گنجور

غزل شمارهٔ ۲۸

از کف ایام امان کس نیافت
وز روش دهر زمان کس نیافت
شام و سحر هست رصددار عمر
زین دو رصد خط امان کس نیافت
رفت زمانی که ز راحت در او
نام غم از هیچ زبان کس نیافت
و آمد عهدی که ز خرم‌دلان
در همه آفاق نشان کس نیافت
اهل میندیش که در عهد ما
سایهٔ عنقا به جهان کس نیافت
جنس طلب کردی خاقانیا
کم طلب آن چیز که آن کس نیافت

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از کف ایام امان کس نیافت
وز روش دهر زمان کس نیافت
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نتوانست از چنگ زمان رهایی یابد و هیچ‌کس نیز نتوانست روش و سیرت دنیا را تغییر دهد.
شام و سحر هست رصددار عمر
زین دو رصد خط امان کس نیافت
هوش مصنوعی: زندگی ما مانند دو زمانه شب و صبح است که تحت نظر است، و هیچ‌کس از این رصد و نظارت نجات پیدا نکرده است.
رفت زمانی که ز راحت در او
نام غم از هیچ زبان کس نیافت
هوش مصنوعی: زمانی رفت که در او آرامش بود و حتی هیچ زبانی از غم خبری نمی‌داد.
و آمد عهدی که ز خرم‌دلان
در همه آفاق نشان کس نیافت
هوش مصنوعی: زمانی فرارسید که از خوش‌دلان هیچ نشانی در تمام عالم یافت نشد.
اهل میندیش که در عهد ما
سایهٔ عنقا به جهان کس نیافت
هوش مصنوعی: در دوران ما، کسی نمی‌تواند به خاطر غیبت موجودات عجیب و غریب مانند عنقا، به فکر کند و خود را نگران کند. در واقع، در این زمانه دیگر چیزی مانند سایهٔ عنقا وجود ندارد که به آن توجه شود.
جنس طلب کردی خاقانیا
کم طلب آن چیز که آن کس نیافت
هوش مصنوعی: به دنبال چیزهایی نباش که آن‌ها را نمی‌توانی به دست آوری و از درخواستی که فراتر از توانایی‌ات است، پرهیز کن.