گنجور

شمارهٔ ۵ - در نعت پیغمبر اکرم صلی‌الله علیه و آله

طفلی هنوز بستهٔ گهوارهٔ فنا
مرد آن زمان شوی که شوی از همه جدا
جهدی بکن که زلزلهٔ صور در رسد
شاه دل تو کرده بود کاخ را رها
جان از درون به فاقه و طبع از برون به برگ
دیو از خورش به هیضه و جمشید ناشتا
آن به که پیش هودج جانان کنی نثار
آن جان که وقت صدمهٔ هجران شود فنا
رخش تو را بر آخور سنگین روزگار
برگ گیا نه و خر تو عنبرین چرا
بر پردهٔ عدم زن زخمه ز بهر آنک
برداشته است بهر فرو داشت این نوا
در رکعت نخست گرت غفلتی برفت
اینجا سجود سهو کن و در عدم قضا
گر حلهٔ حیات مطرز نگرددت
اندیک درنماندت این کسوت از بها
از پیل کم نه‌ای که چو مرگش فرا رسد
در حال استخوانش بیرزد بدان بها
از استخوان پیل ندیدی که چرب دست
هم پیل سازد از پی شطرنج پادشا
امروز سکه ساز که دل دار ضرب توست
چون دل روانه شد نشود نقد تو روا
اکنون طلب دوا که مسیح تو بر زمی است
کانگه که رفت سوی فلک فوت شد دوا
بیمار به سواد دل اندر نیاز عشق
مجروح به قبای گل از جنبش صبا
عشق آتشی است کاتش دوزخ غذای اوست
پس عشق روزه دار و تو در دوزخ هوا
در ایرمان سرای جهان نیست جای دل
دیر از کجا و خلعت بیت الله از کجا
بنگر چه ناخلف پسری کز وجود تو
دار الخلافهٔ پدر است ایرمان سرا
در جستجوی حق شو و شبگیر کن از آنک
ناجسته خاک ره به کف آید نه کیمیا
بالا برآر نفس چلیپا پرست از آنک
عیسی توست نفس و صلیب است شکل لا
گر در سموم بادیهٔ لا تبه شوی
آرد نسیم کعبهٔ الا اللهت شفا
لا را ز لات باز ندانی به کوی دین
گر بی‌چراغ عقل روی راه انبیا
اول ز پیشگاه قدم عقل زاد و بس
آری که از یکی یکی آید به ابتدا
عقل جهان طلب در آلودگی زند
عقل خدا پرست زند درگه صفا
کتف محمد از در مهر نبوت است
بر کتف بیور اسب بود جای اژدها
با عقل پای کوب که پیری است ژنده پوش
بر فقر دست کش که عروسی است خوش لقا
جان را به فقر باز خر از حادثات از آنک
خوش نیست این غریب نوآئین در این نوا
اندر جزیره‌ای و محیط است گرد تو
زین سوت موج محنت و زان سو شط بلا
از رمز درگذر که زمین چون جزیره‌ای است
گردون به گرد او چو محیط است در هوا
از گشت روزگار سلامت مجوی از آنک
هرگز سراب پر نکند قربهٔ سقا
در قمرهٔ زمانه فتادی به دست خون
وامال کعبتین که حریفی است بس دغا
فرسوده دان مزاج جهان را به ناخوشی
آلوده دان دهان مشعبد به گندنا
اینجا مساز عیش که بس بینوا بود
در قحط سال کنعان دکان نانوا
زین غرقگان رو که نهنگ است برگذر
زین سبزه زار خیز که زهر است در گیا
گیتی سیاه خانه شد از ظلمت وجود
گردون کبود جامه شد از ماتم وفا
از خشک سال حادثه در مصطفی گریز
کاینک به فتح باب ضمان کرد مصطفی
ورد تو این بس است که ای غیث، الغیاث
کز فیض او به سنگ فسرده رسد نما
بودند تا نبود نزولش در این سرای
این چار مادر و سه موالید بینوا
شاهنشهی است احمد مرسل که ساخت حق
تاج ازل کلاهش و درع ابد قبا
آن قابل امانت در قالب بشر
وان عامل ارادت در عالم جزا
چون نوبت نبوت او در عرب زدند
از جودی و احد صلوات آمدش صدا
بر خوان این جهان زده انگشت بر نمک
ناخورده دست شسته ازین بی‌نمک ابا
آزاد کردهٔ در او بود عقل و او
چون عقل هم شهنشه و هم پاسبان ما
او رحمت خداست جهان خدای را
از رحمت خدای شوی خاصهٔ خدا
ای هست‌ها ز هستی ذات تو عاریت
خاقانی از عطای تو هست آیت ثنا
مرغی چنین که دانه و آبش ثنای توست
مپسند کز نشیمن عالم کشد جفا
از عالم دو رنگ فراغت دهش چنانک
دیگر ندارد این زن رعناش در عنا

