گنجور

غزل شمارهٔ ۲۳۲

ای قوم الغیاث که کار اوفتاده‌ایم
یاری دهید کز دل یار اوفتاده‌ایم
از ره روان حضرت او بازمانده‌ایم
از کاروان گسسته و بار اوفتاده‌ایم
در صدر دیده‌ای که چه اقبال دیده‌ایم
بر آستان نگر که چه زار اوفتاده‌ایم
از من دواسبه قافلهٔ صبر درگذشت
ما در میان راه و غبار اوفتاده‌ایم
اندر بلا همی کندم آزمون بلی
در آتش از برای عیار اوفتاده‌ایم
ای کاش یار غار نرفتی ز دست من
اکنون که پای بر دم مار اوفتاده‌ایم
خاقانی عزیز سخن بودم ای دریغ
آخر چه اوفتاد که خوار اوفتاده‌ایم

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای قوم الغیاث که کار اوفتاده‌ایم
یاری دهید کز دل یار اوفتاده‌ایم
هوش مصنوعی: ای مردم، به فریاد ما برسید که در سختی‌ها افتاده‌ایم. ما به یاری شما نیاز داریم چون دل‌مان از امید و دوست‌داشتن خالی شده است.
از ره روان حضرت او بازمانده‌ایم
از کاروان گسسته و بار اوفتاده‌ایم
هوش مصنوعی: ما از مسیر راهنمایی او عقب مانده‌ایم و از جمعی که در کنار او هستند جدا شده و بار و مسئولیت خود را زمین گذاشته‌ایم.
در صدر دیده‌ای که چه اقبال دیده‌ایم
بر آستان نگر که چه زار اوفتاده‌ایم
هوش مصنوعی: در آغاز زندگی دیدی که چه سرنوشتی برای ما رقم خورده است، حالا به درگاه پروردگار نگاه کن و ببین که ما چقدر درمانده و ناتوان شده‌ایم.
از من دواسبه قافلهٔ صبر درگذشت
ما در میان راه و غبار اوفتاده‌ایم
هوش مصنوعی: من از صبر و تحمل فاصله گرفتم و اکنون در میانه راه، با غباری که باقی مانده، دست‌و‌پازن می‌زنم.
اندر بلا همی کندم آزمون بلی
در آتش از برای عیار اوفتاده‌ایم
هوش مصنوعی: در زمان سختی‌ها و مشکلات، همچنان امتحان می‌دهم و در حقیقت، ما در آتش آزمایشات قرار گرفته‌ایم، به خاطر ارزش و شخصیت او.
ای کاش یار غار نرفتی ز دست من
اکنون که پای بر دم مار اوفتاده‌ایم
هوش مصنوعی: ای کاش که دوستم از دستم نمی‌رفت، اکنون که در موقعیتی خطرناک گرفتار شده‌ایم.
خاقانی عزیز سخن بودم ای دریغ
آخر چه اوفتاد که خوار اوفتاده‌ایم
هوش مصنوعی: خاقانی عزیز سخن، من جایگاه والایی داشتم، اما ای افسوس که در نهایت چه بر سر من آمده است که به خفت و ذلت سقوط کرده‌ام.