گنجور

غزل شمارهٔ ۱۷۱

نی دست من به شاخ وصال تو بررسید
نی وهم من به وصف جمال تو دررسید
این چشم شوربخت تو را دید یک نظر
چندین هزار فتنه ازان یک نظر رسید
عمری‌ست کز تو دورم و زان دل‌شکسته‌ام
نی از توام سلام و نه از دل خبر رسید
از دست آنکه دست به وصلت نمی‌رسد
جانم ز لب گذشت و به بالای سر رسید
هر تیر کز گشاد ملامت برون پرید
بی‌آگهیِ سینه، مرا بر جگر رسید
با این همه به یک نظر از دور قانعم
چون روزی از قضا و قدر، این قدر رسید
دوری گزیدن از در تو دل نمی‌دهد
خاقانی این خبر ز دل خویش بر رسید

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نی دست من به شاخ وصال تو بررسید
نی وهم من به وصف جمال تو دررسید
هوش مصنوعی: دستم هرگز به شاخ وصل تو نرسید و تصورم نیز به توصیف زیبایی‌ات نرسید.
این چشم شوربخت تو را دید یک نظر
چندین هزار فتنه ازان یک نظر رسید
هوش مصنوعی: چشم بد سرنوشت تو را یک لحظه نگاه کرد و از آن یک نگاه، چندین هزار دردسر و مشکل برایت به وجود آمد.
عمری‌ست کز تو دورم و زان دل‌شکسته‌ام
نی از توام سلام و نه از دل خبر رسید
هوش مصنوعی: سال‌هاست که از تو دور هستم و دلم از این جدایی شکسته است. نه می‌توانم از تو سلامی بکنم و نه از دل خبر تازه‌ای به تو برسانم.
از دست آنکه دست به وصلت نمی‌رسد
جانم ز لب گذشت و به بالای سر رسید
هوش مصنوعی: دل به دست آوردن معشوق از دست کسی برنیامد، بنابراین جانم از غم و عشق او به لب رسید و حالا به مرحله‌ای رسیده که به آرامش فکر می‌کنم.
هر تیر کز گشاد ملامت برون پرید
بی‌آگهیِ سینه، مرا بر جگر رسید
هوش مصنوعی: هر انتقادی که به سمت من پرتاب می‌شود، به خاطر نا آگاهی از درون من، به عمق وجودم تاثیر می‌گذارد.
با این همه به یک نظر از دور قانعم
چون روزی از قضا و قدر، این قدر رسید
هوش مصنوعی: با اینکه اتفاقات و مشکلات زیادی در زندگی وجود دارد، من با یک نگاه به دور می‌توانم راضی باشم، زیرا گاهی اوقات به صورت ناگهانی، چیزهای خوبی به دست می‌آید.
دوری گزیدن از در تو دل نمی‌دهد
خاقانی این خبر ز دل خویش بر رسید
هوش مصنوعی: خاقانی نمی‌تواند از دوری تو کنار بیاید و دلش این خبر را از عمق وجودش منتقل می‌کند.