گنجور

شمارهٔ ۶ - در پند و اندرز و معراج حضرت ختمی مرتبت

ای پنج نوبه کوفته در دار ملک لا
لا در چهار بالش وحدت کشد تو را
جولانگه تو زان سوی الاست گر کنی
هژده هزار عالم ازین سوی لا رها
از عشق ساز بدرقه پس هم به نور عشق
از تیه لا به منزل الا الله اندرآ
دروازهٔ سرای ازل دان سه حرف عشق
دندانهٔ کلید ابد دان دو حرف لا
لا حاجبی است بر در الا شده مقیم
کو ابلهان باطله را می‌زند قفا
بی‌حاجبی لا به در دین مرو که هست
دین گنج خانهٔ حق و لا شکل اژدها
حد قدم مپرس که هرگز نیامده است
در کوچهٔ حدوث عماری کبریا
از حلهٔ حدوث برون شو دو منزلی
تا گویدت فرشتهٔ وحدت که مرحبا
پیوند دین طلب که مهین دایهٔ تو اوست
روزی که از مشیمهٔ عالم شوی جدا
حاجت شود روا چو تقاضا کند کرم
رحمت روان شود چو اجابت شود دعا
این دم شنو که راحت از این دم شود پدید
واینجا طلب که حاجت از اینجا شود روا
کسری ازین ممالک و صد کسری و قباد
خطوی از این مسالک و صد خطهٔ خطا
فیض هزار کوثر و زین ابر یک سرشک
برگ هزار طوبی و زین باغ یک گیا
فتراک عشق گیر نه دنبال عقل ازآنک
عیسیت دوست به که حواریت آشنا
می‌دان که دل ز روی شناسان آن سراست
مشمارش از غریب شماران این سرا
دل تا به خانه‌ای است که هر ساعتی در او
شمع خزاین ملکوت افکند ضیا
بینی جمال حضرت نور الله آن زمان
کایینهٔ دل تو شود صادق الصفا
در دل مدار نقش امانی که شرط نیست
بت خانه ساختن به نظرگاه پادشا
دنیا به عز فقر بده وقت من یزید
کان گوهر تمام عیار ارزد این بها
در چارسوی فقر درا تا ز راه ذوق
دل را ز پنج نوش سلامت کنی دوا
همت ز آستانهٔ فقر است ملک جوی
آری هوا ز کیسهٔ دریا بود سقا
عزلت گزین که از سر عزلت شناختند
آدم در خلافت و عیسی ره سما
شاخ امل بزن که چراغی است زود میر
بیخ هوس بکن که درختی است کم بقا
گر سر یوم یحمی بر عقل خوانده‌ای
پس پایمال مال مباش از سر هوا
تنگ آمده است زلزلت الارض هین بخوان
بر مالها و قال الانسان مالها
حق می‌کند ندا که به ما ره دراز نیست
از مال لام بفکن و باقی شناس ما
خس طبع را چه مال دهی و چه معرفت
بی‌دیده را چه میل کشی و چه توتیا
از عافیت مپرس که کس را نداده‌اند
در عاریت سرای جهان عافیت عطا
خود مادر قضا ز وفا حامله نشد
ور شد به قهرش از شکم افکند هم قضا
از کوی رهزنان طبیعت ببر قدم
وز خوی رهروان طریقت طلب وفا
بر پنج فرض عمر برافشان و دان که هست
شش روز آفرینش از این پنج با نوا
توسن دلی و رایض تو قول لا اله
اعمی‌وش و قائد تو شرع مصطفی
با سایهٔ رکاب محمد عنان درآر
تا طرقوا زنان تو گردند اصفیا
آن با و تا شکن که به تعریف او گرفت
هم قاف و لام رونق و هم کاف و نون بها
او مالک الرقاب دو گیتی و بر درش
در کهتری مشجره آورده انبیا
هم موسی از دلالت او گشته مصطنع
هم آدم از شفاعت او گشته مجتبی
نطقش معلمی که کند عقل را ادب
خلقش مفرحی که دهد روح را شفا
دل گرسنه درآمد بر خوان کائنات
چون شبهی بدید برون رفت ناشتا
مریم گشاده روزه و عیسی ببسته نطق
کو در سخن گشاد سر سفرهٔ سخا
بر نامده سپیدهٔ صبح ازل هنوز
کو بر سیه سپید ازل بوده پیشوا
آدم از او به برقع همت سپید روی
شیطان از او به سیلی حرمان سیه قفا
ذاتش مراد عالم و او عالم کرم
شرعش مدار قبله و او قبلهٔ ثنا
از آسمان نخست برون تاخت قدر او
هم عرش نطعش آمد و هم سدره متکا
پس آسمان به گوش خرد گفت شک مکن
کان قدر مصطفی است علی‌العرش استوی
آن شب که سوی کعبهٔ خلت نهاد روی
این غول خاک بادیه را کرد زیر پا
آمد پی متابعتش کوه در روش
رفت از پی مشایعتش سنگ بر هوا
برداشت فر او دو گروهی ز خاک و آب
آمیخت با سموم اثیری دم صبا
گردون پیر گشت مرید کمال او
پوشید از ارادتش این نیلگون وطا
روحانیان مثلث عطری بسوخته
وز عطرها مسدس عالم شده ملا
یا سید البشر زده خورشید بر نگین
یا احسن الصور زده ناهید در نوا
از شیب تازیانهٔ او عرش را هراس
وز شیههٔ تکاور او چرخ را صدا
لاتعجبوا اشارت کرده به مرسلین
لاتقنطوا بشارت داده به اتقیا
روح القدس خریطه‌کش او در آن طریق
روح الامین جنیبه بر او در آن فضا
زو باز مانده غاشیه‌دارش میان راه
سلطان دهر گفت که ای خواجه تا کجا
بنوشته هفت چرخ و رسیده به مستقیم
بگذشته از مسافت و رفته به منتها
ره رفته تا خط رقم اول از خطر
پی برده تا سرادق اعلی هم از اعلا
زان سوی عرش رفته هزاران هزار میل
خود گفته این انزل حق گفت هیهنا
در سور سر رسیده و دیده به چشم سر
خلوت سرای قدمت بی‌چون و بی‌چرا
گفته نود هزار اشارت به یک نفس
بشنوده صد هزار اجابت به یک دعا
دیده که نقدهای اولوالعزم ده یکی است
آموخته ز مکتب حق علم کیمیا
آورده روزنامهٔ دولت در آستین
مهرش نهاده سورهٔ والنجم اذا هوی
داده قرار هفت زمین را به بازگشت
کرده خبر چهار امین را ز ماجرا
هر چار چار حد بنای پیمبری
هر چار چار عنصر ارواح اولیا
بی‌مهر چار یار در این پنج روزه عمر
نتوان خلاص یافت از این ششدر فنا
ای فیض رحمت تو گنه شوی عاصیان
ریزی بریز بر دل خاقانی از صفا
با نفس مطمئنه قرینش کن آنچنان
کآواز ارجعی دهدش هاتف رضا
بر فضل توست تکیهٔ امید او از آنک
پاشندهٔ عطائی و پوشندهٔ خطا
ای افضل ار مشاطهٔ بکر سخن تویی
این شعر در محافل احرار کن ادا