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

طفلی هنوز بستهٔ گهوارهٔ فنا
مرد آن زمان شوی که شوی از همه جدا
هوش مصنوعی: کودکی که هنوز در گهوارهٔ زوال قرار دارد، در زمانی بزرگ می‌شود که بتواند از تمام دنیا و وابستگی‌هایش جدا شود.
جهدی بکن که زلزلهٔ صور در رسد
شاه دل تو کرده بود کاخ را رها
هوش مصنوعی: تلاشی کن که تغییرات عمیق و مهمی در زندگی‌ات رخ دهد، چرا که قلبت باید از تعلقات دنیوی آزاد شود و به سادگی بیندیشد.
جان از درون به فاقه و طبع از برون به برگ
دیو از خورش به هیضه و جمشید ناشتا
هوش مصنوعی: جان درونم به شدت گرسنه است و در حالتی تلخ و ناامید به سر می‌برد. در حالی که ظاهر من هم نشان از دلسردی دارد. گویی که روح من از غذا و نشاط روزانه بی‌بهره است، مانند موجودی خسته و ناامید.
آن به که پیش هودج جانان کنی نثار
آن جان که وقت صدمهٔ هجران شود فنا
هوش مصنوعی: بهتر است که جان خود را به پای زیبایی معشوق قربان کنی، زیرا آن لحظه که از او دوری و جدایی می‌کشی، زندگی و وجودت نابود می‌شود.
رخش تو را بر آخور سنگین روزگار
برگ گیا نه و خر تو عنبرین چرا
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که زیبایی تو در برابر سختی‌های زندگی مانند گلی است که در شرایط دشوار رشد کرده است، در حالی که شجاعت و لطافت تو به مانند عطری خوشبو و دلپذیر است که در این دنیا وجود دارد.
بر پردهٔ عدم زن زخمه ز بهر آنک
برداشته است بهر فرو داشت این نوا
هوش مصنوعی: در پردهٔ ناپیدا، نغمه‌ای را به صدا درآور که هدف از آن، کاستن از این آوای دل‌انگیز است.
در رکعت نخست گرت غفلتی برفت
اینجا سجود سهو کن و در عدم قضا
هوش مصنوعی: اگر در رکعت اول نماز وقتی به یاد خداوند هستی، غفلت کردی، می‌توانی با سجده سهو، این نقص را جبران کنی و نیازی به نگرانی در مورد قضا نیست.
گر حلهٔ حیات مطرز نگرددت
اندیک درنماندت این کسوت از بها
هوش مصنوعی: اگر زندگی تو زیبا و دلربا نشود، در این صورت، نمی‌توانی این لباس (مظهری) از ارزش و قیمت را نگه‌داری.
از پیل کم نه‌ای که چو مرگش فرا رسد
در حال استخوانش بیرزد بدان بها
هوش مصنوعی: تو به هیچ وجه از پیکر و قدرت یک فیل کمتر نیستی، چرا که وقتی مرگ به سراغش می‌آید، حتی در آن حال نیز استخوانش به ارزش و عظمتش اشاره می‌کند.
از استخوان پیل ندیدی که چرب دست
هم پیل سازد از پی شطرنج پادشا
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که از استخوان فیل نمی‌توان انتظار داشت که کسی را با دست چربش به فیل تبدیل کند. در واقع، برخی ویژگی‌ها و قدرت‌ها به راحتی به دست نمی‌آیند و نیاز به شرایط خاص دارند. اشاره به بازی شطرنج پادشاه می‌کند که نشان می‌دهد برای رسیدن به موفقیت در برخی زمینه‌ها، باید قاعده‌ها و الزامات خاصی رعایت شود.
امروز سکه ساز که دل دار ضرب توست
چون دل روانه شد نشود نقد تو روا
