روزگار هوای تو کم شود؟ نی نی
هوای تو عَرَضی نیست مادرآورد است
هوش مصنوعی: آیا ممکن است که در این دنیا تمایل به تو کمتر شود؟ نه، هرگز! تمایل به تو چیزی نیست که از دنیا بیفتد، بلکه به خاطر وجود تو در دنیا آمده است.
رسول من سوی تو باد صبحدم باشد
ازین قِبَل نفس باد صبحدم سرد است
هوش مصنوعی: فرستاده من به سوی تو در صبحگاه است و به همین خاطر نسیم صبحگاهی سرد و دل‌انگیز می‌وزد.
سپر به مهر فکندم کمان به کینه مکش
به تیر غمزه بگو کو نه مرد ناورد است
هوش مصنوعی: من عشق را به عنوان پوششی برای خود قرار داده‌ام و کینه را با تیر نزن. بگو که در برابر دلخوری‌ها، شجاعتی مانند مردان میدان نبرد دارم.
به دل اسیر هوای تو گشت خاقانی
اگر به جان برهد هم سعادتی‌مرد است
هوش مصنوعی: دل من به شدت تحت تأثیر عشق تو قرار گرفته است، و اگر جانم نیز در این راه فدای تو شود، این خود برای من مبارکی و سعادت است.