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای پنج نوبه کوفته در دار ملک لا
لا در چهار بالش وحدت کشد تو را
هوش مصنوعی: ای پنج حس، همچون چنگ در دستان فرمانروایی، در چهار بالشت وحدت تو را به آرامش می‌کشانند.
جولانگه تو زان سوی الاست گر کنی
هژده هزار عالم ازین سوی لا رها
هوش مصنوعی: اگر تو در آن سوی هستی، که جولانگاه توست، می‌توانی تمام عالم‌های این سمت را رها کنی.
از عشق ساز بدرقه پس هم به نور عشق
از تیه لا به منزل الا الله اندرآ
هوش مصنوعی: از عشق، ساز بیماری بخوان و با نور عشق از جاده‌ی گمراهی به مقصد نهایی که تنها خداست، وارد شو.
دروازهٔ سرای ازل دان سه حرف عشق
دندانهٔ کلید ابد دان دو حرف لا
هوش مصنوعی: دروازه‌ٔ دنیای جاویدان را با سه حرف عشق می‌شناسند و دندانهٔ کلید ابدیت را با دو حرف «لا» بیان می‌کنند.
لا حاجبی است بر در الا شده مقیم
کو ابلهان باطله را می‌زند قفا
هوش مصنوعی: هیچ پوششی بر در وجود ندارد و در آنجا تنها کسی که بی‌خبر و نادان است، در حال زندگی است و به پشت سر افرادی که خالی از حقیقت هستند، ضربه می‌زند.
بی‌حاجبی لا به در دین مرو که هست
دین گنج خانهٔ حق و لا شکل اژدها
هوش مصنوعی: در دین بدون رعایت آداب و احترام نرو، زیرا دین مانند گنجی است که در خانهٔ حق قرار دارد و نباید بدون توجه به آن با آن برخورد کرد.
حد قدم مپرس که هرگز نیامده است
در کوچهٔ حدوث عماری کبریا
هوش مصنوعی: از میزان قدم‌های خود نپرس، زیرا هرگز در مسیر وجود، برجستگی و عظمت خداوند پا نگذاشته است.
از حلهٔ حدوث برون شو دو منزلی
تا گویدت فرشتهٔ وحدت که مرحبا
هوش مصنوعی: از قید و بندهای دنیوی و مادی رها شو و به مرحله‌ای بالاتر برس، تا فرشته‌ای که نماد وحدت و یگانگی است، تو را خوش‌آمد بگوید.
پیوند دین طلب که مهین دایهٔ تو اوست
روزی که از مشیمهٔ عالم شوی جدا
هوش مصنوعی: درخواست تو برای پیوستن به دین، به مانند دایه‌ای است که از همان لحظه‌ای که به این دنیا می‌آیی، تو را تحت حمایت خود قرار می‌دهد و تا زمانی که از جهان مادری جدا می‌شوی، این ارتباط ادامه دارد.
حاجت شود روا چو تقاضا کند کرم
رحمت روان شود چو اجابت شود دعا
هوش مصنوعی: هرگاه نیاز کسی برآورده شود، وقتی که از رحمت و بزرگی درخواست کند، رحمت الهی جاری خواهد شد و وقتی که دعا پذیرفته شود، نتیجه‌اش دست‌یابی به خواسته‌ها است.
این دم شنو که راحت از این دم شود پدید
واینجا طلب که حاجت از اینجا شود روا
هوش مصنوعی: این لحظه را بشنو که از این لحظه آرامش به وجود می‌آید، و در اینجا طلب کن که خواسته‌ات از همین جا برآورده خواهد شد.
کسری ازین ممالک و صد کسری و قباد
خطوی از این مسالک و صد خطهٔ خطا
هوش مصنوعی: بخشی از این سرزمین‌ها و صدها بخش دیگر، و خط انحرافی بسیاری از این راه‌ها و صدها مسیر اشتباه وجود دارد.
فیض هزار کوثر و زین ابر یک سرشک
برگ هزار طوبی و زین باغ یک گیا
هوش مصنوعی: بارش رحمت و برکات از آسمان به قدری زیاد است که از هر قطره‌اش نعمت‌های فراوانی به دست می‌آید. هر گیاه در این باغ، نشانه‌ای از زیبایی و فراوانی نعمت‌های الهی است.
فتراک عشق گیر نه دنبال عقل ازآنک
عیسیت دوست به که حواریت آشنا
هوش مصنوعی: عشق را بپذیر و به دنبال عقل نرو، زیرا دوستی عیسی (ع) بهتر از آشنایی با حواریت (شاگردانش) است.
می‌دان که دل ز روی شناسان آن سراست
مشمارش از غریب شماران این سرا
هوش مصنوعی: بدان که دل تو متعلق به افرادی است که از روی محبت و آشنایی به تو تعلق دارند، پس آن را بر اساس نظر غریبه‌ها و ناآشنایان این دنیا ارزیابی نکن.
دل تا به خانه‌ای است که هر ساعتی در او
شمع خزاین ملکوت افکند ضیا
هوش مصنوعی: دل همچون خانه‌ای است که هر لحظه در آن نور روشنی از خزانه‌های آسمانی می‌تابد.
بینی جمال حضرت نور الله آن زمان
کایینهٔ دل تو شود صادق الصفا
هوش مصنوعی: زمانی را تصور کن که زیبایی حضرت نورالله را می‌بینی؛ در این حال، دل تو به صداقتی خالص و پاک تبدیل می‌شود.
در دل مدار نقش امانی که شرط نیست
بت خانه ساختن به نظرگاه پادشا
هوش مصنوعی: در دل خود به یاد نداشته باش که به کسی اعتماد کنی، زیرا برای ساختن معبد عشق، نیازی به تایید شاه نیست.
دنیا به عز فقر بده وقت من یزید
کان گوهر تمام عیار ارزد این بها
هوش مصنوعی: دنیا به من فقر را به عنوان یک نعمت بده، چرا که زمان من به طور بی‌نهایت ارزشمند است و این ارزش از هر گوهری که با کیفیت و ممتاز باشد بیشتر است.
در چارسوی فقر درا تا ز راه ذوق
دل را ز پنج نوش سلامت کنی دوا
هوش مصنوعی: در چهار دیواری فقر، سعی کن با لذت و هنر، دل خود را به کمک پنج نوش سالم شفا بخشی.
همت ز آستانهٔ فقر است ملک جوی
آری هوا ز کیسهٔ دریا بود سقا
هوش مصنوعی: همت و اراده از دروازهٔ فقر به دست می‌آید و به همین دلیل، تلاش و کوشش در این شرایط باعث ایجاد عظمت می‌شود. همچنین، نعمت‌ها و بهره‌ها از قلب یک فرد دانا و سخاوتمند سرچشمه می‌گیرد.
عزلت گزین که از سر عزلت شناختند
آدم در خلافت و عیسی ره سما
هوش مصنوعی: تنهایی را برگزین، زیرا در دوران انزوا، انسان را در مقام خلافت شناختند و عیسی نیز راه آسمانی را پیمود.
شاخ امل بزن که چراغی است زود میر
بیخ هوس بکن که درختی است کم بقا
هوش مصنوعی: درختی که ثمره‌اش زود به پایان می‌رسد، به سرعت و بدون درنگ باید هرس شود. قبل از اینکه به خواب و حسرتی دچار شوی، باید به دنبال خوشی‌ها و لذت‌های زودگذر رفت که خیلی پایدار نیستند.
