گنجور

غزل شمارهٔ ۲۳

دل پیشکش تو جان نهاده است
عشقت به دل جهان نهاده است
جان گر همه با همه دلی داشت
با عشق تو در میان نهاده است
تا نام تو بر زبان بیفتاد
دل مهر تو بر زبان نهاده است
اندک سخنی زبانت را عذر
از نیستی دهان نهاده است
نظاره قندز هلالت
موئی به هزار جان نهاده است
از نالهٔ من رقیب در گوش
انگشت خدای خوان نهاده است

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دل پیشکش تو جان نهاده است
عشقت به دل جهان نهاده است
هوش مصنوعی: دل به عشق تو سپرده شده و جانم هم فدای توست؛ عشق تو در دل من، همه چیز را پر کرده است.
جان گر همه با همه دلی داشت
با عشق تو در میان نهاده است
هوش مصنوعی: اگر جان هر کسی با همه روابط و احساساتش پیوند داشته باشد، با عشق تو در میان آن‌ها قرار گرفته است.
تا نام تو بر زبان بیفتاد
دل مهر تو بر زبان نهاده است
هوش مصنوعی: زمانی که نام تو به زبان می‌آید، دل من به عشق و محبت تو سخن می‌گوید.
اندک سخنی زبانت را عذر
از نیستی دهان نهاده است
هوش مصنوعی: کمی صحبت از تو می‌تواند توجیهی برای خاموشی‌ات باشد.
نظاره قندز هلالت
موئی به هزار جان نهاده است
هوش مصنوعی: دیدن هلال ماه مانند اینکه هزار جان را به محبت بیفکنیم.
از نالهٔ من رقیب در گوش
انگشت خدای خوان نهاده است
هوش مصنوعی: از ناله‌های من رقیب به خداوند مراجعه کرده و درد دل مرا به گوش او رسانده است.