هوش مصنوعی: امروز سازنده سکه که دلش برای تو ضربه می‌زند، وقتی دلش از دست برود، نمی‌تواند به تو شایسته و سزاوار احترام بگذارد.
اکنون طلب دوا که مسیح تو بر زمی است
کانگه که رفت سوی فلک فوت شد دوا
هوش مصنوعی: اکنون به درمان نیاز دارم، زیرا مسیح تو بر روی زمین است. زمانی که او به آسمان رفت، درمان نیز از دست رفت.
بیمار به سواد دل اندر نیاز عشق
مجروح به قبای گل از جنبش صبا
هوش مصنوعی: کسی که بیمار است، به شادابی و آرامش دل نیاز دارد. عشق او مانند گل، آسیب دیده و زخمی است و نسیم ملایم، به آن زندگی و حرکت می‌بخشد.
عشق آتشی است کاتش دوزخ غذای اوست
پس عشق روزه دار و تو در دوزخ هوا
هوش مصنوعی: عشق مانند آتشی است که برای شعله‌ور شدن به تغذیه‌ای از آتش دوزخ نیاز دارد، بنابراین عشق می‌تواند به نوعی روزه‌دار باشد و تو در درون دوزخ گام برمی‌داری.
در ایرمان سرای جهان نیست جای دل
دیر از کجا و خلعت بیت الله از کجا
هوش مصنوعی: در این دنیا جایی برای دل وجود ندارد، پس اینکه دل‌تنگی از کجا ناشی می‌شود و لباس زیبا و نورانی خانه خدا از کجا آمده است؟
بنگر چه ناخلف پسری کز وجود تو
دار الخلافهٔ پدر است ایرمان سرا
هوش مصنوعی: بنگر که چه پسر ناپاکی از تو به‌جا مانده است، که در واقع نقطهٔ اختلاف و بحث برانگیز خانواده‌ات به شمار می‌آید.
در جستجوی حق شو و شبگیر کن از آنک
ناجسته خاک ره به کف آید نه کیمیا
هوش مصنوعی: به دنبال حق باش و تلاش کن؛ زیرا اگر در این مسیر کوشا نباشی، آنچه به دست می‌آوری تنها خاک و عدم چیزی ارزشمند خواهد بود.
بالا برآر نفس چلیپا پرست از آنک
عیسی توست نفس و صلیب است شکل لا
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به ارتباط میان روح و جسم اشاره دارد. آنجا که زبان به نفس می‌دهد، به تشبیه مقدسی چون عیسی پرداخته و نشان می‌دهد که نفس انسان هم می‌تواند ابزاری برای پرستش و قرب به خداوند باشد. همچنین به صلیب به عنوان یک نماد از چالش‌ها و بارهایی که بر دوش انسان است، اشاره می‌کند. در نهایت، این بیت بیانگر طلب بلند پروازی و معنویت در زندگی است.
گر در سموم بادیهٔ لا تبه شوی
آرد نسیم کعبهٔ الا اللهت شفا
هوش مصنوعی: اگر در deserts سوزان بیابان‌ها، دچار عذاب و سختی شوی، نسیم دلپذیر کعبهٔ خداوند به تو آرامش و درمان می‌بخشد.
لا را ز لات باز ندانی به کوی دین
گر بی‌چراغ عقل روی راه انبیا
هوش مصنوعی: اگر به جاده‌ای که پیامبران را راهنمایی می‌کند قدم بگذاری، و بخواهی بدون درک و روشن‌فکری، به عبور از جهل و نادانی بپردازی، هیچ وقت نمی‌توانی به حقیقت دست پیدا کنی.
اول ز پیشگاه قدم عقل زاد و بس
آری که از یکی یکی آید به ابتدا
هوش مصنوعی: ابتدا عقل باید در پیشگاه خود قدم بگذارد و تنها از آنجا شروع می‌شود. آری، همه چیز از یک آغاز کوچک به تدریج به وجود می‌آید.
عقل جهان طلب در آلودگی زند