گر سر یوم یحمی بر عقل خوانده‌ای
پس پایمال مال مباش از سر هوا
هوش مصنوعی: اگر روزی را به فکر و عقل خود اختصاص داده‌ای، پس به خاطر هوس و خواسته‌های بی‌پایه، اموال و دارایی‌ات را نابود نکن.
تنگ آمده است زلزلت الارض هین بخوان
بر مالها و قال الانسان مالها
هوش مصنوعی: زمین به شدت دچار زلزله و لرزش شده است، انسان در این شرایط تنها در مورد اموال خود صحبت می‌کند و نگران آنهاست.
حق می‌کند ندا که به ما ره دراز نیست
از مال لام بفکن و باقی شناس ما
هوش مصنوعی: به ما گفته می‌شود که مسیر رسیدن به حق، چندان دشوار نیست. تنها کافی است از مال و آسایش دنیوی خود بگذریم و چیزی فراتر از آن را بشناسیم.
خس طبع را چه مال دهی و چه معرفت
بی‌دیده را چه میل کشی و چه توتیا
هوش مصنوعی: چه فایده دارد به کسی که به راحتی از چیزهای زیبا و با ارزش گذر می‌کند، چیزی بدهی؟ و چه سودی دارد اگر کسی که به درستی نمی‌بیند، به اشتباه به چیزهایی تمایل پیدا کند؟
از عافیت مپرس که کس را نداده‌اند
در عاریت سرای جهان عافیت عطا
هوش مصنوعی: از وضعیت آرام و آسوده دیگران سوال نکن، زیرا هیچ‌کس را در این دنیا به صورت امانت به آرامش و آسایش دائمی نداده‌اند.
خود مادر قضا ز وفا حامله نشد
ور شد به قهرش از شکم افکند هم قضا
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که خود سرنوشت و تقدیر (قضا) به وفاداری و اعتماد، حس بارداری و مادری ندارد، بلکه به دلیل خشم و قهر، خود را به وجود می‌آورد و از خود عمل می‌کند. به عبارتی، قضا و قدر به ناگهانی و ناامیدکننده عمل می‌کنند و ممکن است منجر به نتایج غیرمنتظره شوند.
از کوی رهزنان طبیعت ببر قدم
وز خوی رهروان طریقت طلب وفا
هوش مصنوعی: از مسیر افرادی که به طبیعت آسیب می‌زنند دوری کن و از ویژگی‌های سالکان راه حقیقت، وفاداری را جستجو کن.
بر پنج فرض عمر برافشان و دان که هست
شش روز آفرینش از این پنج با نوا
هوش مصنوعی: عمر خود را در پنج مرحله سپری کن و به یاد داشته باش که جهان در شش روز خلق شده و از این پنج مرحله، تنها یکی خوش‌نواست.
توسن دلی و رایض تو قول لا اله
اعمی‌وش و قائد تو شرع مصطفی
هوش مصنوعی: تو همانند یک اسب تندرو در دل خود، به حقیقت‌هایی پا گذاشته‌ای و هیچ‌کس نمی‌تواند تو را از این راه باز دارد؛ زیرا رهبر تو، سنت پیامبر است.
با سایهٔ رکاب محمد عنان درآر
تا طرقوا زنان تو گردند اصفیا
هوش مصنوعی: به سوارکاری محمد بشتاب و با تکیه بر رکاب او، تا اینکه به مقصد برسی و همراهانت به خوبی و صفا درآیند.
آن با و تا شکن که به تعریف او گرفت
هم قاف و لام رونق و هم کاف و نون بها
هوش مصنوعی: آن کسی که با ویژگی‌هایش تعریف می‌شود، هم جذابیت و شکوه را به تصویر می‌کشد و هم ارزش و اهمیت را نشان می‌دهد.
او مالک الرقاب دو گیتی و بر درش
در کهتری مشجره آورده انبیا
هوش مصنوعی: او مالک همه جهان است و در درگاهش، مقام و مرتبه انبیا را به صفا و شکل درختی قرار داده است.
هم موسی از دلالت او گشته مصطنع
هم آدم از شفاعت او گشته مجتبی
هوش مصنوعی: موسی به خاطر راهنمایی او به مقام خاصی رسید و آدم به واسطه شفاعت او به بهترین حالت خود دست یافت.
نطقش معلمی که کند عقل را ادب
خلقش مفرحی که دهد روح را شفا
هوش مصنوعی: سخن او مانند معلمی است که به عقل آداب می‌آموزد و وجودش مانند نشاطی است که جان را شفا می‌بخشد.
دل گرسنه درآمد بر خوان کائنات
چون شبهی بدید برون رفت ناشتا
هوش مصنوعی: دل گرسنه به سفره‌ی هستی آمد و هنگامی که سایه‌ای را دید، بدون خوردن چیزی از آنجا رفت.
مریم گشاده روزه و عیسی ببسته نطق
کو در سخن گشاد سر سفرهٔ سخا
هوش مصنوعی: مریم روزه‌دار و عیسی زبانش را بسته است، چه کسی در سخن به جانب سخاوت و generosity وارد شده است؟
بر نامده سپیدهٔ صبح ازل هنوز
کو بر سیه سپید ازل بوده پیشوا
هوش مصنوعی: پیش از آنکه سپیده صبح اولی که آغاز شده، بینشی روشن وجود داشته که بر تاریکی گذشته پیش‌قدم بوده است.
آدم از او به برقع همت سپید روی
شیطان از او به سیلی حرمان سیه قفا
هوش مصنوعی: انسان به دلیل تلاش و اراده‌ی خود می‌تواند به موفقیت‌های بزرگ دست یابد، در حالی که شیطان با ظاهری فریبنده و از راه‌های نادرست می‌تواند انسان را به مسیر ناامیدی و شکست بکشاند.
ذاتش مراد عالم و او عالم کرم
شرعش مدار قبله و او قبلهٔ ثنا
هوش مصنوعی: ماهیت او هدف و آرزوی عالم است و او خود عالم بزرگ و بی‌نظیر است. دستور او محور و مرکز توجه است و او همان مرجع و محور ستایش‌هاست.
از آسمان نخست برون تاخت قدر او
هم عرش نطعش آمد و هم سدره متکا
هوش مصنوعی: از آسمان به زمین فرود آمد و عظمت و مقام او به حدی بود که هم عرش و هم سدره (درختی در بهشت) را زیر پا داشت.
پس آسمان به گوش خرد گفت شک مکن
کان قدر مصطفی است علی‌العرش استوی
هوش مصنوعی: آسمان به عقل و خرد می‌گوید که در این مسئله تردید نکن، زیرا مقام و عظمت مصطفی در بالاترین سطح است و او بر عرش فرمانروایی می‌کند.
آن شب که سوی کعبهٔ خلت نهاد روی
این غول خاک بادیه را کرد زیر پا
هوش مصنوعی: آن شبی که به سمت کعبهٔ خلت (کعبه‌ای که به معنای حقیقت و اصالت است) روی آورد، این غول خاکی (انسان) بی‌اعتنا، بیابان را زیر پای خود نهاد.
آمد پی متابعتش کوه در روش
رفت از پی مشایعتش سنگ بر هوا
هوش مصنوعی: کوه به دنبال او آمد و سنگ‌ها در آسمان پرتاب شدند.
