گنجور

غزل شمارهٔ ۱۶۳

عشقت چو درآمد ز دلم صبر بدر شد
احوال دلم باز دگر باره دگر شد
عهدی بد و دوری که مرا صبر و دلی بود
آن عهد به پای آمد و آن دور به سر شد
تا صاعقهٔ عشق تو در جان من افتاد
از واقعهٔ من همه آفاق خبر شد
تا باد، دو زلفین تو را زیر و زبر کرد
از آتش غیرت دل من زیر و زبر شد
در حسرت روزی که شود وصل تو روزی
روزم همه تاریک بر امید مگر شد
بد بود مرا حال بر آن شکر نکردم
تا لاجرم آن حال که بد بود بتر شد
هان ای دل خاقانی خرسند همی باش
بر هرچه خداوند قلم راند و قدر شد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عشقت چو درآمد ز دلم صبر بدر شد
احوال دلم باز دگر باره دگر شد
هوش مصنوعی: وقتی عشق تو به دلم راه پیدا کرد، صبر از دلم رفت و حال دلم دوباره تغییر کرد.
عهدی بد و دوری که مرا صبر و دلی بود
آن عهد به پای آمد و آن دور به سر شد
هوش مصنوعی: عهدی که من داشتیم و دوری که کشیدم، با صبر و شکیبایی گذشت. حالا آن عهد به پایان رسیده و آن دوری تمام شده است.
تا صاعقهٔ عشق تو در جان من افتاد
از واقعهٔ من همه آفاق خبر شد
هوش مصنوعی: زمانی که عشق تو همچون صاعقه‌ای در وجودم فرود آمد، تمامی جهان از حال و روز من باخبر شدند.
تا باد، دو زلفین تو را زیر و زبر کرد
از آتش غیرت دل من زیر و زبر شد
هوش مصنوعی: وقتی باد زلف‌های تو را به هم ریخت، غیرت و عشق دل من هم به هم ریخت و در هم شدند.
در حسرت روزی که شود وصل تو روزی
روزم همه تاریک بر امید مگر شد
هوش مصنوعی: در آرزوی روزی هستم که به وصالت برسم. اکنون روزهای من با تاریکی و ناامیدی سپری می‌شود، اما امیدوارم که آن روزی بیاید.
بد بود مرا حال بر آن شکر نکردم
تا لاجرم آن حال که بد بود بتر شد
هوش مصنوعی: احساس خوبی نداشتم و به خاطر آن، شکرگزاری نکردم. در نتیجه، وضعیت بدی که داشتم، بدتر شد.
هان ای دل خاقانی خرسند همی باش
بر هرچه خداوند قلم راند و قدر شد
هوش مصنوعی: ای دل خاقانی، همواره خوشحال باش و بر هر چیزی که خداوند مقدر کرده، راضی باش.