گنجور

غزل شمارهٔ ۲۱۴

از دهر غدر پیشه وفائی نیافتم
وز بخت تیره رای صفایی نیافتم
بر رقعهٔ زمانه قماری نباختم
کورا بهر دو نقش دغایی نیافتم
آن شما ندانم و دانم که تا منم
کار زمانه را سر و پایی نیافتم
سایه است هم‌نشینم و ناله است هم‌دمم
بیرون ازین دو، لطف نمائی نیافتم
ای سایه نور چشمی و ای ناله انس دل
کاندر یگانگی چو شمایی نیافتم
از دوستان عهد بسی آزموده‌ام
کس را بگاه عهد وفایی نیافتم
زین پس برون عالم جویم وفا و عهد
کاندر درون عالم جایی نیافتم
بر سینه شاخ شاخ کنم جامه شانه‌وار
کز هیچ سینه بوی رضایی نیافتم
مانا که مردمی به عدم بازرفت از آنک
نگذشت یک زمان که جفایی نیافتم
در بوستان عهد شنیدم که میوهاست
جستم به چند سال و گیایی نیافتم
زان طبخ‌ها که دیگ سلامت همی پزد
خوش‌خوارتر ز فقر ابایی نیافتم
بر زخمها که بازوی ایام می‌زند
سازنده‌تر ز صبح دوایی یافتم
خاقانیا بنال که بر ساز روزگار
خوشتر ز نالهٔ تو نوایی نیافتم

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از دهر غدر پیشه وفائی نیافتم
وز بخت تیره رای صفایی نیافتم
هوش مصنوعی: من در طول زندگی وفای واقعی پیدا نکردم و از سرنوشت نامساعد، هیچ شادی و روشنی نصیبم نشد.
بر رقعهٔ زمانه قماری نباختم
کورا بهر دو نقش دغایی نیافتم
هوش مصنوعی: من در زندگی‌ام هیچ‌گاه آن‌قدر بی‌دقت نبوده‌ام که به راحتی درگیر بازی و قمار زمان شوم، چرا که به دنبال دو حقیقت یا حقیقتی واضح‌تر هستم که نتوانسته‌ام پیدا کنم.
آن شما ندانم و دانم که تا منم
کار زمانه را سر و پایی نیافتم
هوش مصنوعی: من نمی‌دانم چه خبر است و چه می‌شود، اما می‌دانم تا زمانی که من هستم، مشکلات و موضوعات روزگار حل و فصل نخواهد شد.
سایه است هم‌نشینم و ناله است هم‌دمم
بیرون ازین دو، لطف نمائی نیافتم
هوش مصنوعی: سایه‌ای همواره در کنارم است و صدای ناله‌ای همراهم دارد. به جز این دو، هیچ لطف و محبتی را در این دنیا نیافته‌ام.
ای سایه نور چشمی و ای ناله انس دل
کاندر یگانگی چو شمایی نیافتم
هوش مصنوعی: ای نور چشمانم، تو سایه منی و ای صدای دل که در تنهایی همچون تو را نیافته‌ام.
از دوستان عهد بسی آزموده‌ام
کس را بگاه عهد وفایی نیافتم
هوش مصنوعی: من از دوستان خود امتحان‌های زیادی کرده‌ام و هیچ‌کس را در زمان وفاداری و تعهد پیدا نکرده‌ام.
زین پس برون عالم جویم وفا و عهد
کاندر درون عالم جایی نیافتم
هوش مصنوعی: از این پس، به دنبال وفا و عهدی در دنیای بیرون می‌گردم، زیرا در دنیای درون هیچ‌گونه جایی برای آن نیافتم.
بر سینه شاخ شاخ کنم جامه شانه‌وار
کز هیچ سینه بوی رضایی نیافتم
هوش مصنوعی: بر سینه‌ام مانند شاخ، پارچه‌ای شبیه به شانه می‌زنم، زیرا هیچ سینه‌ای را پیدا نکردم که بوی محبت و رضایت را به همراه داشته باشد.
مانا که مردمی به عدم بازرفت از آنک
نگذشت یک زمان که جفایی نیافتم
هوش مصنوعی: مدت زیادی است که مردم از وجود خود خداحافظی نکرده‌اند، زیرا هنوز زمانی نگذشته که من آسیب یا بی‌عدالتی را تجربه نکرده‌ام.
در بوستان عهد شنیدم که میوهاست
جستم به چند سال و گیایی نیافتم
هوش مصنوعی: در باغی که به یاد سال‌ها و فصل‌ها است، متوجه شدم که میوه‌ها را جستجو کرده‌ام، اما نتوانسته‌ام به هیچ گیاهی دست پیدا کنم.
زان طبخ‌ها که دیگ سلامت همی پزد
خوش‌خوارتر ز فقر ابایی نیافتم
هوش مصنوعی: از آن غذاهایی که در دیگ سلامتی پخته می‌شود، خوشمزه‌تر از فقر نیست و من از آن هیچ ابایی ندارم.
بر زخمها که بازوی ایام می‌زند
سازنده‌تر ز صبح دوایی یافتم
هوش مصنوعی: بر روی زخم‌ها، زمانی که سختی‌های زندگی به آنها ضربه می‌زند، دارویی بیشتر سازنده و مؤثر از صبح را پیدا کردم.
خاقانیا بنال که بر ساز روزگار
خوشتر ز نالهٔ تو نوایی نیافتم
هوش مصنوعی: ای خاقان، بگویید و ناله کنید، چرا که در این روزگار خوش، هیچ صدایی بهتر از ناله‌های تو نشنیدم.