برداشت فر او دو گروهی ز خاک و آب
آمیخت با سموم اثیری دم صبا
هوش مصنوعی: از خاک و آب دو گروه خلق شدند که با عطر خوش صبحگاهی و مواد روحانی ترکیب شده‌اند.
گردون پیر گشت مرید کمال او
پوشید از ارادتش این نیلگون وطا
هوش مصنوعی: زمانه به سن و سال خود به توجه به کمال او، به نوعی پیروی‌اش را نشان می‌دهد و از عشق و ارادتش، این آسمان رنگ آبی را به خود گرفته است.
روحانیان مثلث عطری بسوخته
وز عطرها مسدس عالم شده ملا
هوش مصنوعی: روحانیان به گونه‌ای هستند که عطر و بویی از دانش و معرفت دارند، اما در واقع به چیزی می‌سوزند و تنها شمایل ظاهری دارند. این عطرهای موجود در عالم، به نوعی به آنها اعتبار و مقام می‌دهد، اما در باطن، ممکن است که از عمق و حقیقت دور باشند.
یا سید البشر زده خورشید بر نگین
یا احسن الصور زده ناهید در نوا
هوش مصنوعی: ای سرور انسان‌ها، خورشید بر روی نگین تو تابیده و ای زیباترین صورت‌ها، ناهید در نوا و آهنگ تو جلوه‌گری می‌کند.
از شیب تازیانهٔ او عرش را هراس
وز شیههٔ تکاور او چرخ را صدا
هوش مصنوعی: تازیانه او به قدری قوی است که باعث ترس عرش می‌شود و صدای شیهه او به طور شدیدی در گردونه آسمان طنین‌انداز است.
لاتعجبوا اشارت کرده به مرسلین
لاتقنطوا بشارت داده به اتقیا
هوش مصنوعی: تعجب نکنید از پیام‌آورانی که فرستاده شده‌اند و ناامید نشوید از خبرهای خوبی که به پرهیزگاران داده می‌شود.
روح القدس خریطه‌کش او در آن طریق
روح الامین جنیبه بر او در آن فضا
هوش مصنوعی: روح مقدس، مانند راهنما و الهام‌بخش اوست و در این مسیر که به سوی حقیقت و عوالم بالا است، روح‌الامین نیز در کنار او حضور دارد و او را حمایت می‌کند.
زو باز مانده غاشیه‌دارش میان راه
سلطان دهر گفت که ای خواجه تا کجا
هوش مصنوعی: غاشیه‌دار، که شخصی مهم و موجه است، در میانه‌ی راه با سلطان دهر صحبت می‌کند و از او می‌پرسد که تا کی باید به این وضعیت ادامه بدهد و همچنان در انتظار باشد.
بنوشته هفت چرخ و رسیده به مستقیم
بگذشته از مسافت و رفته به منتها
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر آن است که فردی با گذر از هفت مرحله یا چرخش، به نقطه‌ای مستقیم و هدفمند دست یافته است. او مسافتی را طی کرده و به نهایت یا جایی که خواسته، رسیده است.
ره رفته تا خط رقم اول از خطر
پی برده تا سرادق اعلی هم از اعلا
هوش مصنوعی: کسی که در مسیر زندگی قدم برداشته و تجربه‌ای کسب کرده، به خوبی متوجه خطرات و چالش‌ها می‌شود و حتی در عبور از سختی‌ها به مقامات بالا و برتری می‌رسد.
زان سوی عرش رفته هزاران هزار میل
خود گفته این انزل حق گفت هیهنا
هوش مصنوعی: در آن سوی عرش، هزاران و هزاران میل از خود را بیان کرده‌اند و اینجا با صدای بلند می‌گویند که حقیقت نازل شده است.
در سور سر رسیده و دیده به چشم سر
خلوت سرای قدمت بی‌چون و بی‌چرا
هوش مصنوعی: در میهمانی هستیم و با چشم خود، دوری از شلوغی را در مکان تو می‌بینیم، محلی که بی‌هیچ تردید و بدون دلیل، ساکن است.
گفته نود هزار اشارت به یک نفس
بشنوده صد هزار اجابت به یک دعا
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره می‌شود که در یک لحظه، انسان می‌تواند نشانه‌ها و نشانه‌های زیادی را ببیند و از طریق یک دعا، پاسخ و اجابت‌های فراوانی را دریافت کند. یعنی در زمان کوتاهی می‌توان به فهم عمیق و نتایج زیادی دست یافت.
دیده که نقدهای اولوالعزم ده یکی است
آموخته ز مکتب حق علم کیمیا
هوش مصنوعی: چشمی که به درستی‌های بزرگ و حقایق عمیق نگاه می‌کند، از مکتب حقیقت، علم با ارزش و گرانبهای کیمیا را آموخته است.
آورده روزنامهٔ دولت در آستین
مهرش نهاده سورهٔ والنجم اذا هوی
هوش مصنوعی: در روزنامهٔ دولتی، آوردند که در آستین خود به آیه‌ای از قرآن اشاره شده است که مربوط به ستاره‌ای است که وقتی فرود می‌آید.
داده قرار هفت زمین را به بازگشت
کرده خبر چهار امین را ز ماجرا
هوش مصنوعی: زمین‌ها یک توافق را دریافت کرده‌اند که می‌توانند به حال خود بازگردند و این خبر در مورد چهار نفر از ما به خاطر وقایع پیش آمده منتقل شده است.
هر چار چار حد بنای پیمبری
هر چار چار عنصر ارواح اولیا
هوش مصنوعی: هر چهار طرف وجود پیامبران را مشخص کرده است و هر چهار عنصر، روح‌های اولیا را نیز در بر می‌گیرد.
بی‌مهر چار یار در این پنج روزه عمر
نتوان خلاص یافت از این ششدر فنا
هوش مصنوعی: در این مدت کوتاه زندگی، نمی‌توان از تاثیرات و محبت‌های چهار یار (دوستان و نزدیکان) که به دلایلی از دست رفته‌اند، رهایی یافت. این زندگی با تمام زودگذری‌اش، همیشه آکنده از یاد و خاطرات آنان خواهد بود.
ای فیض رحمت تو گنه شوی عاصیان
ریزی بریز بر دل خاقانی از صفا
هوش مصنوعی: ای فیض رحمت تو، گناهان عاصیان بخشیده می‌شود، لطف خود را بر دل خاقانی از صفا نازل کن.
با نفس مطمئنه قرینش کن آنچنان
کآواز ارجعی دهدش هاتف رضا
هوش مصنوعی: با نفس آرام و مطمئن خود او را همراه کن، به گونه‌ای که صدای رضایت به گوشش برسد.
بر فضل توست تکیهٔ امید او از آنک
پاشندهٔ عطائی و پوشندهٔ خطا
هوش مصنوعی: امید او به لطف توست، زیرا تو بخشنده‌ای که نعمات را می‌افزایی و عیب‌ها را می‌پوشانی.
ای افضل ار مشاطهٔ بکر سخن تویی
این شعر در محافل احرار کن ادا
هوش مصنوعی: ای بهترین آرایشگر سخن، تویی که این شعر را در محافل آزادگان به نمایش بگذاری.

