گنجور

غزل شمارهٔ ۱۵۹

ماه را با نور رویش بیش مقداری نماند
مشک را با بوی زلفش بس خریداری نماند
تا برآمد در جهان آوازهٔ زلف و رخش
کیمیای کفر و دین را روز بازاری نماند
در جهان هر جا که یاد آن لب میگون گذشت
ناشکسته توبه و نابسته زناری نماند
گر در این آتش که عشق اوست در درگاه او
آبروئی ماند کس را آب ما باری نماند
آن زمان کز بهر دو نان عشق او خلعت برید
ای عفی‌الله خود نصیب من کله‌واری نماند
واندر آن بستان کز او دست خسان را گل رسید
ای عجب گوئی برای چشم من خاری نماند
شرط خاقانی است با جور و جفایش ساختن
خاصه اکنون کاندرین عالم وفاداری نماند

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ماه را با نور رویش بیش مقداری نماند
مشک را با بوی زلفش بس خریداری نماند
هوش مصنوعی: ماه به خاطر نور زیبایش زیاد نمی‌تواند بماند و کسی هم نمی‌تواند بوی خوش موهایش را فراموش کند.
تا برآمد در جهان آوازهٔ زلف و رخش
کیمیای کفر و دین را روز بازاری نماند
هوش مصنوعی: زمانی که خبر زیبایی و جذابیت مو و چهره‌اش در دنیا پیچید، دیگر جایی برای رد یا پذیرش دین و کفر باقی نماند.
در جهان هر جا که یاد آن لب میگون گذشت
ناشکسته توبه و نابسته زناری نماند
هوش مصنوعی: در هر جایی از دنیا که یاد آن لب زیبا به ذهن خطور کند، دیگر توبه‌ای بی‌فایده و پیمانی ناپایدار باقی نمی‌ماند.
گر در این آتش که عشق اوست در درگاه او
آبروئی ماند کس را آب ما باری نماند
هوش مصنوعی: اگر در این آتش عشق او در درگاهش آبرو و جایی بماند، برای کسی دیگر آب و نامی نخواهد ماند.
آن زمان کز بهر دو نان عشق او خلعت برید
ای عفی‌الله خود نصیب من کله‌واری نماند
هوش مصنوعی: زمانی که به خاطر عشق او، به خاطر دو نان جلوی خودم را گرفتم و از وسوسه‌ها دور شدم، ای عفیف! نصیبی از عشق او برای من باقی نمانده است.
واندر آن بستان کز او دست خسان را گل رسید
ای عجب گوئی برای چشم من خاری نماند
هوش مصنوعی: در آن باغی که برای افراد ناپاک گل‌های زیبا به بار آمده است، جالب است که برای چشمان من هیچ خاری باقی نمانده است.
شرط خاقانی است با جور و جفایش ساختن
خاصه اکنون کاندرین عالم وفاداری نماند
هوش مصنوعی: خاقانی، شاعر بزرگ، به این نکته اشاره می‌کند که در دنیایی که وفاداری و صداقت کمیاب شده است، انسان باید به تحمل و سازش با ستم و ناعدالتی‌ها روی آورد. به ویژه در زمانه‌ای که به آن زندگی می‌کند، دیگر نمی‌توان به وفاداری و اعتماد امیدوار بود.