برگردان به زبان ساده
نیست اقلیم سخن را بهتر از من پادشا
در جهان، ملک سخنراندن مسلّم شد مرا
هوش مصنوعی: در جهان هیچکس بهتر از من در هنر سخن گفتن نیست. من بهدرستی در این زمینه برتر و پادشاه هستم.
مریم بکر معانی را منم روح القدس
عالم ذکر معالی را منم، فرمانروا
هوش مصنوعی: من مریم بدون داغ و دغدغه هستم، من روح القدس هستم که به معانی و مفاهیم عمیق آگاهی دارم و تمام امور را تحت فرمان خود دارم.
شه طًغان عقل را نایب منم، نعم الوکیل
نوعروس فضل را صاحب منم، نعم الفتی
هوش مصنوعی: من به عنوان نماینده عقل در دنیا عمل میکنم و خود را به عنوان حامی علم و فضیلت معرفی میکنم.
دِرع حکمت پوشم و بیترس گویم القتال
خوان فکرت سازم و بیبًخل گویم الصّلا
هوش مصنوعی: من با دلی آرام و مطمئن در مورد حکمت صحبت میکنم و بیهیچ ترسی از چالشهای فکری در میدان نبرد کلامی استفاده میکنم و با رغبت و عدم خستگی به بحث و گفتوگو میپردازم.
نکتهٔ دوشیزهٔ من حرز روح است از صفت
خاطر آبستن من نور عقل است از صفا
هوش مصنوعی: دوست من، زیبایی و نجابت تو مانع از تاثیرات منفی محدودیتها و نگرانیها میشود. درون من روشنایی و روشنی از عقل و وضوح از نیکویی تو شکل میگیرد.
عقد نظّامانِ سِحر، از من ستاند واسطه
قلب ضرّابان شعر، از من پذیرد کیمیا
هوش مصنوعی: عقد و پیمان سحرآمیز را از من بگیر و قلب شاعران را که مانند طلا و جواهر ارزشمندند، بپذیر تا به بهای کیمیا تبدیل شود.
رشک نظم من، خورد حسان ثابت را جگر
دست نثر من، زند سحبان وائل را قفا
هوش مصنوعی: نظم من باعث حسادت حسان ثابت شده و نثر من به قدری قوی است که سحبان وائل را عقب میزند.
هر کجا نعلی بیندازد براق طبع من
آسمان زان تیغ بران سازد از بهر قضا
هوش مصنوعی: هر جا که قریحه و طبع من جایی بگذارد، آسمان به خاطر سرنوشت و قضاوتش آن را برمیافرازد و حمایتش میکند.
بر سر همت، بِلافخر از ازل دارم کلاه
بر تن عزلت بِلابغی از ابد دارم قبا
هوش مصنوعی: من از ابتدا با تلاش و عزم راسخ خود، بدون نیاز به خودنمایی، کلاهی به سر دارم، و از ابدیت با سربلندی در عزلت و دوری از شهرت، لباسی بر تن دارم.
من ز من چو سایه و آیات من گرد زمین
آفتابآسا رود منزل به منزل، جا به جا
هوش مصنوعی: من مانند سایهای از خودم هستم و نشانههایم همانند خورشید در گرد زمین، از مکانی به مکان دیگر حرکت میکنند.
این از آن پرسان که آخر نام این فرزانه چیست؟
وان بدین گویان که آخر جای این ساحر کجا؟
هوش مصنوعی: این فرد از دیگران میپرسد که نام این دانشمند چیست و از آنهایی که صحبت میکنند میپرسد که در نهایت این جادوگر کجا قرار دارد؟
پیشکار حرص را بر من نبینی دسترَس
تا شهنشاه قناعت شد مرا فرمانروا
هوش مصنوعی: اگر حرص و طمع به من نزدیک نشود، پس زمانی که قناعت و راضی بودن در وجود من حاکم شود، آن وقت میتوانم بر خودم و زندگیام تسلط پیدا کنم.
ترش و شیرین است مدح و قدح من تا اهل عصر
از عنب مِی پخته سازند و ز حصرم توتیا
هوش مصنوعی: مدح و نکوهش من همواره به صورت ترکیبی از تلخی و شیرینی است، به طوری که مردم عصر حاضر مانند شراب انگور پخته شدهاند، در حالی که از مزهی ترش توتیا (سختی و تلخی) نیز آگاه هستند.
هم امارت هم زبان دارم کلید گنج عرش
وین دو دعوی را دلیل است از حدیث مصطفا
هوش مصنوعی: من هم به مقام و منزلت دست یافتهام و هم دارای توانایی بیان و سخن گفتن هستم. کلید گنج عرش در دست من است و این دو ویژگی، دلیل بر ادعای من است که مطابق با آموزههای پیامبر اسلام است.
