گنجور

غزل شمارهٔ ۴۸

از حال خود شکسته دلان را خبر فرست
تسکین جان سوختگان یک نظر فرست
جان در تب است از آن شکرستان لعل خویش
از بهر تب بریدن جان نیشکر فرست
گفتم به دل که تحفهٔ آن بارگاه انس
گر زر خشک نیست سخن‌های تر فرست
بودم در این حدیث که آمد خیال تو
کای خواجه ما سخن نشناسیم زر فرست
الماس و زهر بر سر مژگان چو داشتی
این سوی دل روان کن و آن زی جگر فرست
سر خواستی ز من هم ازین پای باز گرد
شمشیر و تشت راست کن و سوی سر فرست
خاقانیا سپاه غم آمد دو منزلی
جان را دو اسبه خیز به خدمت به در فرست

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از حال خود شکسته دلان را خبر فرست
تسکین جان سوختگان یک نظر فرست
هوش مصنوعی: خبرهایی از حال دل‌شکستگان بفرست و با یک نگاه به آن‌ها دل‌سوزی کن، شاید تسکینی برای جان‌های سوخته باشد.
جان در تب است از آن شکرستان لعل خویش
از بهر تب بریدن جان نیشکر فرست
هوش مصنوعی: جانم به شدت در حال تپش است به خاطر شکرستانی که از لعل خودم دارم. به خاطر این تب و تاب، برای تسکین جانم نیشکر می‌فرستم.
گفتم به دل که تحفهٔ آن بارگاه انس
گر زر خشک نیست سخن‌های تر فرست
هوش مصنوعی: به دل گفتم که اگر هدیه‌ای از آن سرای دوستان نداریم، پس بهتر است که به جای طلا و جواهر، سخنان شیرین و دلنشین را بفرستیم.
بودم در این حدیث که آمد خیال تو
کای خواجه ما سخن نشناسیم زر فرست
هوش مصنوعی: در این بیان، شخصی اشاره می‌کند که در زمانی که به یاد تو بود، احساس می‌کرد که هنر سخن گفتن را ندارد و تحت تأثیر زیبایی و جذابیت تو قرار گرفته است. او به وضوح احساس می‌کند که ارزش تو بسیار بیشتر از کلمات است و تنها چیزی که می‌تواند تقدیم کند، طلاست.
الماس و زهر بر سر مژگان چو داشتی
این سوی دل روان کن و آن زی جگر فرست
هوش مصنوعی: اگر بر مژه‌هایت الماس و زهر داشته باشی، دل را به سوی خود جذب کن و آن را به جگر من برسان.
سر خواستی ز من هم ازین پای باز گرد
شمشیر و تشت راست کن و سوی سر فرست
هوش مصنوعی: اگر از من خواسته‌ای، از اینجا دور شو، شمشیر و لگن را آماده کن و به سمت سر بفرست.
خاقانیا سپاه غم آمد دو منزلی
جان را دو اسبه خیز به خدمت به در فرست
هوش مصنوعی: ای خاقان، گروه غم در دو منزلگی به جان نزدیک شده است. با دو اسب به‌سوی خدمت آماده شو و به در برو.

حاشیه ها

1399/07/30 16:09

خاقانیا سپاه غم آمد دو منزلی
جان را دو اسبه خیز به خدمت به در فرست