گنجور

غزل شمارهٔ ۱۴۴

سر زلفت چو در جولان بیاید
به ساعت فتنه در میدان بیاید
ز چشم کافر تو هر زمانی
هزاران رخنه در ایمان بیاید
گل رخسار تو تا جیب بگشاد
خرد را خار در دامان بیاید
لب لعل تو تا در خنده آید
اجل را سنگ در دندان بیاید
ز دست ناوک اندازان چشمت
نخستین ضربتی بر جان بیاید
در جان می‌زند هجر تو دیری است
که بانگ حلقه و سندان بیاید
دل خاقانی از تو نامزد شد
بهر دردی که بی‌درمان بیاید

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سر زلفت چو در جولان بیاید
به ساعت فتنه در میدان بیاید
هوش مصنوعی: وقتی که موهای تو با زیبایی و شگفتی در حرکت باشد، مانند آن است که در میدان عشق و جذابیت، غوغا و هیاهو به پا می‌کند.
ز چشم کافر تو هر زمانی
هزاران رخنه در ایمان بیاید
هوش مصنوعی: از چشمان کسی که ایمان ندارد، هر لحظه هزاران تردید و آسیب به ایمان وارد می‌شود.
گل رخسار تو تا جیب بگشاد
خرد را خار در دامان بیاید
هوش مصنوعی: چهره‌ی زیبا و دل‌انگیز تو باعث می‌شود که حکمت و درک از زیبایی‌های زندگی به دستان خود بتوانند گل برآورند، اما در عین حال، ممکن است دشواری‌ها و ناخوشی‌ها نیز از این زیبایی به وجود آید.
لب لعل تو تا در خنده آید
اجل را سنگ در دندان بیاید
هوش مصنوعی: زمانی که لب‌های سرخ تو لبخند بزند، مرگ به مانند سنگی در دندان خواهد آمد.
ز دست ناوک اندازان چشمت
نخستین ضربتی بر جان بیاید
هوش مصنوعی: چشمانت به عنوان تیرهای پرتاب شده، نخستین آسیب را به روح و جان انسان می‌زنند.
در جان می‌زند هجر تو دیری است
که بانگ حلقه و سندان بیاید
هوش مصنوعی: سالیان طولانی است که دوری تو به جانم فشار می‌آورد و گویی صدای چکش و سندان به گوش می‌رسد.
دل خاقانی از تو نامزد شد
بهر دردی که بی‌درمان بیاید
هوش مصنوعی: دل خاقانی برای تو دل سپرده است، به خاطر تمام دردی که به نظر می‌رسد چاره‌ای برایش وجود ندارد.