گنجور

شمارهٔ ۵ - در نعت پیغمبر اکرم صلی‌الله علیه و آله

طفلی هنوز بستهٔ گهوارهٔ فنا
مرد آن زمان شوی که شوی از همه جدا
جهدی بکن که زلزلهٔ صور در رسد
شاه دل تو کرده بود کاخ را رها
جان از درون به فاقه و طبع از برون به برگ
دیو از خورش به هیضه و جمشید ناشتا
آن به که پیش هودج جانان کنی نثار
آن جان که وقت صدمهٔ هجران شود فنا
رخش تو را بر آخور سنگین روزگار
برگ گیا نه و خر تو عنبرین چرا
بر پردهٔ عدم زن زخمه ز بهر آنک
برداشته است بهر فرو داشت این نوا
در رکعت نخست گرت غفلتی برفت
اینجا سجود سهو کن و در عدم قضا
گر حلهٔ حیات مطرز نگرددت
اندیک درنماندت این کسوت از بها
از پیل کم نه‌ای که چو مرگش فرا رسد
در حال استخوانش بیرزد بدان بها
از استخوان پیل ندیدی که چرب دست
هم پیل سازد از پی شطرنج پادشا
امروز سکه ساز که دل دار ضرب توست
چون دل روانه شد نشود نقد تو روا
اکنون طلب دوا که مسیح تو بر زمی است
کانگه که رفت سوی فلک فوت شد دوا
بیمار به سواد دل اندر نیاز عشق
مجروح به قبای گل از جنبش صبا
عشق آتشی است کاتش دوزخ غذای اوست
پس عشق روزه دار و تو در دوزخ هوا
در ایرمان سرای جهان نیست جای دل
دیر از کجا و خلعت بیت الله از کجا
بنگر چه ناخلف پسری کز وجود تو
دار الخلافهٔ پدر است ایرمان سرا
در جستجوی حق شو و شبگیر کن از آنک
ناجسته خاک ره به کف آید نه کیمیا
بالا برآر نفس چلیپا پرست از آنک
عیسی توست نفس و صلیب است شکل لا
گر در سموم بادیهٔ لا تبه شوی
آرد نسیم کعبهٔ الا اللهت شفا
لا را ز لات باز ندانی به کوی دین
گر بی‌چراغ عقل روی راه انبیا
اول ز پیشگاه قدم عقل زاد و بس
آری که از یکی یکی آید به ابتدا
عقل جهان طلب در آلودگی زند
عقل خدا پرست زند درگه صفا
کتف محمد از در مهر نبوت است
بر کتف بیور اسب بود جای اژدها
با عقل پای کوب که پیری است ژنده پوش
بر فقر دست کش که عروسی است خوش لقا
جان را به فقر باز خر از حادثات از آنک
خوش نیست این غریب نوآئین در این نوا
اندر جزیره‌ای و محیط است گرد تو
زین سوت موج محنت و زان سو شط بلا
از رمز درگذر که زمین چون جزیره‌ای است
گردون به گرد او چو محیط است در هوا
از گشت روزگار سلامت مجوی از آنک
هرگز سراب پر نکند قربهٔ سقا
در قمرهٔ زمانه فتادی به دست خون
وامال کعبتین که حریفی است بس دغا
فرسوده دان مزاج جهان را به ناخوشی
آلوده دان دهان مشعبد به گندنا
اینجا مساز عیش که بس بینوا بود
در قحط سال کنعان دکان نانوا
زین غرقگان رو که نهنگ است برگذر
زین سبزه زار خیز که زهر است در گیا
گیتی سیاه خانه شد از ظلمت وجود
گردون کبود جامه شد از ماتم وفا
از خشک سال حادثه در مصطفی گریز
کاینک به فتح باب ضمان کرد مصطفی
ورد تو این بس است که ای غیث، الغیاث
کز فیض او به سنگ فسرده رسد نما
بودند تا نبود نزولش در این سرای
این چار مادر و سه موالید بینوا
شاهنشهی است احمد مرسل که ساخت حق
تاج ازل کلاهش و درع ابد قبا
آن قابل امانت در قالب بشر
وان عامل ارادت در عالم جزا
چون نوبت نبوت او در عرب زدند
از جودی و احد صلوات آمدش صدا
بر خوان این جهان زده انگشت بر نمک
ناخورده دست شسته ازین بی‌نمک ابا
آزاد کردهٔ در او بود عقل و او
چون عقل هم شهنشه و هم پاسبان ما
او رحمت خداست جهان خدای را
از رحمت خدای شوی خاصهٔ خدا
ای هست‌ها ز هستی ذات تو عاریت
خاقانی از عطای تو هست آیت ثنا
مرغی چنین که دانه و آبش ثنای توست
مپسند کز نشیمن عالم کشد جفا
از عالم دو رنگ فراغت دهش چنانک
دیگر ندارد این زن رعناش در عنا