من قرین گنج و اینان خاکبیزانِ هوس
من چراغ عقل و آنها روزکورانِ هوا
هوش مصنوعی: من همراه با گنج و ثروت هستم، در حالی که این افراد تحت تأثیر خواستهها و هوسهای خود قرار دارند. من از نور عقل بهرهمندم، در حالی که آنها در تاریکی میل و آرزوهایشان سرگردانند.
دشمنند این عقل و فطنت را حریفان حسد
منکرند این سحر و معجز را رفیقان ریا
هوش مصنوعی: عقل و درک انسان با کسانی که حسد میورزند در تضاد است. همچنین، افرادی که در کمال دوستی هستند، وجود این سحر و معجزات را انکار میکنند و به تظاهر و ریا میپردازند.
حسن یوسف را حسد بردند مشتی ناسپاس
قول احمد را خطا خواندند جمعی ناسزا
هوش مصنوعی: زیبایی یوسف باعث حسادت عدهای ناسپاس شد و گروهی نیز سخن نیک احمد را نادرست دانستند و به او ناسزا گفتند.
من همی در هندِ معنی، راست همچون آدمم
وین خران در چینِ صورت، کوژ چون مردم گیا
هند معنی: اضافهٔ تشبیهی از این جهت که هند به داشتن برهمنان و فرزانگان و داشتن آیینها و اندیشههای شگفتآور مشهور بوده، به آن هندوستان و هند عالم معنی گفتهاند و پیوند هند با آدم از آنجاست که آدم ابوالبشر بعد ازهبوط از بهشت در سرندیب هند فرود آمد و از هند به جستجوی حوّا شتافت و او را در جدّه یافت چون شهر جده محل هبوط حوا بوده بدان خاطر نام این شهر جده انتخاب شده حضرت آدم وقتی حوا را پیداکرد همراه با او به سرندیب بازگشت. (قصصالانبیای نیشابوری، ۲۰)راست همچون آدمم: خاقانی ممکن است از راستی آدم دو معنی اراده کرده باشد؛ یکی به راستی و درستی حضرت آدم (ع) و دیگری به قامت انسان که متفاوت با دیگر موجودات، راست و مستقیم است.خران: استعاره از دشمنان شاعر که در نادانی و بیخردی به خر مانند شدهاند.چین صورت: اضافهٔ تشبیهی، در مقابل هند معنی، چین به داشتن صورتگران معروف بوده است. البته ریشه صورتگران چینی از سفر نقاش مشهور مانی ایرانی به چین پدیدار شده است یعنی صورتگرانچینی در اصل پرورش یافته نقاش مشهور مانی ایرانی بودند یعنی علم صورتگری از ایران به صورت عاریتی به چین رفته است گوژ: خمیده، خمیدهپشت.مردمگیا: نام دیگر آن مهرگیا که در عربی یبروحالصّنم است و آن گیاهی است از تیرهٔ بادنجانیان که علفی است. این گیاه دارای ریشهٔ ضخیم و غالباً دوشاخه است و شکل ظاهری ریشه شباهت به هیکل آدمی دارد؛ به همین جهت افسانههای مختلف در بین ملل در مورد این گیاه از قدیم رواج یافته است. مهرگیا برای جلب دوستی مردم مثل شده است. در محاورهٔ عامّه و در اشعار، اغلب به این معنی اشاره میشود. گویند هر که مهرگیا داشته باشد، همه کس به شدت او را دوست میدارد. در محاوره عامه به مهرگیا مردمگیا گفته میشود؛ چه شبیه آدمی است و در زمین چین روید و سرازیر و نگونسار است؛ چنانکه ریشهٔ آن به منزلهٔ موی سر اوست. نر و ماده دست در گردن هم کرده و پایها در یکدیگر محکم ساختهاند به هر حال، گیاهی است که با هر کس باشد، محبوب القلوب خلق شود. (گل و گیاه در ادبیات منظوم فارسی، غلامحسین رنگچی، مؤسسهٔ مطالعات و تحقیقات فرهنگی، تهران ۱۳۷۲.)چین: در معنی «چین و شکن» که در اینجا مراد نیست، با «صورت» و «مردم» ایهام تناسب دارد و بین «هند» و «چین»، «آدم» و «مردم» تناسب و بین «راست» و «گوژ»، «معنی» و «صورت» تضاد است.شاعر این معنی را در بیت دیگر نیز آورده است:به هندوستان اصلی شو برای مردم معنیبه چین صورتی، تا کی پی مردمگیا رفتن؟ (دیوان، ۴۴۷)معنی بیت / من در سرزمین حقایق همچون آدم راست ایستادهام و گفتارم صحیح و صادقانه است این جاهلان در عالم ظاهر خمیده هستند؛ یعنی به ظاهر انسانند و در بند ظاهرند براساس شرح برزگرخالقی- علی اشرفی نوشنق
چون میان کاسهٔ ارزیز دِلْشان بیفروغ
چون دهان کوزهٔ سیماب کَفْشان بیعطا
هوش مصنوعی: دلهایشان مانند کاسهای تهی و بینور است و همچون دهان کوزهای که قابلیت عطا ندارد، بیبرکت و بخشش به نظر میرسند.
