غزل شمارهٔ ۲۴۳
گفتم به ری مراد دل آسان برآورم
ز آنجا سفر به خاک خراسان برآورم
در ره دمی به تربت بسطام برزنم
وز طوس و روضه آرزوی جان برآورم
ری دیده پس به خاک خراسان رسم چنانک
حج کرده عمره بر اثر آن برآورم
از اوج آسمان به سر سدره بگذرم
وز سدره سر به گلشن رضوان برآورم
ایزد نخواست آنچه دلم خواست لاجرم
هر لحظه آهی از دل سوزان برآورم
غزل شمارهٔ ۲۴۲: به میدان وفا یارم چنان آمد که من خواهمغزل شمارهٔ ۲۴۴: مرا گوئی چه سر داری، سر سودای او دارم
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گفتم به ری مراد دل آسان برآورم
ز آنجا سفر به خاک خراسان برآورم
هوش مصنوعی: به خودم گفتم که به راحتی میتوانم آرزوی دلم را در ری برآورم و از آنجا عازم سفر به سرزمین خراسان شوم.
در ره دمی به تربت بسطام برزنم
وز طوس و روضه آرزوی جان برآورم
هوش مصنوعی: میخواهم مدتی به مزار بسطام بروم و از طوس و باغ و زیباییهای آنجا، آرزوهایم را برآورم.
ری دیده پس به خاک خراسان رسم چنانک
حج کرده عمره بر اثر آن برآورم
هوش مصنوعی: چشمی که به خاک خراسان دوخته شده، به گونهای است که گویی بعد از انجام عمره، دوباره باز میگردد.
از اوج آسمان به سر سدره بگذرم
وز سدره سر به گلشن رضوان برآورم
هوش مصنوعی: من از بلندای آسمان عبور میکنم و به درخت سدره میرسم، سپس از آنجا به سوی باغ بهشت صعود میکنم.
ایزد نخواست آنچه دلم خواست لاجرم
هر لحظه آهی از دل سوزان برآورم
هوش مصنوعی: خداوند به من چیزی نداد که دلخواستهام بود، بنابراین در هر لحظه، با دلسوزی آهی از عمق وجودم برمیآید.