گنجور

غزل شمارهٔ ۱۲۰

دوست مرا رطل، عشق تا خط بغداد داد
لاجرم از خط صبر کار برون اوفتاد
صبر هزیمت گرفت، کز صف مژگان او
غمزه کمان درکشید، فتنه کمین برگشاد
عشق به اول مرا، همچو گِل از پای سود
دوست به آخر مرا، همچو گُل از دست داد
تا در امید من، هجر به مسمار کرد
یاد وصالش مرا، نعل در آتش نهاد
می‌کند از بدخویی، آن چه نکرده است کس
گر چه بدی می‌کند، چشم بدش دور باد
سینهٔ خاقانی است، سوختهٔ عشق او
او به جفا می‌دهد، سوختگان را به باد

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دوست مرا رطل، عشق تا خط بغداد داد
لاجرم از خط صبر کار برون اوفتاد
هوش مصنوعی: دوست من مقدار زیادی عشق به من داد و به همین خاطر صبر من تمام شد و دیگر نتوانستم تحمل کنم.
صبر هزیمت گرفت، کز صف مژگان او
غمزه کمان درکشید، فتنه کمین برگشاد
هوش مصنوعی: صبر را شکست داد، زیرا غمزه و ناز چشمان او همچون تیر از کمان رها شد و فتنه‌ای در کمین آغاز شد.
عشق به اول مرا، همچو گِل از پای سود
دوست به آخر مرا، همچو گُل از دست داد
هوش مصنوعی: عشق در ابتدای راه، مرا مانند گلی سرشار از نشاط و زیبایی کرد و در پایان راه، مانند گلی که دیگر پژمرده شده، از دستم رفت و دیگر چیزی از آن نماند.
تا در امید من، هجر به مسمار کرد
یاد وصالش مرا، نعل در آتش نهاد
هوش مصنوعی: تا زمانی که یادش در دل من تلخی جدایی را به وجود آورد، همچون نعلینی در آتش، دلم را با درد و سوزش پر کرد.
می‌کند از بدخویی، آن چه نکرده است کس
گر چه بدی می‌کند، چشم بدش دور باد
هوش مصنوعی: افراد بدخواه کارهایی را انجام می‌دهند که هیچ کس دیگری جرات انجام آن را ندارد. اما با وجود بدی‌هایشان، امیدواریم که چشم‌هایشان از نظر بدی دور باشد.
سینهٔ خاقانی است، سوختهٔ عشق او
او به جفا می‌دهد، سوختگان را به باد
هوش مصنوعی: دل خاقانی بر اثر عشقش آتش گرفته است و او با بی‌رحمی به سوختگان عشق هیچ رحم و عطوفتی نشان نمی‌دهد.