غزل شمارهٔ ۱۴۲
سخن با او به موئی درنگیرد
وفا از هیچ روئی در نگیرد
زبانم موی شد ز آوردن عذر
چه عذر آرم که موئی درنگیرد
غلامش خواستم بودن، دلم گفت
که این دم با چنوئی درنگیرد
چه جوئی مهر کینجوئی که با او
حدیث مهرجوئی درنگیرد
بر آن رخ اعتمادش هست چندانک
چراغ از هیچ روئی درنگیرد
ازین رنگین سخن خاقانیا بس
که با او رنگ جوئی در نگیرد
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سخن با او به موئی درنگیرد
وفا از هیچ روئی در نگیرد
هوش مصنوعی: گفتوگو با او به اندازه یک مو هم نمیماند و وفا از هیچ راهی به دست نمیآید.
زبانم موی شد ز آوردن عذر
چه عذر آرم که موئی درنگیرد
هوش مصنوعی: زبانم به خاطر آوردن عذر به اندازهی مو نازک شده است. چه دلیلی میتوانم بیاورم وقتی که نمیتوانم چیزی را توجیه کنم؟
غلامش خواستم بودن، دلم گفت
که این دم با چنوئی درنگیرد
هوش مصنوعی: میخواستم خدمتگزار او باشم، اما دلم به من گفت که این لحظه نباید معطل شود.
چه جوئی مهر کینجوئی که با او
حدیث مهرجوئی درنگیرد
هوش مصنوعی: به دنبال دوستی و محبت نباش، زیرا که آنکس که به دنبال کینه و دشمنی است، گفتگو درباره عشق و دوستی با او بیفایده است.
بر آن رخ اعتمادش هست چندانک
چراغ از هیچ روئی درنگیرد
هوش مصنوعی: اعتماد به چهره او آنچنان زیاد است که مانند روشنایی یک چراغ هیچگاه از هیچ سمت و جهتی منحرف نمیشود.
ازین رنگین سخن خاقانیا بس
که با او رنگ جوئی در نگیرد
هوش مصنوعی: این صحبتهای زیبا و پرزرق و برق، به قدری تأثیرگذار است که هیچکس نمیتواند از آن چشمپوشی کند.