گنجور

غزل شمارهٔ ۲۴۲

به میدان وفا یارم چنان آمد که من خواهم
ز دیوان هواکارم چنان آمد که من خواهم
ز دفتر فال امیدم چنان آمد که من جستم
ز قرعه نقش پندارم چنان آمد که من خواهم
مرا یاران سپاس ایزد کنند امروز کز طالع
به نام ایزد دل و یارم چنان آمد که من خواهم
چه نقش است این که طالع بست تا بر جامهٔ عمرم
طرازی کار زو دارم چنان آمد که من خواهم
چه دام است این که بخت افکند کان آهوی شیر افکن
به یک‌دم صید گفتارم چنان آمد که من خواهم
مرا بر کعبتین دل سه شش نقش آمد از وصلش
زهی نقشی که این بارم چنان آمد که من خواهم
دلا سر بر زمین دار و کله بر آسمان افشان
که آن ماه کله دارم چنان آمد که من خواهم
به باران مژه در ابر می‌جستم وصالش را
کنون ناجسته دربارم چنان آمد که من خواهم
چه عذر آرم که بگشایم زبان بسته چون بلبل
که آن گل‌برگ بی‌خارم چنان آمد که من خواهم
از آن روی جهان دارد که چون عیسی است جان پرور
دوای جان بیمارم چنان آمد که من خواهم
صبوحی ساز خاقانی و کار آب کن یعنی
که آب کار بازارم چنان آمد که من خواهم

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به میدان وفا یارم چنان آمد که من خواهم
ز دیوان هواکارم چنان آمد که من خواهم
هوش مصنوعی: یارم به میدان وفا با حالتی آمد که من می‌پسندم، و عواطف و آرزوهایم نیز به شکلی درآمد که من می‌خواستم.
ز دفتر فال امیدم چنان آمد که من جستم
ز قرعه نقش پندارم چنان آمد که من خواهم
هوش مصنوعی: از دفتر فال امیدم، چنین پیش آمد که من از قسمت خود، طرحی را جستجو کردم و آن طرح به گونه‌ای بود که مطابق خواسته‌ام بود.
مرا یاران سپاس ایزد کنند امروز کز طالع
به نام ایزد دل و یارم چنان آمد که من خواهم
هوش مصنوعی: امروز دوستانم به خاطر لطف خدا از من قدردانی می‌کنند، زیرا به گونه‌ای پیش آمد که به خواست من دل و عشق من به یارم شکل گرفت.
چه نقش است این که طالع بست تا بر جامهٔ عمرم
طرازی کار زو دارم چنان آمد که من خواهم
هوش مصنوعی: چه تصویری است که سرنوشت برای من رقم زده است، تا بر پیراهن عمرم زخمی بگذارد. این حادثه به گونه‌ای پیش آمده که من می‌خواهم.
چه دام است این که بخت افکند کان آهوی شیر افکن
به یک‌دم صید گفتارم چنان آمد که من خواهم
هوش مصنوعی: این یک تله یا دام است که سرنوشت برای من به وجود آورده. گویی که همانند آهو کسی آماده است تا به یک‌باره من را به دام بیندازد. کلام من به گونه‌ای است که خودم خواسته‌ام آن را بیان کنم.
مرا بر کعبتین دل سه شش نقش آمد از وصلش
زهی نقشی که این بارم چنان آمد که من خواهم
هوش مصنوعی: عشقی که در دل من شکل گرفته، به وضوح و زیبایی بر دو کعبه دل من نقش بسته است. این نقش و تصویر از وصالی که تجربه کرده‌ام، آن‌چنان عمیق و دلنشین است که من خواهان آن هستم و می‌خواهم همچنان در این حالت بمانم.
دلا سر بر زمین دار و کله بر آسمان افشان
که آن ماه کله دارم چنان آمد که من خواهم
هوش مصنوعی: ای دل، سر خود را به زمین بگذار و چهره‌ات را به سوی آسمان بلند کن، زیرا آن ماهی که سرش در آسمان است، به گونه‌ای به من نزدیک شده که من می‌خواهم.
به باران مژه در ابر می‌جستم وصالش را
کنون ناجسته دربارم چنان آمد که من خواهم
هوش مصنوعی: در جستجوی وصال محبوب، اشک‌های باران‌گونه‌ام را به آسمان می‌فرستادم، اما اکنون که چیزی نیافتم، آنچه که باید اتفاق بیفتد برایم به گونه‌ای پیش می‌رود که خودم می‌خواهم.
چه عذر آرم که بگشایم زبان بسته چون بلبل
که آن گل‌برگ بی‌خارم چنان آمد که من خواهم
هوش مصنوعی: چگونه می‌توانم عذر و بهانه‌ای بیاورم که زبانم را باز کنم؟ مثل بلبل که آن‌قدر به گل‌برگ بدون خار خوش آمدم که می‌خواهم صحبت کنم.
از آن روی جهان دارد که چون عیسی است جان پرور
دوای جان بیمارم چنان آمد که من خواهم
هوش مصنوعی: جهان به خاطر این وجود دارد که مانند عیسی روح را پرورش می‌دهد. داروی جان من به گونه‌ای آمده که مورد نیازم را برآورده کند.
صبوحی ساز خاقانی و کار آب کن یعنی
که آب کار بازارم چنان آمد که من خواهم
هوش مصنوعی: خاقانی را سر حال بیاور و کاری کن که آب به بازار برسد. یعنی باید طوری شود که آب به اندازه‌ای که می‌خواهم به بازار بیفتد.

حاشیه ها

1400/01/18 08:04
ابوالفضل غلامی

سلام
بیت نهم: چه عذر آرم که بگشایم زبان بسته چون بلبل باید قاعدتا باشه: چه عذر آرم که «نگشایم» زبان ...