گنجور

غزل شمارهٔ ۲۱۵

از گشت چرخ کار به سامان نیافتم
وز دور دهر عمر تن آسان نیافتم
زین روزگار بی‌بر و گردون کژ نهاد
یک رنج بازگوی که من آن نیافتم
نطقم از آن گسست که همدم ندیده‌ام
دردم از آن فزود که درمان نیافتم
از قبضهٔ کمان فلک بر دلم به قهر
تیری چنان گذشت که پیکان نیافتم
خوانی نهاد دهر به پیشم ز خوردنی
جز قرص آفتاب در آن خوان نیافتم
بر ابلق امید نشستم به جد و جهد
جولان نکرد بخت که میدان نیافتم
بر چرخ هفتمین شدم از نحس روزگار
یک هم‌نشین سعد چو کیوان نیافتم
پشتم شکست چرخ که رویم نگه نداشت
آبم ببرد دهر کز او نان نیافتم
در مصر انتظار چو یوسف بمانده‌ام
بسیار جهد کردم و کنعان نیافتم
گوئی سکندرم ز پی آب زندگی
عمرم گذشت و چشمهٔ حیوان نیافتم
ز افراسیاب دهر خراب است ملک دل
دردا که زور رستم دستان نیافتم
گویا ترم ز بلبل لیکن ز غم چو باز
خاموش از آن شدم که سخندان نیافتم
خاقانیا تو غم خور کز جور روزگار
یک رادمرد خوش‌دل و خندان نیافتم
داد سخن دهم که زمانه به رمز گفت
آن یافتم ز تو که ز حسان نیافتم

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از گشت چرخ کار به سامان نیافتم
وز دور دهر عمر تن آسان نیافتم
هوش مصنوعی: از گردش زمان نتوانستم به نتیجه‌ای برسم و از زندگی راحت و بی‌دغدغه نیز بهره‌ای نبردم.
زین روزگار بی‌بر و گردون کژ نهاد
یک رنج بازگوی که من آن نیافتم
هوش مصنوعی: در این زمان که چرخ زندگی به خوبی دوران نمی‌چرخد، کسی را پیدا کن که بتواند رنج و مشکلات من را به تصویر بکشد، چرا که من آنچه را که می‌خواستم به دست نیاوردم.
نطقم از آن گسست که همدم ندیده‌ام
دردم از آن فزود که درمان نیافتم
هوش مصنوعی: از زمانی که همدمی برای دردهایم نیافتم، سخن گفتن برایم دشوارتر شده و احساس درد من بیشتر شده است، چرا که هیچ درمانی برای آن پیدا نکرده‌ام.
از قبضهٔ کمان فلک بر دلم به قهر
تیری چنان گذشت که پیکان نیافتم
هوش مصنوعی: تیر غم و اندوهی که از گردونهٔ زمان به سمت دلم پرتاب شد، به شدت و به طرز عجیبی به من آسیب رساند و نتوانستم راهی برای دفاع پیدا کنم.
خوانی نهاد دهر به پیشم ز خوردنی
جز قرص آفتاب در آن خوان نیافتم
هوش مصنوعی: زندگی به من در این سفر مهمانی فقط خورشید را به عنوان غذا در نظر گرفته است و هیچ چیز دیگری جز این نور در سفرم نیافتم.
بر ابلق امید نشستم به جد و جهد
جولان نکرد بخت که میدان نیافتم
هوش مصنوعی: من بر اسب خوشبینی نشستم و با تلاش بسیار انتظار داشتم، ولی بخت با من یاری نکرد و نتوانستم به هدفم برسم.
بر چرخ هفتمین شدم از نحس روزگار
یک هم‌نشین سعد چو کیوان نیافتم
هوش مصنوعی: من در سختی‌ها و بلاهای روزگار به بالای آسمان‌ها رسیدم، اما هنوز نتوانستم یک دوست خوشبخت و خوش‌اقبال مثل کیوان پیدا کنم.
پشتم شکست چرخ که رویم نگه نداشت
آبم ببرد دهر کز او نان نیافتم
هوش مصنوعی: دوران زندگی‌ام نامساعد بوده و به من فرصتی برای خوشبختی نداده است. تمام تلاش‌هایم بی نتیجه مانده و سرنوشتم به گونه‌ای رقم خورده که از دست‌رفتن منابع روزی برایم واجب و حائز اهمیت شده است.
در مصر انتظار چو یوسف بمانده‌ام
بسیار جهد کردم و کنعان نیافتم
هوش مصنوعی: من در مصر مثل یوسف منتظرم و بسیار تلاش کرده‌ام، اما نتوانسته‌ام به کنعان برسم.
گوئی سکندرم ز پی آب زندگی
عمرم گذشت و چشمهٔ حیوان نیافتم
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که سکندر (یک شخصیت تاریخی و افسانه‌ای) برای یافتن آب زندگی و جوانی خود تلاش کرده است، اما در این مسیر عمرش به هدر رفته و هنوز موفق به پیدا کردن چشمه‌ای که او را جوان کند، نشده است.
ز افراسیاب دهر خراب است ملک دل
دردا که زور رستم دستان نیافتم
هوش مصنوعی: از زمان افراسیاب، دنیا و سرزمین دل‌ها در ویرانی به سر می‌برد. افسوس که قدرت رستم و دستان را نیافتم تا این خرابی‌ها را برطرف کنم.
گویا ترم ز بلبل لیکن ز غم چو باز
خاموش از آن شدم که سخندان نیافتم
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که من به زیبایی بلبل سخن می‌گویم، اما از آنجا که به خاطر غم و اندوه نتوانستم بی‌وقفه حرف بزنم، خاموش ماندم، چون کسی را نیافتم که با او سخن بگویم.
خاقانیا تو غم خور کز جور روزگار
یک رادمرد خوش‌دل و خندان نیافتم
هوش مصنوعی: ای خاقان، تو ناراحت نباش، زیرا از ظلم و سختی‌های زمانه، من هرگز نتوانستم مردی شاد و دل‌خوش پیدا کنم.
داد سخن دهم که زمانه به رمز گفت
آن یافتم ز تو که ز حسان نیافتم
هوش مصنوعی: من می‌خواهم صحبت کنم و بگویم که زمانی به رمز و راز از من خبری رسید که از شخص دیگری به نام حسان چیزی نیافتم.

حاشیه ها

1403/10/07 01:01
حامد فرجی

چقدر غم انگیز و تلخ...