غزل شمارهٔ ۲۴۱
نازی است تو را در سر، کمتر نکنی دانم
دردی است مرا در دل، باور نکنی دانم
خیره چه سراندازم بر خاک سر کویت
گر بوسه زنم پایت، سر برنکنی دانم
گفتی بدهم کامت اما نه بدین زودی
عمری شد و زین وعده، کمتر نکنی دانم
بوسیم عطا کردی، زان کرده پشیمانی
دانی که خطا کردی، دیگر نکنی دانم
گر کشتنیم باری هم دست تو و تیغت
خود دست به خون من، هم تر نکنی دانم
گهگه زنی از شوخی حلقهٔ در خاقانی
خانه همه خون بینی، سر درنکنی دانم
هان ای دل خاقانی سر در سر کارش کن
الا هوس وصلش، در سر نکنی دانم
گرچه به عراق اندر سلطان سخن گشتی
جز خاک در سلطان افسر نکنی دانم
غزل شمارهٔ ۲۴۰: کفر است راز عشقت پنهان چرا ندارمغزل شمارهٔ ۲۴۲: به میدان وفا یارم چنان آمد که من خواهم
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نازی است تو را در سر، کمتر نکنی دانم
دردی است مرا در دل، باور نکنی دانم
هوش مصنوعی: تو زیبایی خاصی داری که در دل من نقش بسته، اما نمیدانی که این زیبایی برای من چقدر دردآور است.
خیره چه سراندازم بر خاک سر کویت
گر بوسه زنم پایت، سر برنکنی دانم
هوش مصنوعی: من در برابر درگاه تو، هرچقدر که خودم را در ستایش تو به خاک بیندازم، اگر بر پای تو بوسه بزنم، میدانم که تو سر به پایین نخواهی آورد و به من توجهی نخواهی کرد.
گفتی بدهم کامت اما نه بدین زودی
عمری شد و زین وعده، کمتر نکنی دانم
هوش مصنوعی: تو گفتی که خواستهات را برآورده میکنم، اما نه به این زودی. سالها گذشته و من میدانم که کمتر از این وعده عمل کردهای.
بوسیم عطا کردی، زان کرده پشیمانی
دانی که خطا کردی، دیگر نکنی دانم
هوش مصنوعی: بوسهات را به من عطا کردی، حالا از اینکه این کار را کردی پشیمان هستی. میدانی که اشتباه کردهای و میدانم دیگر این کار را نخواهی کرد.
گر کشتنیم باری هم دست تو و تیغت
خود دست به خون من، هم تر نکنی دانم
هوش مصنوعی: اگر یک بار دیگر مرا بکشی، میدانم که با شمشیر خودت این کار را میکنی و از این کار هم احساس ترس نخواهی کرد.
گهگه زنی از شوخی حلقهٔ در خاقانی
خانه همه خون بینی، سر درنکنی دانم
هوش مصنوعی: گاهی از شوخی به در خانه خاقانی میزنی، و همه جا خون میبینی، اما اگر سر در نکنی، میدانم که چه میگذرد.
هان ای دل خاقانی سر در سر کارش کن
الا هوس وصلش، در سر نکنی دانم
هوش مصنوعی: آه ای دل، بیدار باش و تمام توجهات را معطوف کار خود قرار بده، جز آرزوی وصل او که میدانم در سر نگذاشتهای.
گرچه به عراق اندر سلطان سخن گشتی
جز خاک در سلطان افسر نکنی دانم
هوش مصنوعی: اگرچه در عراق به مقام سلطنت رسیدی، اما نمیتوانی جز خاک چیزی در زیر فرمان داشته باشی.
حاشیه ها
1390/11/13 17:02
وحید سپهرام
با سلام بنده در مصرع دوم بیت اول به جای دردی است مهری است مرا در دل باور نکنی دانم شنیده بودم.
1401/05/26 22:07
الف م.
دوستان فرهیخته
این غزل زیبا را با آواز زیبای آقای مجید معاف بشنوید