عقل خدا پرست زند درگه صفا
هوش مصنوعی: اگر کسی به دنبال دانش و حقیقت در دنیا باشد، ممکن است خود را به آلودگی‌ها دچار کند، اما عقلی که به خداوند پناه می‌برد، به پاکی و صفا می‌رسد.
کتف محمد از در مهر نبوت است
بر کتف بیور اسب بود جای اژدها
هوش مصنوعی: بدن پیامبر محمد در مقام و منزلت نبوت همچون جایگاه والایی است که به اراده الهی به او داده شده؛ و در مقایسه با آن، وجود اژدها بر کتف بیور اسب به نوعی نشان‌دهنده قدرت و عظمت موجودات دیگر است. این تصویر به نسبت‌های متفاوت قدرت و مقام در جهان اشاره دارد.
با عقل پای کوب که پیری است ژنده پوش
بر فقر دست کش که عروسی است خوش لقا
هوش مصنوعی: با عقل و اندیشه خود پیش برو، چرا که کسی که در اینجا به سن بالا رسیده و ظاهری ساده دارد، ثروت و زیبایی واقعی را در خود نهفته است. پس از فقر و تنگدستی دلسرد شو، زیرا شادی و زیبایی در این دنیا وجود دارد.
جان را به فقر باز خر از حادثات از آنک
خوش نیست این غریب نوآئین در این نوا
هوش مصنوعی: زندگی را به خاطر نداشته‌ها و مشکلاتش آسان نخواهیم گرفت، زیرا این جدیدی که با آن روبرو هستیم، در این فضا خوشایند نیست.
اندر جزیره‌ای و محیط است گرد تو
زین سوت موج محنت و زان سو شط بلا
هوش مصنوعی: تو در جزیره‌ای قرار داری و اطرافت را امواج درد و رنج فرا گرفته‌اند، و از سوی دیگر نیز رود بلا در انتظار است.
از رمز درگذر که زمین چون جزیره‌ای است
گردون به گرد او چو محیط است در هوا
هوش مصنوعی: به عمق حقایق و مرزهای محدود زندگی نفوذ کن، زیرا زمین مانند جزیره‌ای است که در میان آسمان قرار دارد و آسمان همچون دایره‌ای دور آن را احاطه کرده است.
از گشت روزگار سلامت مجوی از آنک
هرگز سراب پر نکند قربهٔ سقا
هوش مصنوعی: از تغییرات و نوسانات زندگی هیچ وقت به دنبال سلامت و آرامش نباش، چون مانند سرابی است که هرگز نمی‌تواند تشنگی را برطرف کند.
در قمرهٔ زمانه فتادی به دست خون
وامال کعبتین که حریفی است بس دغا
هوش مصنوعی: در این دوران، تو به دام شرایط سخت و ناگواری گرفتار شده‌ای که مانند دو کعبه، نمادهای مهم و مقدسی هستند. اما در این میان، حریف و رقیبی وجود دارد که بسیار فریبکار و حیله‌گر است.
فرسوده دان مزاج جهان را به ناخوشی
آلوده دان دهان مشعبد به گندنا
هوش مصنوعی: جهان را به خاطر ناراحتی‌ها و مشکلاتش نارس و فرسوده بدان، و دهان کسی که حرف‌های ناپسند می‌زند را آلوده و ناسالم تصور کن.
اینجا مساز عیش که بس بینوا بود
در قحط سال کنعان دکان نانوا
هوش مصنوعی: در اینجا خوشگذرانی نکن، زیرا اینجا همگان در تنگنا و فقر به سر می‌برند، مانند سال‌های قحطی در کنعان که نانوایی برای خرید نان نداشت.
زین غرقگان رو که نهنگ است برگذر
زین سبزه زار خیز که زهر است در گیا
هوش مصنوعی: از این غرق‌شدگان دور شو که مانند نهنگ هستند. از این مرتع سبز دوری کن زیرا زهر در گیاهان آن نهفته است.
