گنجور

غزل شمارهٔ ۲۳۷

گفتم آه آتشین بس کن، نه من خاک توام
نه مسلسل هم‌چو آبم تا هوسناک توام
مهرهٔ افعی است آن لب زهر افعی باک نیست
ای گوزن آسا نه من زنده به تریاک توام
گفت هجرت تلخ وانگه خوش‌دلی آن من است
من به داغ این حدیث از خوی بی‌باک توام
بس که سربسته چو غنچه دردسر دارم چو بید
چون شکوفه نشکفم کز سرو چالاک توام
خاک شهرت می‌بری کاب و هوا نگزایدت
با خودم بر کاخر از روی هوا خاک توام
قفل مهر از سینه چون برداشتی خاقانیا
نه کلید گنج خانهٔ خاطر پاک توام

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گفتم آه آتشین بس کن، نه من خاک توام
نه مسلسل هم‌چو آبم تا هوسناک توام
هوش مصنوعی: گفتم دیگر بس کن، من نه خاک تو هستم و نه یک وسیله‌ای مثل تفنگ؛ من مانند آب هستم که به تو علاقه‌مندم.
مهرهٔ افعی است آن لب زهر افعی باک نیست
ای گوزن آسا نه من زنده به تریاک توام
هوش مصنوعی: لبان تو همچون مهره‌ای از افعی است، زهرش مرا نمی‌ترساند. ای گوزن، بدان که من به تریاک تو وابسته نیستم و زنده نمی‌مانم.
گفت هجرت تلخ وانگه خوش‌دلی آن من است
من به داغ این حدیث از خوی بی‌باک توام
هوش مصنوعی: می‌گوید که هجرت برای او تلخ است اما خوش‌دلی‌اش حقیقتی است که به او تعلق دارد و او به خاطر این موضوع، دلی بی‌باک و شجاع دارد.
بس که سربسته چو غنچه دردسر دارم چو بید
چون شکوفه نشکفم کز سرو چالاک توام
هوش مصنوعی: من آنقدر در دل خود غم و ناراحتی دارم که مانند غنچه‌ای بسته شده‌ام؛ هنوز نتوانسته‌ام به شکوفه بپردازم. همچون بید در مرز بین شکفتن و نگریستن به سرو خوش‌چهره تو، در حال انتظار و تردید هستم.
خاک شهرت می‌بری کاب و هوا نگزایدت
با خودم بر کاخر از روی هوا خاک توام
هوش مصنوعی: شما در جستجوی شهرت هستید، اما حواست را جمع کن که این شهرت نمی‌تواند به تنهایی شما را همراهی کند. من از سر یک احساس عمیق، با تو هستم و فقط به خاطر آن احساس با تو ارتباط دارم.
قفل مهر از سینه چون برداشتی خاقانیا
نه کلید گنج خانهٔ خاطر پاک توام
هوش مصنوعی: زمانی که قفل محبت را از دل برداری، ای پادشاه، من نیز کلید گنجینهٔ احساسات عمیق تو خواهم بود.