من عزیزم مصر حکمت را و این نامحرمان
غرزنانِ برزنند و غرچگانِ روستا
هوش مصنوعی: من در مصر به عنوان کسی محترم و بزرگ شناخته میشوم، در حالی که افراد ناآشنا و بیاطلاع در کوچهها و روستاها به مزاحمت میپردازند.
گر مرا دشمن شدند این قوم، معذورند از آنک
من سهیلم کآمدم بر موت اولادالزنا
هوش مصنوعی: اگر این قوم با من دشمن شوند، میتوانم آنها را عذر بخشم زیرا من به ظنهای ناپسند و جدالهای ناروا دچار شدهام.
جرعهنوش ساغر فکر منند از تشنگی
ریزهخوار سفرهٔ راز منند از ناشتا
هوش مصنوعی: شخصی که به فکر من مشغول است، همچون کسی است که از تشنگی جرعهای مینوشد و مانند افرادی هستند که از سفرهٔ اسرار و رازها، بدون اینکه چیزی خورده باشند، استفاده میکنند.
مغزشان در سر بیاشوبم که پیلند از صفت
پوستْشان از سر برون آرم که مارند از لقا
هوش مصنوعی: من به خاطر قدرت خود، ذهن آنها را به هم میزنم و در عین حال به شکل هیولایی از پیلهای که دورشان را گرفته است، بیرون میآورم، چون این موجودات به خاطر ارتباط نزدیکشان با من، شبیه مارها هستند.
لشکر عادند و کلک من چو صرصر در صریر
نسل یأجوجند و نطق من چو صور اندر صدا
هوش مصنوعی: قوم عاد، نیرویی قوی دارند و کلام من همچون باد تند به شدت و تاثیرگذاری است. نسل یأجوج و مأجوج نیز به مثابه زنگ بزرگ و وحشتناک صدا دارند که در نمایان شدن خود، تاثیر زیادی میگذارند.
خویشتن همجنس خاقانی شمارند از سخن
پارگین را ابر نیسانی شناسند از سخا
هوش مصنوعی: شاعر خویش را همدست و همنسل خاقانی میداند و سخن پارگین را به مانند ابرهای بهاری میشناسد که در بخشندگی و فیض خود مشهود است.
نی همه یک رنگ دارد در نیستانها ولیک
از یکی نی، قند خیزد وز دگر نی، بوریا
هوش مصنوعی: در نیستانها نیها همه شبیه به هم هستند، اما هر یک از آنها ویژگی خاص خود را دارد. از یک نی ممکن است شیرینی و قند بیرون بیاید، در حالی که از نی دیگری، فقط بوریا و چیزهای خشک تولید میشود.
دانم از اهل سخن هرکْ این فصاحت بشنود
هم بسوزد مغز و هم سودا پزد بیمنتها
هوش مصنوعی: میدانم که هر کسی از اهل سخن این فصاحت را بشنود، هم عقلش به جوش میآید و هم فکرش به شدت مشغول میشود.
گوید این خاقانی دریامثابت خود منم
خوانمش خاقانی اما از میان افتاده قا
هوش مصنوعی: شاعر در این ابیات میگوید که من خود را با عنوان خاقانی میشناسم، اما از میان جمعیت و اوضاع حاکم بر زندگیام، به نوعی از احترام و ارزشمندی که این عنوان باید داشته باشد، افتادهام. در واقع به نوعی دلنگرانی و احساس فقدان خود اشاره میکند.
حاشیه ها
قبلاً در متن دقیقی خوانده ام و از ظاهر و فحوای بیت هم چنان می نماید که مصراع اول بیت دوم باید باشد : مریم بکر معانی را منم روالقدوس . ونه معالی .
---
پاسخ: با تشکر، «معالی» را با «معانی» جایگزین کردیم.
سلام
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلات است.نە(فاعلن)
و بحرش:رمل مثمن مقصور است.نه(محذوف)
لطفا تصیح کنید
1392/12/26 00:02
حسین اسدی
گوید این خاقانی دریا مثابت خود منم***خوانمش خاقانی اما از میان افتاده قا
معنی بیت:
در نکوهش حسودان و رقیبان، خاقانی می گوید:
من مانند دریایی هستم و حاسدان و رقیبان را هم خاقانی می خوانم، امّا خاقانی بدون "قا" .