گیتی سیاه خانه شد از ظلمت وجود
گردون کبود جامه شد از ماتم وفا
هوش مصنوعی: دنیا به خاطر تاریکی وجود آسمان به رنگ سیاه درآمده و از غم وفا به سوگ نشسته است.
از خشک سال حادثه در مصطفی گریز
کاینک به فتح باب ضمان کرد مصطفی
هوش مصنوعی: از اتفاقات سخت و مشکلات دوری کن، زیرا اکنون پیامبر (مصطفی) درهای رحمت و کمک را به روی مردم گشوده است.
ورد تو این بس است که ای غیث، الغیاث
کز فیض او به سنگ فسرده رسد نما
هوش مصنوعی: دعای تو برای من کافی است، ای باران رحمت، که از الطاف تو به حتی سنگ سرد هم زندگی ببخشد.
بودند تا نبود نزولش در این سرای
این چار مادر و سه موالید بینوا
هوش مصنوعی: در این منزل، تا زمانی که ورود او نبود، این چهار مادر و سه نوزاد بی‌نوا وجود داشتند.
شاهنشهی است احمد مرسل که ساخت حق
تاج ازل کلاهش و درع ابد قبا
هوش مصنوعی: احمد، پیامبر بزرگ خدا است که مقامش از سوی حق مشخص شده و برای او تاجی از نخستین زمان و لباسی از همیشه در نظر گرفته شده است.
آن قابل امانت در قالب بشر
وان عامل ارادت در عالم جزا
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که موجودی که شایسته اعتماد و امانتداری است، در قالب انسان وجود دارد و همچنین کسی که باعث شوق و محبت در عالم پاداش و جزا می‌شود، نیز از ویژگی‌های انسانی برخوردار است.
چون نوبت نبوت او در عرب زدند
از جودی و احد صلوات آمدش صدا
هوش مصنوعی: وقتی نوبت نبوت او در سرزمین عرب فرا رسید، صداهایی از کوه‌های جودی و احد به او رسید و بر او درود فرستادند.
بر خوان این جهان زده انگشت بر نمک
ناخورده دست شسته ازین بی‌نمک ابا
هوش مصنوعی: در این دنیا، بر سر سفره‌ای نشسته‌ایم که نمی‌توانیم از آن نمک بخوریم و دست‌مان را از چیزهایی که بی‌نمک و بی‌ارزش‌اند تمیز کرده‌ایم.
آزاد کردهٔ در او بود عقل و او
چون عقل هم شهنشه و هم پاسبان ما
هوش مصنوعی: عقل ما را در آزادی قرار داده و او خود هم مانند عقل، هم پادشاه است و هم محافظ ما.
او رحمت خداست جهان خدای را
از رحمت خدای شوی خاصهٔ خدا
هوش مصنوعی: او مظهر رحمت الهی است و عالم، پر از نعمت و رحمت خداوند است. پس باید به رحمت خداوند در زندگی خود توجه داشته باشیم و با مهربانی و عشق به دیگران رفتار کنیم.
ای هست‌ها ز هستی ذات تو عاریت
خاقانی از عطای تو هست آیت ثنا
هوش مصنوعی: ای وجودها، وجود تو از آن خودت نیست، بلکه نگاهی از بخشش تو به خاقانی است که در آن نشانه‌ای از سپاسگزاری به چشم می‌خورد.
مرغی چنین که دانه و آبش ثنای توست
مپسند کز نشیمن عالم کشد جفا
هوش مصنوعی: پرنده‌ای که دانه و آبش به یاد توست، نپسند که از خانه‌اش در دنیا آزار ببیند.
از عالم دو رنگ فراغت دهش چنانک
دیگر ندارد این زن رعناش در عنا
هوش مصنوعی: از دنیای پرفراز و نشیب رهایم کن، تا دیگر نتواند این زن زیبا در زحمت و مشقت باشد.

