گنجور

غزل شمارهٔ ۱۵۵

نقش تو خیال برنتابد
حسن تو زوال برنتابد
چون روی تو بی‌نقاب گردد
آفاق جمال برنتابد
از غایت نور عارض تو
آئینه خیال برنتابد
گر بوس تو را کنند قیمت
یک عالم مال برنتابد
منمای مرا جمال ازیراک
دیوانه هلال برنتابد
از بوسه سخن نرانم ایرا
طبع تو محال برنتابد
جان بر تو کنم نثار نی‌نی
صراف سفال برنتابد
خاقانی را مکش چو کشتی
می‌دان که وبال برنتابد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نقش تو خیال برنتابد
حسن تو زوال برنتابد
هوش مصنوعی: شکوه و زیبایی تو آنقدر درخشان است که هیچ تصوری از تو نمی‌تواند کمرنگ شود و زیبایی تو هرگز محو نخواهد شد.
چون روی تو بی‌نقاب گردد
آفاق جمال برنتابد
هوش مصنوعی: وقتی چهره‌ی تو بدون پوشش ظاهر شود، زیبایی‌های جهان تاب تحمل آن را نخواهد داشت.
از غایت نور عارض تو
آئینه خیال برنتابد
هوش مصنوعی: به خاطر شدت درخشندگی چهره‌ی تو، آینه‌ی خیال نمی‌تواند آن را تاب بیاورد.
گر بوس تو را کنند قیمت
یک عالم مال برنتابد
هوش مصنوعی: اگر بوسه‌ی تو را بدهند، هیچ ثروتی نمی‌تواند ارزش آن را تحمل کند.
منمای مرا جمال ازیراک
دیوانه هلال برنتابد
هوش مصنوعی: مرا زیبایی تو دیوانه کرده است و هیچ کس نمی‌تواند از زیبایی تو بگذرد.
از بوسه سخن نرانم ایرا
طبع تو محال برنتابد
هوش مصنوعی: من از بوسه صحبت نمی‌کنم، زیرا طبیعت تو این موضوع را نمی‌پذیرد.
جان بر تو کنم نثار نی‌نی
صراف سفال برنتابد
هوش مصنوعی: من جانم را فدای تو می‌کنم، چرا که نی‌نی (نوعی آتش) و صراف (معامله‌گر) هر دو توانایی تحمل سفال (حسرت و درد) را ندارند.
خاقانی را مکش چو کشتی
می‌دان که وبال برنتابد
هوش مصنوعی: هرگز خاقانی را به خطر نینداز، زیرا او مانند کشتی است که نمی‌تواند سنگینی را تحمل کند.