خانی یعنی حوض و چشمه آب، یعنی آنان در برابر دریای وجودم حوض و چشمه ای بیش نیستند.
در جواب برادر محمد وزن درسته
و اینکه که باید بدونیم هجای کوتاه به هیچ وجه اخر مصراع نمیاد
پس فاعلات نداریم اخر مصراع
1394/08/12 15:11
مجتبی خراسانی
بسم الله الرحمن الرحیم
فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلات
بحر رمل مثمن مقصور
من همی در هند معنی راست هم چون آدمم/وین خران در چین صورت کوژ چون مردم گیا
هم امارت هم زبان دارم کلید گنج عرش/وین دو دعوی را دلیلست از حدیث مصطفا
اشاره دارد به دو حدیث معروف و مشهور:
الشعراء امراء الکلام
ان لله کنوزا تحت العرش مفاتیحه السنة الشعراء
حسین اسدی، احسنت آفرین، صحیح فرموده اید.
بمنه و کرمه
سلام و درود؛
در نسخه هایی که بنده مطالعه کردم بیت هشتم به جای "قضا"، "غزا" آورده اند. که به نظر با معنی بیت بیشتر تناسب دارد...
نسخه مورد مطالعه بتصحیح علی عبد الرسولی در سال 1317 می باشد.
1397/03/01 01:06
امیرحسین بهراد
طبق قواعد عروض هجای آخر شعر نمی تواند کوتاه باشد پس رکن آخر فاعلات نیست فاعلن و بحر رمل مثمن محذوف می باشد.
1400/09/17 19:12
محمد حسن ارجمندی
شه طغان عقل را نایب منم، نعم الوکیل..................نوعروس فضل را صاحب منم نعم الفتی
شه طغان یا طُغانشاه از حاکمان سلجوقی خراسان بود.(ویکی پدیا).
نایب هم به معنی وکیل و معاون پادشاه است. خاقانی در مصراع اول میگوید: من بهترین وکیل پادشاه عقل هستم و در مصراع دوم فضل را به نوعروسی تشبیه کرده است که بهترین همسر(صاحب یا مصاحب) برای او خاقانی است و نعم الفتی نیز به معنی بهترین جوان یا بهترین جوانمرد است. یعنی «بهترین کسی که میتواند مصاحب فضل باشد و آن را در بر بگیرد و با آن مانوس باشد و از آن سخن بگوید، من هستم.»
1400/09/17 19:12
محمد حسن ارجمندی
خاقانی در بیت
درع حکمت پوشم و بیترس گویم القتال...............خوان فکرت سازم و بیبخل گویم الصلا
دو جمله معترضه به کار برده است. القتال عبارتی است که جنگجویان در میدان جنگ سرمیدادند و دشمن را به مبارزه میطلبیدند. خاقانی در مصراع نخست در حالی که جوشنی(درع) از حکمت به تن دارد، حریفان را به مبارزه میطلبد.
جملة معترضه دوم الصلا است، عبارتی که عرب برای دعوت کردن دیگران به سر سفرة خود بیان میکردند. عبارتی مشابه «بفرمایید غذا». او در مصراع دوم مدعی است که چنان سفره(خوان) رنگارنگ و پرنعمتی از اندیشه فراهم آورده است و با سخاوت تمام آن را در اختیار دیگران گذشته و همه را به این سفره دعوت میکند.
1400/09/17 19:12
محمد حسن ارجمندی
بلابغی در بیت زیر به معنی یعنی بدون سرکشی و بدون شک
بر سر همت بلا فخر از ازل دارم کلاه..............بر تن عزلت بلا بغی از ابد دارم قبا
در مصراع اول نیز بلافخر یعنی بیآنکه بخواهم دم از فخر و برتری خود بزنم.
اصطلاح کلاهداری هم به معنی صاحب منصب و جایگاه و اعتبار بودن است.
1400/09/17 19:12
محمد حسن ارجمندی
در بیت
من عزیزم مصر حکمت را و این نامحرمان.................غر زنان برزنند و غرچگان روستا
غرزن به معنی زن بدکاره است و غرچه به معنی مردزننما است.
ضمن ادای احترام، این چه استدلالی است که هجای کوتاه در پایان مصرع نمیآید؟ «لات» در فاعلات یک هجای کشیده است و قرار نیست در چنین موردی «ت» پایانش را بلند فرض کنیم. قدما مبنا را برحروف قرار میدادند و نامگذاری میکردند (فاعلات= فاعلن)
1403/02/10 21:05
Erfun naderi
این قصیده را همراه با شروح آن در تلگرام خواندم میتوانید بشنوید: پیوند به وبگاه بیرونی