حاشیه ها

1391/03/05 14:06
حسن زاده

بیت 54 : نسخه به جای « سرداق اعلی هم » ، « سر افق اعلی » محمد (ص) به سبب بزرگی و قدر و منزلت تا مرزهای عرش و بالاترین افق پیش رفته بود .

1392/01/04 17:04
اسما ال علی

بیت 1
· تعریف استعاره : عاریه خواستن لغتی به جای لغت دیگر به علاقه مشابهت.(به شرط وجود قرینه )
1- پنج نوبه کوفتن استعاره از نماز خواندن است یعنی نماز خواندن (مشبه )از لحاظ اظهار قدرت نمودن (وجه شبه )مانند پنج نوبت کوفتن طبل قدرت پادشاهان (مشبه به )است . بنابراین در این تشبیه فقط مشبه به ذکر شده است آن را استعاره نوع اول یا استعاره مصرحه میگویند
*
اضافه تشبیهی : در این نوع اضافه ، مشبه و مشبه به به هم اضافه شده باشند و ادات تشبیه و وجه شبه محذوف است
اضافه استعاری : درواقع استعاره نوع دوم است که مشبه +یکی از ملائمات مشبه به آمده باشد مثل دست روزگار که روزگار را به انسانی تشبیه کرده که دست دارد
اضافه اقترانی : این نوع اضافه کاملا شبیه اضافه استعاری است با این تفاوت که معنی به قصد اینکه در بین اضافه قراردارد مثل دست ارادت که دست را به قصد ارادت دارز میکند
2- ملک لا: اضافه تشبیهی است ، توحید (مشبه ) مثل سرزمینی (مشبه به ) است از لحاض گستردگی (وجه شبه )
3- دار لا : اضافه استعاری ، توحید ( مشبه ) مثل سرزمین است (مشبه به محذوف که نشانه ملک ،داراست که آمده است )
4- چهار بالش وحدت : اضافه تشبیهی ، وحدت یعنی نشانه قدرت و آرامش (مشبه ) مثل چهار بالش پادشاهان (مشبه به )است از لحاظ احساس قدرت نمودن ( وجه شیه )
معنی بیت
ای کسی که در سرزمین توحید پنج بار نماز میخوانی و اعلام قدرت می نمائی. لا که نماد توحید است تو را به آرامش می رساند و احساس قدرت می نمائی و باور وحدانیت خداوند تو را به آرامش میرساند

1392/01/04 17:04
اسما ال علی

از عشق ساز بدرقه پس هم به نور عشق از تیه لا به منزل الا الله اندر آ
تیه لا : اضافه تشبیهی ، نیستی ( مشبه ) مثل بیابانی ( مشبه به ) از لحاظ خالی بودن و بیهوده بودن
عاشق باش و عشق رابدرقه راه خود کن و با همین عشق است که میتوانی از سرزمین و بیابان لا و نیستی بیرون بیائی و به یگانگی خداوند و توحید برسی

