غزل شمارهٔ ۲۴
کار گیتی را نوائی مانده نیست
روز راحت را بقایی مانده نیست
زان بهار عافیت کایام داشت
یادگار اکنون گیایی مانده نیست
وحشتی دارم تمام از هرکه هست
روشنم شد کآشنایی مانده نیست
دل ازین و آن گریزان میشود
زانکه داند با وفایی مانده نیست
زنگ انده گوهر عمرم بخورد
چون کنم کانده زدایی مانده نیست
کوه آهن شد غمم وز بخت من
در جهان آهن ربایی مانده نیست
با عنا میساز خاقانی از آنک
خوش دلی امروز جایی مانده نیست
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
کار گیتی را نوائی مانده نیست
روز راحت را بقایی مانده نیست
هوش مصنوعی: در کارهای دنیا، دیگر صدایی وجود ندارد و روزهای آرامش دیگر دوام و بقایی نخواهند داشت.
زان بهار عافیت کایام داشت
یادگار اکنون گیایی مانده نیست
هوش مصنوعی: آن بهار خوشی که روزگاری بود و نشان آن باقی مانده، حالا هیچ نشانهای از آن گیاهان سرسبز و زندگیبخش باقی نمانده است.
وحشتی دارم تمام از هرکه هست
روشنم شد کآشنایی مانده نیست
هوش مصنوعی: من از هر کسی که مرا میشناسد به شدت میترسم، زیرا دیگر از ما هیچ آشنایی باقی نمانده است.
دل ازین و آن گریزان میشود
زانکه داند با وفایی مانده نیست
هوش مصنوعی: دل از این چیزها و آن چیزها دوری میکند زیرا میداند که دیگر وفایی باقی نمانده است.
زنگ انده گوهر عمرم بخورد
چون کنم کانده زدایی مانده نیست
هوش مصنوعی: غم و اندوه زندگیام را چون زنگی خورده است، دیگر چه کنم که چیزی از عمرم باقی نمانده است.
کوه آهن شد غمم وز بخت من
در جهان آهن ربایی مانده نیست
هوش مصنوعی: غم من به اندازهای سنگین و بزرگ شده که انگار تبدیل به کوهی از آهن شده است و از بخت بد من در این جهان، هیچ چیزی برای جلب توجه و زیبایی باقی نمانده است.
با عنا میساز خاقانی از آنک
خوش دلی امروز جایی مانده نیست
هوش مصنوعی: خاقانی میگوید که دیگر جایی برای خوشدلی و شادمانی باقی نمانده است و او خود را مشغول به آرامش و زیباییها میکند.
حاشیه ها
1397/02/19 18:05
امیر اصغری
بیت سه
"کآشنایی" درست است.