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

حاشیه ها

1397/01/06 13:04
Keivan Damankesh

در بیت سی و دوم ، «زین غرقگان» نه، «بلکه زین غرقه گاه» درست است.

1397/11/19 12:02
دکتر امین لو

6. بر پرده عدم زن زخمه ز بهر آنک برداشته است بهر فرو داشت این نوا
در مصرع دوم فروداشت یک کلمه است و بین «فرو» و «داشت» باید فاصله حذف شود.
23. کتف محمد از در مهر نبوت است بر کتف بیور اسب بود جای اژدها
مهر نبوت نشانه ای بود که در شانه حضرت پیامبر دیده می شد .
بیور اسب لقب ضحاک است که به ماردوش هم مشهور است داستان او به تفصیل و بسیار زیبا در شاهنامه آمده است.بیور هم به معنی ده هزار است
29. در قمره زمانه فتادی به دست خون وامال کعبتین که حریفی است بس دغا
قمره یعنی قمار خانه. دست خون اصطلاحی است در بازی نرد و به معنی این است که وقتی نرّاد همه چیزش را باخت یکی از اعضایش را برای ادامه بازی به شرط می گذارد. کعبتین یعنی دو مهره بازی نرد که به شکل مکعب است که به آن تاس می گویند . در زمان قدیم بازی نرد با سه تاس بود امروزه با دو تاس است در باب هشتم گلستان سعدی گفتار یکصد وهشتم عبارتی است که می گوید «مقامر را سه شش می باید و لیکن سه یک می آید» وامال فعل امر از وامالیدن . در بازی نرد بازیگر موقع انداختن تاس آنها را در دست خود می مالد و خوب ورانداز می کند تا تاس را طوری بیندازد که ششدر بیفتد.
پس معنی بیت این است که در قزمارخانه زندگی این دنیا همه چیزت را باخته ای و به مرحله دست خون افتاده ای بنابراین مهره هایت را خوب ورانداز کن تا به دقت بیندازی و بدان که حریف تو بسیار حیله گر است.(حریف در این بیت کنایه از زمانه و روزگار است).
36. بودند تا نبود نزولش در این سرای این چار مادر و سه موالید بینوا
مشار الیه ضمیر «ش» در این بیت حضرت پیامبر (ص) است چهار مادر یعنی آب، خاک، هوا و آتش . سه موالید یعنی گیاهان، حیوانات و انسان
39. چون نوبت نبوت او در عرب زدند از جودی و احد صلوات آمدش صدا
جودی نام کوهی است در ترکیه که مطابق روایات طوفان نوح ار آنجا شروع شد اُحُد هم نام کوهی در مکه است. معنی بیت این است وقتی نوبت پیامبری به حضرت محمد (ص) رسید این دو کوه با دیدن عظمت او صلوات فرستادند.
40. بر خوان این جهان زده انگشت بر نمک ناخورده دست شسته ازین بی نمک ابا
دست شستن یعنی ترک کردن. بی نمک ابا یعنی غذای بی نمک که کنایه از دنیا است مفهوم بیت این است که پیامبر از سفره دنیا به حداقل اکتفا کرده و به دنیا بی اعتنا بوده است.
41. آزاد کرده در او بود عقل و او چون عقل هم شهنشه و هم پاسبان ما
خاقانی در این بیت می گوید که عقل بنده و غلام حضرت پیامبر بود او این بنده را آزاد کرد تا در خدمت بشریت باشد.
45. از عالم دو رنگ فراغت دهش چنانک دیگر ندارد این زن رعناش در عنا
عالم دو رنگ کنایه از شب و روز دنیا است که سیاهی شب و سفیدی روز نشان آن است. زن رعنا کنایه از دنیا است چون خود کلمه دنیا مؤنث کلمه ادنی است ادنی هم افعل تفضیل دنی است پس معنی دنیا زن پست فطرت می شود.