1392/01/04 17:04
اسما ال علی

دروازه سرای ازل دان سه حرف عشق دندانه کلید ابد دان دو حرف لا
سرای ازل : اضافه تشبیهی ، ازل ( مشبه ) مثل خانه ای ( مشبه به ) از لحاض شروع و اغاز حرکت
دندانه کلید ابد : اضافه استعاری ]، ابد (مشبه ) مثل خانه ای ( مشبه به ومحذوف ) کلید از نشانه های ورود به خانه است
سه حرف عشق را نقطه آغاز ازل و ابتدای توحید بدان که تنها با عشق انسان می تواند خداروند را دریابد و تنها توحید و اعتقاد به یگانگی خداوند است که میتواند انسان را به ابد و محل آرامش خود برساند
******
حد قدم مپرس که هرگز نیامده است در کوچه حدوث ،عماری کبریا
این بیت دارای صنعت تضاد در کلمات قدم به معنی قدیم وآنچه همیشه بوده و هیچگاه نبوده که نباشد ، وحدوث به معنی آنچه همیشه نبوده و زمانی بوده است که نبوده است .
کوچه حدوث : اضافه تشبیهی ، حدوث (مشبه ) به کوچه ای (مشبه به ) تشبیه شده است که همیشه نبوده است و محدودیت ندارد .
معنی بیت :
از قدیمی بودن و ازلی بودن خداوند سوال مکن که عظمت کجاوه خداوند به کوچه حدوث تعلق ندارد و تو نیز در آن کوچه پا نگذارد .
******
از حله حدوث برون شو دو منزلی تا گویدت قریشی وحدت که مرحبا
حله حدوث : اضافه تشبیهی ، حدوث (مشبه ) به محله ای (مشبه به ) تشبیه شده است که در محدویت است .
قریشی وحدت : استعاره از پیامبر اکرم که باعث وحدت مسلیمین شد .
معنی بیت :
اگر میخواهی به توحید برسی باید از محله حدوث و این جهان مادی پا را فراتر نهی و تعلقات دنیوی را رها کنی. تا پیامبر اسلام آن پیامبر وحدت به تو افرین گوید
******
پیوند دین طلب که بهین دایه تو است آن دم که از مشیمه عالم شوی جدا
مشیمه عالم :اضافه تشبیهی ،دنیا (مشبه)را به زهدان (مشبه به) تشبیه کرده است ازلحاظ تنگی و کوچکی (وجه شبه )
معنی بیت :
همیشه خود را وابسته به دین و آئین الهی بدان که دین برای تو بهترین پرستار وبهترین مادر است . در آن لحظه که تو از این دنیائی مادی خارج می شوی و مرگ تو را فرا می رسد . این دین است که تو را به ارامش و آسایش ابدی می رساند .
******
این دم شنو که راحت از این دم شود پدید / و اینجا طلب که حاجت از این جا شود روا
در همین لحظه حرفهای من را به گوش جان بشنو زیرا از همین دنیا و و همین لحظه ها، راحتی و آسایش آخرت پدید می آید و نیازهای تو در روز آخرت از همین دنیا بر طرف می شود .
******
کسری از این ممالک و صد کسری و قباد / خطوی از این مسالک و صد خطه ختا
مقدار کمی از این مملکت دین برابراست با حکومت صد پادشاه مانند خسرو و کی قباد . یک گام از این راه در سرزمین سیر سلوک و راه دین برابراست با صد سرزمین در ممالک چین
********
فیض هزار کوثر و زین ابر یک سرشت / برگ هزار طوبی و زین باغ یک گیا
ریزش هزار چشمه کوثر در بهشت برابراست با یک قطره باران از ابر دین و برگ هزار درخت طوبی در بهشت برابر است با یک گیاه از باغ دین
********
فتراک عشق گیر نه دنبال عقل از آنک عیسیت دوست به که حواریت آشنا
این بیت هم تلمیح به داستان حضرت عیسی و حواریون دارد و دارای صنعت لف و نشر میباشد و عشق را به حضرت عیسی تشبه نموده و عقل را به حواریون
دنباله عشق بگیر که تنها با عشق به خداوند است که می توانی خود را نجات دهی و عقل را رهاکن زیرا عقل شما را به گمراهی میکشاند و توانائی هدایت انسان را ندارد همانطور که در زمان حضرت عیسی رجوع به حواریون اشتباه است بلکه با از حضرت عیسی (ع)استعانت بجوئی
*******
بینی جمال حضرت نورالله آن زمان کابینه دل تو شود صادق الصفا
زمانی می توانی جمال حضرت حق را مشاهده کنی و به شهود برسی که زنگاز تیرگی از دل خود دور کنی
*******
در دل مدار نقش امانی که شرط نیست بتخانه ساختن ز نظر گاه پادشاه
نظر گاه پادشاه کنایه از دل انسان است که محل حضور خداوند است
دلت را بتخانه آرزوهای دنیائی قرارمده زیرا دل انسان جایگاه خداوند است و شایسته نیست آن را بتخانه کنی
********
دنیا بعرض فقر بده وقت من یزید کان گوهر تمام عیار ارزد این بها
عرض : محل ومیدانی که کالائی را عرضه میکنند
فقر :اصطلاحی صوفیانه است به معنی بی نیازی کامل از خلق و نیاز کامل به خداوند
من یزید : جمله ای عربی است که در بازار فروشنده ها به زبان می آورند به معنی چه کسی زیاد میکند و درواقع فروشنده از خریدار می خواهد با خریدن این جنس به آن برکت دهد
در هنگام حراج ، دنیا و تعلقات آن را در برابر فقر معامله کن وخود را بی نیاز از خلق و نیازمند به خداوند بدان زیرا فقر و بی نیازی جواهری است با عیار کامل و به ارزش و بهای این دنیا می ارزد
*******
همت زآستانه فقرسا ملک جوی آری هوا زکیسه دریا بود سقا
آستانه فقر: استعاره مکنیه است و فقر (مشبه )را به عمارتی تشبیه کرده است که آستانه دارد و آستانه یکی از ملائمات عمارت است
این بیت دارای صنعت اسلوب معادله است که بصورت معادله کسب بزرگی را اظهار فقر و دریا را عامل بارش باران می کند
با همت از درگاه فقر و بی نیازی از بندگان بدنبال بزرگی و کسب سرزمین بالاتر باشد زیرا هوا از کیسه دریا تغذیه می شود و باران می بارد و دنیا را آبیاری می کند
*******
شاخ امل بزن که چراغیست زود میر بیخ هوس بکن که درختی است کم بقا
شاخ امل : استعاره مکنیه است که امل (آرزو ) [مشبه ]را به درختی تشبیه کرده است که شاخه دارد و شاخه جزئی از درخت است
بیخ هوس : استعاره مکنیه که هوس (مشبه) را به درختی فرض کرده که بیخ دارد و بیخ جزئی از درخت است
شاخه های درخت ارزو را از بین ببر و آنها را کم و کوچک کن زیرا آرزو چراغی است که زود خاموش می شود و ریشه هوا و هوس را نابود کن زیرا آن درختی است که عمر کوتاهی دارد .
********
گر سر (یوم یحمی )بر عقل خواندی پس پایمال مال مباش از سر هوا
این بیت هم داری صنعت تلمیح میباشد که به آیه از قران اشاره دارد و از لحاظ آرایه ادبی داری جناس بین مال و پایمال میباشد
اگر تو راز آیه های قران را برای عقل بیان کردی که میگوید روزی که پشت کسانی که گنجینه هارا ذخیره کرده اند داغ کرده می شود پس تو از سر هوا هوس اموال و دارائی های خود را نابود مکن
********
حق می کند ندا که به ما ره دراز نیست از مال لام بفکن و باقی شناس ما
خداوند فریاد می زند که برای رسیدن به ما راه درازی نیست مال و اموال دنیا را رها کن تا بتوانی به ما دست پیدا کنی همانطور که اگر از کلمه مال حرف لام را برداری ما یعنی خداوند باقی خواهد ماند
********
از عافیت مپرس که کس را نداده اند در عاریت سرای جهان عافیت عطا
عاریت سرای : کنایه از دنیا است
از تندرستی و سلامتی همیشگی در این دنیا سوال نکن که این دنیا ،دنیائی عاریتی است در این دنیای ناپایدار تندرستی و سلامتی را به هیچ کس نبخشیده اند
********
خود مادر عطا ز وفا حامله نشد / ورشد به قهرش از شکم افکند هم قضا
مرجع ضمیر (ش)در قهرش دنیا و قضا میباشد
او این قضا قدر به هیچ کس وفا دار نیست اصلا قضا وقدر هیچ گاه استعداد وفادار بودن را ندارد و نباید از او انتظار وفا داشت گر قضا قدر بتواند به وفا حامله شود خودش این بار را از شکم خود سقط میکند نخواهد کرد
********
از کوی ره زنان طبیعت ببر قدم وز خوی ره روان طریقت طلب وفا
ره زنان طبیعت :استعاره مصرحه به معنی مادیون است
مادیون (مشبه ) از لحاظ حرص و طمع مال (وجه شبه) مانند دزدان دربیابان هستند
بنابراین از کوچه کسانی که به دنبال مادیات هستند گذر نکن و تعلقات دنیائی را رها کن که دنیا سرانجام به تو وفا نخواهد کرد و تنها از اخلاق و رفتار سالکان راه حقیقت می توان وفاداری را جستجو کرد
********
بر پنج فرض عمر برافشان و دان که هست شش روز آفرینش از این پنج نوا
پنج فرض : اشاره به نمازهای پنجگانه است و مصرع دوم تلمیح به داستان خلقت آفرینس در شش روز را دارد
عمرت را در انجام نمازهای پنجگانه نثار حقیقت کن که سرانجام تو خوشبختی است و یقین بدان که فقط همین انجام فرایض دینی تو را رستگار خواهد نمود و خداوند افرینش را در شش روز خلق نموده است و خلقت به خاطر این نمازهای پنجگانه پرتوان شده است
********
با سایه رکاب محمد عنان در آر تا طرقو زنان تو گردند اصفیا
طرقوزنان : کسانی که راه را باز میکنند یعنی راه دهید
اصفیا :یعنی پاکان و پاکیزکان و اولیا خداوند
