غزل شمارهٔ ۱۴۶
مرا غم تو به خمار خانه باز آورد
ز راه کعبه به کوی مغانه باز آورد
دل مرا که دواسبه ز غم گریخته بود
هوای تو به سر تازیانه باز آورد
کرانه داشتم از بحر فتنه چون کف آب
نهنگ عشق توام در میانه باز آورد
میانهٔ صف مردان بدم چو گوهر تیغ
چو نقطهٔ زرهم بر کرانه باز آورد
خدنگ غمزه زدی بر نشانهٔ دل من
خدنگ خون به نشان از نشانه باز آورد
دلم که خدمت زلف تو کرد چون گل سر
نکرده پای گلآلود شانه باز آورد
شد آب و خاکم بر باد هجر، بادهٔ وصل
بیار، کاتش عشقت زبانه باز آورد
عنان عمر شد از کف رکاب می به کف آر
که دل به توبه شکستن بهانه باز آورد
تو عمر گمشدهٔ من به بوسه باز آور
که بخت گمشدهٔ من زمانه باز آورد
هزار کوه و بیابان برید خاقانی
سلامتش به سلامت به خانه باز آورد
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مرا غم تو به خمار خانه باز آورد
ز راه کعبه به کوی مغانه باز آورد
هوش مصنوعی: غم تو مرا از راه کعبه و سفر معنوی بازگرداند و در نهایت به دنیای عشق و اراده مغانه کشاند.
دل مرا که دواسبه ز غم گریخته بود
هوای تو به سر تازیانه باز آورد
هوش مصنوعی: دل من که از غم دور شده بود، حالا با یاد تو دوباره به درد و شکنجه بازگشت.
کرانه داشتم از بحر فتنه چون کف آب
نهنگ عشق توام در میانه باز آورد
هوش مصنوعی: من در دل دریای فتنه، ساحلی داشتم که مانند کف آب نهنگ است؛ عشق تو مرا در وسط این دریا بازآورد.
میانهٔ صف مردان بدم چو گوهر تیغ
چو نقطهٔ زرهم بر کرانه باز آورد
هوش مصنوعی: در میان صف مردان، من مانند گوهر و تیغ درخشان بودم؛ مانند نقطهای از طلا که بر لبهای نمایان میشود.
خدنگ غمزه زدی بر نشانهٔ دل من
خدنگ خون به نشان از نشانه باز آورد
هوش مصنوعی: تو با چشمان فریبندهات به قلب من تیر زدی و نشانهای از درد و خون به جا گذاشتی.
دلم که خدمت زلف تو کرد چون گل سر
نکرده پای گلآلود شانه باز آورد
هوش مصنوعی: دل من وقتی که در خدمت زلف تو قرار میگیرد، مانند گلی میشود که پایش به گل آغشته شده، ولی با این حال، شانهاش را دوباره به عقب میکشد.
شد آب و خاکم بر باد هجر، بادهٔ وصل
بیار، کاتش عشقت زبانه باز آورد
هوش مصنوعی: در پی جدایی، تمام وجودم تحت تأثیر قرار گرفته است. لطفاً بادهٔ وصال را بیاور، زیرا آتش عشق تو دوباره شعلهور شده است.
عنان عمر شد از کف رکاب می به کف آر
که دل به توبه شکستن بهانه باز آورد
هوش مصنوعی: عمر را به دست خود بگیر و اجازه نده که از کنترل خارج شود، به این دلیل که دل انسان به راحتی به وسوسهها و بهانهها برای شکستن توبه و گناه باز میگردد.
تو عمر گمشدهٔ من به بوسه باز آور
که بخت گمشدهٔ من زمانه باز آورد
هوش مصنوعی: ای تو، با یک بوسه میتوانی عمر از دست رفتهام را به من برگردانی، چرا که خوشبختی گمشدهام را نیز زمان میتواند برگرداند.
هزار کوه و بیابان برید خاقانی
سلامتش به سلامت به خانه باز آورد
هوش مصنوعی: خاقانی در سفرهای طولانی خود، کوهها و بیابانهای زیادی را پشت سر گذاشته و حالا به سلامت به خانهاش بازمیگردد.