حاشیه ها

1397/01/06 13:04
Keivan Damankesh

در بیت سی و دوم ، «زین غرقگان» نه، «بلکه زین غرقه گاه» درست است.

1397/11/19 12:02
دکتر امین لو

6. بر پرده عدم زن زخمه ز بهر آنک برداشته است بهر فرو داشت این نوا
در مصرع دوم فروداشت یک کلمه است و بین «فرو» و «داشت» باید فاصله حذف شود.
23. کتف محمد از در مهر نبوت است بر کتف بیور اسب بود جای اژدها
مهر نبوت نشانه ای بود که در شانه حضرت پیامبر دیده می شد .
بیور اسب لقب ضحاک است که به ماردوش هم مشهور است داستان او به تفصیل و بسیار زیبا در شاهنامه آمده است.بیور هم به معنی ده هزار است
29. در قمره زمانه فتادی به دست خون وامال کعبتین که حریفی است بس دغا
قمره یعنی قمار خانه. دست خون اصطلاحی است در بازی نرد و به معنی این است که وقتی نرّاد همه چیزش را باخت یکی از اعضایش را برای ادامه بازی به شرط می گذارد. کعبتین یعنی دو مهره بازی نرد که به شکل مکعب است که به آن تاس می گویند . در زمان قدیم بازی نرد با سه تاس بود امروزه با دو تاس است در باب هشتم گلستان سعدی گفتار یکصد وهشتم عبارتی است که می گوید «مقامر را سه شش می باید و لیکن سه یک می آید» وامال فعل امر از وامالیدن . در بازی نرد بازیگر موقع انداختن تاس آنها را در دست خود می مالد و خوب ورانداز می کند تا تاس را طوری بیندازد که ششدر بیفتد.
پس معنی بیت این است که در قزمارخانه زندگی این دنیا همه چیزت را باخته ای و به مرحله دست خون افتاده ای بنابراین مهره هایت را خوب ورانداز کن تا به دقت بیندازی و بدان که حریف تو بسیار حیله گر است.(حریف در این بیت کنایه از زمانه و روزگار است).
36. بودند تا نبود نزولش در این سرای این چار مادر و سه موالید بینوا
مشار الیه ضمیر «ش» در این بیت حضرت پیامبر (ص) است چهار مادر یعنی آب، خاک، هوا و آتش . سه موالید یعنی گیاهان، حیوانات و انسان
39. چون نوبت نبوت او در عرب زدند از جودی و احد صلوات آمدش صدا
جودی نام کوهی است در ترکیه که مطابق روایات طوفان نوح ار آنجا شروع شد اُحُد هم نام کوهی در مکه است. معنی بیت این است وقتی نوبت پیامبری به حضرت محمد (ص) رسید این دو کوه با دیدن عظمت او صلوات فرستادند.
40. بر خوان این جهان زده انگشت بر نمک ناخورده دست شسته ازین بی نمک ابا
دست شستن یعنی ترک کردن. بی نمک ابا یعنی غذای بی نمک که کنایه از دنیا است مفهوم بیت این است که پیامبر از سفره دنیا به حداقل اکتفا کرده و به دنیا بی اعتنا بوده است.
41. آزاد کرده در او بود عقل و او چون عقل هم شهنشه و هم پاسبان ما
خاقانی در این بیت می گوید که عقل بنده و غلام حضرت پیامبر بود او این بنده را آزاد کرد تا در خدمت بشریت باشد.
45. از عالم دو رنگ فراغت دهش چنانک دیگر ندارد این زن رعناش در عنا
عالم دو رنگ کنایه از شب و روز دنیا است که سیاهی شب و سفیدی روز نشان آن است. زن رعنا کنایه از دنیا است چون خود کلمه دنیا مؤنث کلمه ادنی است ادنی هم افعل تفضیل دنی است پس معنی دنیا زن پست فطرت می شود.