تو در سایه رکاب حضرت محمد حرکن کن وپیرو دین اسلام باش تا اینکه برگزیده گان میان اولیاه خداوند راه را برای تو باز کنند
آن ب و ت شکن که به تعریف او گرفت/هم قاف و لام رونق وهم کاف و نون بها
آن ب و ت شکن : کنایه از حضرت محمد
قاف و لام :اشاره به کلمه قل و به طور کلی قران مجید
کاف و نون : اشاره به کن فیکون شدن خلقت توسط خداوند و به طور کلی هستی است
مصراع دوم اشاره به حدیث قدسی لو لاک لما خلقت الافلاک (اگر نبودی تو همانا خلق نمیکردیم هستی را )می باشد
حضرت محمد (ص) آن بت شکنی است که بواسطه وجود او هم قرآن ،کتاب هدایت آورده شد و هم هستی بواسطه او رونق گرفت و خداوند هستی را به خاطر وجود آن بزرکوار خلق نمود
********
هم موسی از دلالت او گشته مصطنع هم آدم از شفاعت او بوده مجتبی
حضرت موسی بواسطه راهنمادی های او پرورده شده است و حضرت ادم نیز بواسطه شفاعت حضرت محمد برگزیده و خلق شده است
********
نطقش معلمی که کند عقل را ادب خلقش مفرحی که دهد روح را شفا
سخنان حضرت محمد مانند معلمی است که عقل را ادب و راهنمائی میکند و اخلاق حضرت محمد مانند داروی شفابخشی است که روح انسان را درمان میکند
********
دل ، گرسنه در آمد بر خوان کائنات چون شبهتی بدید برون رفت ناشتا
دل انسان چون حریصی گرسنه بر سر سفره هستی امد اما چون شک کرد نخورده و گرسنه بیرون رفت
********
مریم گشاده روزه و عیسی ببسته نطق کو در سخن گشاده سرسفره سخا
کو اشاره به حضرت محمد است و این بیت تلمیح دارد به داستان حضرت محمد و حضرت عیسی
وقتی حضرت محمد (ص)سخن گفتن را آغاز میکندو سخاوت می ورزید حضرت مریم از سر اشتیاق روزه سکوت خود را میشکند و حضرت عیسی از تعجب ،از سخن گفتن باز می ماند
********
ذاتش مراد عالم و او عالم کرم شرعش مدار قبله و او قبله ثنا
وجود مبارک حضرت محمد (ص)مقصود و هدف خلقت بوده است درحالی که او خود دنیائی از کرم وبخشش است و دین او ،دین اسلام و قبله گاه آدمیان است در حالی که او خود قبله گاه ستایش است
********
از اسمان برون تاخت قدر او هم عرش نطعش آمد و هم سدره متکا
این بیت تلمیح دارد به داستان معراج پیامبر که وجود مبارک او از درخت سدر هم جلوتر رفت
قدر و ارزش حضرت محمد (ص)از اسمان نخست هم بالاتر رفت و آسمان مثل سفرهای برای او شد و درخت سدر تکیه گاه او گردی
********
پس آسمان بگوش خرد گفت شک مکن/ کان قدر مصطفی است علی العرش استوی
آسمان در گوش خرد و انسان نجوا کرد که شک و تردید را از خود دور کن و بدان اگر آسمان پایدار است به خاطر قدر و ارزش حضرت محمد(ص)است
********
آن شب که سوی کعبه خلت نهاد روی این غول دار بادیه را کرد زیرپا
این بیت نیز تلمیح است به معراج نبی مکرم
غول دار بادیه : استعاره مصرحه مرشحه به معنی دنیا است که مشبه به ( بادیه )با یکی از ملائمات مشبه به (غول ) امده است و در این استعاره ،دنیا (مشبه ) از جهت ترسناک بودن (وجه شبه )به غول بیابان (مشبه به ) تشبیه شده است
آن شبی که حضرت محمد (ص) به سوی دیدار حق تعالی شتافت و این دنیای ترسناک را زیر پا گذاشت
گردون پیر گشت مرید کمال او پوشید بر اردادتش این نیلگون وطا
این ییت از لحاظ آرائه های ادبی دارای حسن تحلیل می باشد زیرا شاعر دلیل غیر واقعی و تخیلی امالپذیر برای آبی بودن آسمان می آورد
گردون پیر : استعاره مصرحه مرشحه به معنی آسمان است که مشبه به (گردون پیر )با یکی از ملائمات مشبه به (گردیدن) آمده است وآسمان (مشبه ) از جهت گردین و تغیر کردن (وجه شبه )به آسمان گردون (مشبه به )تشبیه شده است
آسمان در شب معراج حضرت محمد (ص) مرید کمال و بزرکی حضرت محمد شد و برای اینکه ارادت و دوستی خود را به او نشان بدهد پوشش آبی رنگ پوشید
روحانیان ،مثلث عطری بسوخته از عطرها ،مسدس عالم شده ملا
روحانیان اشاره به فرشتگان آسمانی است
مثلث عطری شامل عود و مشک و عنبر می باشد که در قدیم با هم ترکیب می کردنند
فرشتگان آسمان در استقبال از حضرت محمد و برای خوش آمد گوئی عطرهای خوشبوی سه گانه که شامل عود و مشک و عنبر می باشد رو شن کرده اند و بوی این عطرها شش گوشه عالم را معطر کرده است
یا سیدالبشرزده ،خورشید بر نگین یا احسن الصورزده ، ناهید بر نوا
خورشید آسمان که خود نگین و بزرگ ستارگان آسمان است نگین انگشتری خود را به نام سرور آدمیان زده است و ستاره زهره که خود نماد طرب و آواز است ساز خود را به بهترین صورت کوک کرده است
********
روح القدس خریطه کش او در آن طریق روح الامین جنیبه بر او در آن فضا
روح القدس و روح الامین کنایه از جبرئیل فرشته مقرب درگاه خداوند است
جبرئیل در راه معراج پیامبر خریطه کشی او مکرد و وسایل حضرت محمد (ص )حمل میکرد و در فضای حرکت او اسباب او را با خود میبرد
********
زو باز مانده غاشیه دارش میان راه سلطان دهر گفته که ای خواجه تا کجا
در این بیت غاشیه دار یعنی کسی که زین اسب کسی را حمل میکند وخواجه اشاره به حضرت جبرئیل است
سلطان دهر : کنایه از خداوند است
و مصرع دوم دارای استفهام انکاری است که خداوند آمدن حضرت جبرئیل را به حضور حتما نمی پذیرد
حضرت جبرئیل که غاشیه دار حضرت محمد(ص) در مسیر حرکت او به معراج است در میانه راه از او عقب افتاده است زیرا خداوند به جبرئیل اجازه نداد از ان مکان جلوتر بیاید
********
بنوشته هفت چرخ و رسیده به مستقیم بگذشته از مسافت و رفته به منتها
حضرت محمد(ص)هفت آسمان را طی کرد و مسافت بسیاری را حرکت کرد تا به آخرین نقطه آسمان رسید و مقرب ترین درگاه خداوند شد
********
زان سوی عرش رفته هزار میل خود گفته این انزل و حق کفته هیهنا
مرجع ضمیر خود در مصراع دوم حضرت محمد (ص)می باشد
حضرت محمد در شب معراج از عرش هم عبور کرد و هزاران مایل هم انطرف تر رفت و حضرت محمد(ص
)به خداوند گفت که کجا فرود آیم و خداوند فرمود اینجا
*******
در سور سر رسیده و دیده بچشم سر خلوت سرای قدمت بی چون و بی چرا
دیده به چشم سر :از ین بیت می توان در باره اعتقاد خاقانی اظهار نظر کرد و این گونه گفت که او مانند اشعریان به معراج جسمانی پیامبر اعتقاد داشته است
سور سر : از نظر دستور اضافه تشبیهی و از نظر معانی و بیان تشبیه صریح است که راز خداوند را به قلعه ای تشبیه کرده است
حضرت محمد (ص)در شب معراج به قلعه و دیوار راز خداوندی رسیده و با چشم جسمانی خود آن را مشاهده کرد و به خلوت سرای قدیم و ازلی و بدون چون و چرای خداوندی قدم نهاده است
********
داده قرار هفت زمین را به بازگشت کرده خبر جهار امین را زماجرا
چهار امین : اشاره و کنایه از خلفای راشدین می باشد
حضرت محمد(ص) به زمین وعده داده است که از شب معراج بر می گردد و و آن چهار نفر (ابوبکر - عمر - عثمان و حضرت علی (ع)) که امین حضرت محمد (ص) بودند از ماجرای معراج خود خبردار کرد
********
هر چار چار حد بنای پیمبری هر چار چار عنصر ارواح اولیا
آن چهار نفر ستون بنای پیامبر اسلام هستند و آن چهار نفر از عناصر دوستان خداوند هستند
********
بی مهر چار یار در این پنج روز عمر نتوان خلاص یافت از این ششدر فنا
ششدر فنا : کنایه از دنیا که شش جهت دارد و فنا پذیر است
بدون مهر و محبت این چهار نفر نمی توان از این دنیای فانی خلاص شد و به خوشبختی رسید
********
ای فیض رحمت تو گنه شوی عاصیان ریزی بریز بر دل خاقانی از صفا
ای خداوند که جوشش بخشش تو گنان گناهکاران را می شوید و پاک می گرداند
ذره ای از مهر و محبت و صفای خود نیز در دل خاقانی بریز
********
با نفس مطمئنه قرینش کن آنچنان کاواز ارجعی دهدش هاتف رضا
این بیت تلمیحی است به یک ازآیات قرآن
ای خداوند خاقانی را با نفس مطمئنه قرین و نزدیک گردان آنگونه که ندادهنده غیبی با لفظ ارجعی راضیه مرضیه مرا صدا بزند
********
بر فضل تست تکیه امید او ار آنک پاشنده عطائی و پوشنده خطائی
این بیت اشاره به صفت کریم بودن خداوند و ستارالعیوب بودن خداوند دارد و بین دو کلمه پاشنده و پوشنده جناس است
خداوندا تمام امید و آروزی خاقانی بر فضل و دانش تو است زیرا تو نثار کننده بخشش هستی و خطاها را می پوشانی
********
ای افضل ار مشاطه بکر سخن توئی این شعر در محافل احرار کن ادا
افضل لقب خاقانی است و او در این بیت خود را خطاب قرار میدهد و دارای صنعت خطاب النفس یا تجرید است
ای خاقانی اگر تو آرایش دهنده سخنان دست نخورده هستی این شعر را در مجلس آزادگان بخوان
*******

