گنجور

غزل شمارهٔ ۲۳۳

یک نظر دوش از شکنج زلف او دزدیده‌ام
زیر هر تار صد شکنجی جهان جان دیده‌ام
دوش از آن سودا که جانم ز آن میان گوئی کجاست
مرغ و ماهی آرمید و من نیارامیده‌ام
بی‌میانجی زبان و زحمت گوش آن زمان
لابه‌ها بنموده‌ام لبیک‌ها بشنیده‌ام
گوهری کز چشم من زاد آفتاب روی تو
هم به دست اشک در پای غمش پاشیده‌ام
از نحیفی همچو تار رشته‌ام در عقد او
لاجرم هم بستر اویم وز او پوشیده‌ام
گرچه آن خوش لب جهان خرمی را برفروخت
من به دندان محنت او را به جان بخریده‌ام
او مرا بی‌زحمت من دوست دارد زین قبل
دشمن خاقانیم تا مهر او بگزیده‌ام

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یک نظر دوش از شکنج زلف او دزدیده‌ام
زیر هر تار صد شکنجی جهان جان دیده‌ام
هوش مصنوعی: به طور خلاصه، من یک نگاه به زیبایی پیچیده و دلربای موهای او انداختم و در زیر هر یک از تارهای آن، دردها و رنج‌های فراوانی را تجربه کردم.
دوش از آن سودا که جانم ز آن میان گوئی کجاست
مرغ و ماهی آرمید و من نیارامیده‌ام
هوش مصنوعی: دیشب در فکر و خیال بودم که جانم را تحت تاثیر قرار داده بود. در حالی که پرنده و ماهی در آرامش بودند، من نتوانستم آرام بگیرم.
بی‌میانجی زبان و زحمت گوش آن زمان
لابه‌ها بنموده‌ام لبیک‌ها بشنیده‌ام
هوش مصنوعی: در آن زمان که بدون واسطه و زحمت فقط با گوش‌فرادهی به صداهای دل، به ندای عشق پاسخ داده‌ام و لحن‌های محبت را شنیده‌ام.
گوهری کز چشم من زاد آفتاب روی تو
هم به دست اشک در پای غمش پاشیده‌ام
هوش مصنوعی: من جواهری را که از چشمانم درخشش دارد، به خاطر زیبایی و روشنی چهره‌ات به وجود آورده‌ام، و با اشک‌هایم آن را در پای غم تو پراکنده‌ام.
از نحیفی همچو تار رشته‌ام در عقد او
لاجرم هم بستر اویم وز او پوشیده‌ام
هوش مصنوعی: من مثل رشته‌ای نازک در سرنوشت او گره خورده‌ام، به همین خاطر هم‌پناه او شده‌ام و از او پنهان مانده‌ام.
گرچه آن خوش لب جهان خرمی را برفروخت
من به دندان محنت او را به جان بخریده‌ام
هوش مصنوعی: اگرچه آن خوش لب به زیبایی جهان آسیب رساند، من با تحمل مشکلات و سختی‌ها، او را با تمام وجودم خریده‌ام.
او مرا بی‌زحمت من دوست دارد زین قبل
دشمن خاقانیم تا مهر او بگزیده‌ام
هوش مصنوعی: او بدون هیچ زحمتی، به من عشق ورزیده است، برخلاف گذشته که دشمن خاقان از من بود. اکنون که محبت او را پذیرفته‌ام.