1397/11/19 13:02
دکتر امین لو

با کمال اعتذار در توضیح بیت 29 کلمه قمارخانه قزمارخانه تایپ شده است

1399/02/13 15:05
جباری

با احترام و پوزش فراوان از آقای امین‌لو، بهتر نیست که سخن کوتاه‌تر کنیم واز شرح مفصل قصاید بپرهیزیم؟ الا اینکه کسی پرسشی مطرح کند و پاسخی لازم شود. بنده با بضاعت مزجاة خودم و دوستان دیگر نیز دست کم در باب این قصیده معروف که مرحوم استاد ضیاءالدین سجادی شرح کرده‌اند، آگاهی نسبی داریم. ضمنا بنده کوه احد را در مدینه النبی دیده‌ام نه در مکه.

1399/03/03 11:06
اسدی

با عرض سلام میخواستم خدمت دوست عزیز آقای جباری عرض کنم که امثال بنده که آشنایی بسیار کمی با ادبیات فارسی داریم واقعا نیازمند توضیحات اساتید و اهل فن در مورد اشعار هستیم. من به شخصه لذت میبرم از اینکه چنین بستری فراهم شده که بتونم از محضر اساتید استفاده کنم و نظرات متفاوتی که در زیر اشعار نوشته میشوند بسیار تسهیل کننده هستند.

1399/12/19 11:02
مهتاب خوبدل

در قمرهٔ زمانه فتادی به دست خون
وامال کعبتین که حریفی است بس دغا
کعبتین وامالیدن : کنایه از سعی و تلاش کردن برای بُرد.

1399/12/19 11:02
مهتاب خوبدل

در قمرهٔ زمانه فتادی به دست خون
وامال کعبتین که حریفی است بس دغا
کعبتین وامالیدن : کنایه از سعی و تلاش کردن برای بُرد.
قمره: قمارخانه
قمره زمانه : تشبیه بلیغ
دست خون : آخرین دست از بازی نرد که بر خون خود گرو می بندند.

1400/10/06 22:01
محمد حسن ارجمندی

با لا برآر نفس چلیپا پرست از آنک.............. عیسی توست نفس و صلیب است شکل لا

ابتدای بیت را دو گونه می‌توان خواند: الف) بالا برآر(یعنی بالا ببر) ب) با لا برآر                                 (با توحید(لا = لااله الا الله)) مقام خود را ارتقا ببخش.

نفس چلیپاپرست= نفس کافر

 

معنی: نفس کافرکیش خود را با اندیشة توحیدی(لا) ارتقا ببخش زیرا نفس تو همچون عیسی است و اندیشه توحیدی مانند صلیبی است که عیسی با به دار آویخته شدن بر آن به ملکوت رسید. زیرا در آیه 55 سوره آل عمران آمده است: «به یاد آر آن گاه را که خداوند فرمود: ای عیسی، من تو را به قرب خود بالا می برم و از معاشرت کافران پاک می گردانم».  

1400/10/06 22:01
محمد حسن ارجمندی

در بیت 21 آمده است:

اول ز پیشگاه قدم عقل زاد و بس...............آری که از یکی یکی آید به ابتدا

پیشگاه قدم= آستان پروردگار

معنی: اولین چیزی که خداوند آفرید عقل بود. بعد در مصراع دوم به حدیثی از پیامبر صلوات الله علیه و آله اشاره می‌کند که فرمود:  أَوَّلَ مَا خَلَقَ اللَّهُ الْعَقْل، عقل نخستین چیزی بود که خداوند آفرید.

1403/02/10 21:05
Erfun naderi

این قصیده را همراه شروح آن در تلگرام خوانده‌ام: پیوند به وبگاه بیرونی