1397/11/19 13:02
دکتر امین لو

با کمال اعتذار در توضیح بیت 29 کلمه قمارخانه قزمارخانه تایپ شده است

1399/02/13 15:05
جباری

با احترام و پوزش فراوان از آقای امین‌لو، بهتر نیست که سخن کوتاه‌تر کنیم واز شرح مفصل قصاید بپرهیزیم؟ الا اینکه کسی پرسشی مطرح کند و پاسخی لازم شود. بنده با بضاعت مزجاة خودم و دوستان دیگر نیز دست کم در باب این قصیده معروف که مرحوم استاد ضیاءالدین سجادی شرح کرده‌اند، آگاهی نسبی داریم. ضمنا بنده کوه احد را در مدینه النبی دیده‌ام نه در مکه.

1399/03/03 11:06
اسدی

با عرض سلام میخواستم خدمت دوست عزیز آقای جباری عرض کنم که امثال بنده که آشنایی بسیار کمی با ادبیات فارسی داریم واقعا نیازمند توضیحات اساتید و اهل فن در مورد اشعار هستیم. من به شخصه لذت میبرم از اینکه چنین بستری فراهم شده که بتونم از محضر اساتید استفاده کنم و نظرات متفاوتی که در زیر اشعار نوشته میشوند بسیار تسهیل کننده هستند.

1399/12/19 11:02
مهتاب خوبدل

در قمرهٔ زمانه فتادی به دست خون
وامال کعبتین که حریفی است بس دغا
کعبتین وامالیدن : کنایه از سعی و تلاش کردن برای بُرد.

1399/12/19 11:02
مهتاب خوبدل

در قمرهٔ زمانه فتادی به دست خون
وامال کعبتین که حریفی است بس دغا
کعبتین وامالیدن : کنایه از سعی و تلاش کردن برای بُرد.
قمره: قمارخانه
قمره زمانه : تشبیه بلیغ
دست خون : آخرین دست از بازی نرد که بر خون خود گرو می بندند.

1400/10/06 22:01
محمد حسن ارجمندی

با لا برآر نفس چلیپا پرست از آنک.............. عیسی توست نفس و صلیب است شکل لا

ابتدای بیت را دو گونه می‌توان خواند: الف) بالا برآر(یعنی بالا ببر) ب) با لا برآر                                 (با توحید(لا = لااله الا الله)) مقام خود را ارتقا ببخش.

نفس چلیپاپرست= نفس کافر

 

معنی: نفس کافرکیش خود را با اندیشة توحیدی(لا) ارتقا ببخش زیرا نفس تو همچون عیسی است و اندیشه توحیدی مانند صلیبی است که عیسی با به دار آویخته شدن بر آن به ملکوت رسید. زیرا در آیه 55 سوره آل عمران آمده است: «به یاد آر آن گاه را که خداوند فرمود: ای عیسی، من تو را به قرب خود بالا می برم و از معاشرت کافران پاک می گردانم».  

1400/10/06 22:01
محمد حسن ارجمندی

در بیت 21 آمده است:

اول ز پیشگاه قدم عقل زاد و بس...............آری که از یکی یکی آید به ابتدا

پیشگاه قدم= آستان پروردگار

معنی: اولین چیزی که خداوند آفرید عقل بود. بعد در مصراع دوم به حدیثی از پیامبر صلوات الله علیه و آله اشاره می‌کند که فرمود:  أَوَّلَ مَا خَلَقَ اللَّهُ الْعَقْل، عقل نخستین چیزی بود که خداوند آفرید.

1403/02/10 21:05
Erfun naderi

این قصیده را همراه شروح آن در تلگرام خوانده‌ام: پیوند به وبگاه بیرونی