1397/11/13 11:02
دکتر امین لو

دل تا به خانه‌ای است که هر ساعتی در او
شمع خزاین ملکوت افکند ضیا
درمصرع اول این بیت بین تا و به فاصله افتاده است که باید اصلاح شود تابه یک لمه است و به معنی تابش نور اسا تابه خانه یعنی روزنه ای که از آن نور بدرون خانه می تابد مقصود خاقانی این است که دل همان روزنه است که نور انوار الهی از آن روزنه می تابد و به انسان ضیا یعنی نور و روشنایی می دهد.

1397/11/13 12:02
دکتر امین لو

دنیا به عز فقر بده وقت من یزید
کان گوهر تمام عیار ارزد این بها
در چارسوی فقر درا تا ز راه ذوق
دل را ز پنج نوش سلامت کنی دوا
وقت من یزید یعنی زمان حراج : در نظ شاعر فقر باعث عزت است و مانند گوهری است که به علت ارزش بالا به حراج گذاشته اند تا هرکه بیشتر دهد آن را به دست بیاورد و فقر به این بها می ارزد.
در بیت بعدی هم پنج نوش داروی مرکبی است از پنج داروی مقوی خاقانی میگوید عز فقر مانند داروی پنج نوش است که هرکه این دارو را به دست آورد سلامتی می یابد مقصود سلامتی روحانی و معنوی است.

1398/10/29 17:12
صدرا

از آقا یا خانم اسما ال علی بسیار متشکرم که این شعر ثقیل رو معنا و تحلیل کردند بسیار عالی بود

1403/02/10 21:05
Erfun naderi

این قصیده را همراه با شروح در تلگرام خوانده‌ام:
پیوند به وبگاه بیرونی