گنجور

غزل شمارهٔ ۱۴۰

خاکی دلم به گرد وصالش کجا رسد
سرگشته می‌دود به خیالش کجا رسد
چون آفتاب سایه به ماهی نبیندش
دیوانه‌ای چو من به هلالش کجا رسد
خود عالمی پر است که سلطان غلام اوست
چون من تهی دوی به وصالش کجا رسد
فتراک او بلندتر از چتر سنجری است
دست من گدا به دوالش کجا رسد
تا در لبش خزینه همه لعل و گوهر است
درویش را زکات ز مالش کجا رسد
تا صد هزار دانهٔ دلها سپند اوست
عین الکمال خود به کمالش کجا رسد
عشقش چو آفتاب قیامت دل بسوخت
عشقش قیامتی است زوالش کجا رسد
خاقانی اینت غم که دلت نزد او گریخت
نظاره کن ز دور که حالش کجا رسد

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خاکی دلم به گرد وصالش کجا رسد
سرگشته می‌دود به خیالش کجا رسد
هوش مصنوعی: دل خاکی من به دیدار محبوب چه وقتی می‌رسد؟ در حالی که سرگشته و نادم به خیال او می‌دوم، اما به حقیقت او هیچ‌گاه نمی‌رسم.
چون آفتاب سایه به ماهی نبیندش
دیوانه‌ای چو من به هلالش کجا رسد
هوش مصنوعی: وقتی آفتاب به هیچ وجه سایه‌اش را بر روی ماه نمی‌افتد، من که همچون دیوانه‌ای هستم، چطور می‌توانم به هلال ماه نزدیک شوم؟
خود عالمی پر است که سلطان غلام اوست
چون من تهی دوی به وصالش کجا رسد
هوش مصنوعی: عالمی پر از روح و معنی وجود دارد که در آن، سلطان به نوعی خدمتگزار است. حالا وقتی من خالی هستم، کجا می‌توانم به وصال او برسم؟
فتراک او بلندتر از چتر سنجری است
دست من گدا به دوالش کجا رسد
هوش مصنوعی: فتراک او برای من بسیار بلندتر از چتر کسی است که در مقام بزرگی قرار دارد، و من که در جایگاه پستی هستم، چگونه می‌توانم به آن برسیم.
تا در لبش خزینه همه لعل و گوهر است
درویش را زکات ز مالش کجا رسد
هوش مصنوعی: در لب او تمام زیبایی‌ها و ارزش‌های دنیا جمع شده است، اما درویش چگونه می‌تواند از دارایی‌اش زکات بدهد؟
تا صد هزار دانهٔ دلها سپند اوست
عین الکمال خود به کمالش کجا رسد
هوش مصنوعی: محبت و عشق به او به قدری فراوان است که می‌توان از آن به عنوان یک گنجینه نام برد. اما با وجود این همه عشق و محبت، هیچ‌کس نمی‌تواند به کمال او دست یابد.
عشقش چو آفتاب قیامت دل بسوخت
عشقش قیامتی است زوالش کجا رسد
هوش مصنوعی: عشق او مانند آفتاب قیامت، دل را سوزانده است. این عشق شدت و قدرتی دارد که به زوال نمی‌رسد و همیشه برقرار است.
خاقانی اینت غم که دلت نزد او گریخت
نظاره کن ز دور که حالش کجا رسد
هوش مصنوعی: غم و اندوهی که در دل توست، به خاطر اینکه محبوبت از تو دور شده است، از دور به حال او نگاه کن و ببین که به کجا رسیده و چه وضعی دارد.