غزل شمارهٔ ۲۱۷
با بخت در عتابم و با روزگار هم
وز یار در حجابم و از غمگسار هم
بر دوستان نکالم و بر اهلبیت نیز
بر آسمان وبالم و بر روزگار هم
اندر جهان منم که محیط غم مرا
پایان پدید نیست چه پایان کنار هم
حیرانم از سپهر چه حیران؟ که مست نیز
محرومم از زمانه، چه محروم؟ خوار هم
روزم به غم فروشد، لابل که عمر نیز
حالم بهم برآمد لابل که کار هم
کس را پناه چون کنم و راز چون دهم
کز اهل بینصیبم و از راز دار هم
بر بوی همدمی که بیابم یگانه رنگ
عمرم در آرزو شد و در انتظار هم
امروز مردمی و وفا کیمیا شده است
ای مرد کیمیا چه؟ که سیمرغوار هم
بر مردم اعتماد نمانده است در جهان
گفتی که اعتماد، مگو زینهار هم
گویند کار طالع خاقانی از فلک
امسال بد نبود، چو امسال، پار هم
با این همه به دولت احمد در این زمان
سلطان منم بر اهل سخن، کام کار هم
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
با بخت در عتابم و با روزگار هم
وز یار در حجابم و از غمگسار هم
هوش مصنوعی: من از سرنوشت در ناراحتی و از روزگار نیز در تنگنا هستم، و از معشوق در دوری و از مسبب غم نیز در رنج.
بر دوستان نکالم و بر اهلبیت نیز
بر آسمان وبالم و بر روزگار هم
هوش مصنوعی: من با دوستانم صحبت میکنم و همچنین با اهل بیت خود. به آسمان و سرنوشت خود نیز توجه میکنم و درباره روزگار نیز فکر میکنم.
اندر جهان منم که محیط غم مرا
پایان پدید نیست چه پایان کنار هم
هوش مصنوعی: در جهان، من کسی هستم که غمهایم هرگز پایان ندارند و این غمها هیچ انتهایی ندارند گرچه ممکن است در کنار دیگران باشم.
حیرانم از سپهر چه حیران؟ که مست نیز
محرومم از زمانه، چه محروم؟ خوار هم
هوش مصنوعی: من از آسمان در تعجبم، اما چه جای تعجبی وجود دارد؟ حتی در حالی که مست هستم، از روزگار بیبهرهام، و احساس خوار بودن هم میکنم.
روزم به غم فروشد، لابل که عمر نیز
حالم بهم برآمد لابل که کار هم
هوش مصنوعی: روزهایم به غم میگذرد و به همین دلیل عمرم هم به حالت ناراحتی و ناآرامی رسیده است. این وضعیت بر کار و زندگیام نیز تأثیر گذاشته است.
کس را پناه چون کنم و راز چون دهم
کز اهل بینصیبم و از راز دار هم
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم کسی را پناه دهم یا رازی را به او بگویم، در حالی که خودم از نعمتها بیبهرهام و حتی از کسانی که رازدار هستند نیز دورم؟
بر بوی همدمی که بیابم یگانه رنگ
عمرم در آرزو شد و در انتظار هم
هوش مصنوعی: وقتی با کسی همصحبت میشوم که برایم خاص و منحصر بهفرد است، تمام زندگیام پر از آرزو و انتظار میشود.
امروز مردمی و وفا کیمیا شده است
ای مرد کیمیا چه؟ که سیمرغوار هم
هوش مصنوعی: امروز وفا و صداقت کمیاب شده است، ای انسان، وفا چه فایدهای دارد؟ حتی همچون سیمرغ، که نماد کمال و زیبایی است، هم نایاب شده است.
بر مردم اعتماد نمانده است در جهان
گفتی که اعتماد، مگو زینهار هم
هوش مصنوعی: در دنیای امروز، دیگر نمیتوان به افراد اعتماد کرد. گویا اعتماد دیگر وجود ندارد، پس بهتر است در این مورد سخنی نگویید.
گویند کار طالع خاقانی از فلک
امسال بد نبود، چو امسال، پار هم
هوش مصنوعی: میگویند وضعیت خوشبختی خاقانی در این سال بد نبود، مثل سال گذشته.
با این همه به دولت احمد در این زمان
سلطان منم بر اهل سخن، کام کار هم
هوش مصنوعی: با این وجود، با توجه به شرایط موجود، در این زمان من به عنوان یکی از پیشوایان شعر و سخن شناخته میشوم و کارها و آرزوهایم در این زمینه به خوبی پیش میرود.