شمارهٔ ۴۴ - دربارهٔ بیماری خود
عارضهٔ تازه بین که رخ به من آورد
درد کهن بارگیر خویشتن آورد
تب زده لرزم چو آفتاب همه شب
دور فلک بین که بر سرم چه فن آورد
تفته چو شمعم زبان سیاه چو شمعی
کز تف گریه گذار در لگن آورد
شمع نه دندانه گردد از شکن آخر
در تنم آسیب تب همان شکن آورد
برحذرم ز آتش اجل که بسوزد
کشت حیاتی که خوشه در دهن آورد
طعنهٔ بیمار پرس صعبتر از تب
کاین عرض از گنجه نیست از وطن آورد
آتش تب در زمین گنجه همه شب
در دم من آه آسمان شکن آورد
صدمهٔ آهم شنید مؤذن شب گفت
زلزلهٔ گنجه باز تاختن آورد
چرخ بدی میکند سزای حزن اوست
بخت چرا بر من این همه حزن آورد
ظلم نگر، تیغ راست عادت خون ریز
آبله بین کان نکال بر سفن آورد
در دل خاقانی ارچه آتش تب خاست
آب حیاتش نگر که در سخن آورد
شمارهٔ ۴۳ - تجدید مطلع: آن مه نو بین که آفتاب برآوردشمارهٔ ۴۵ - در ستایش عز الدوله: دست درافشان چو زی تیغ درفشان آورد
اطلاعات
وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
عارضهٔ تازه بین که رخ به من آورد
درد کهن بارگیر خویشتن آورد
هوش مصنوعی: دردی قدیمی که همیشه با من بوده، با آمدن یک زیبایی جدید دوباره برایم زنده شد.
تب زده لرزم چو آفتاب همه شب
دور فلک بین که بر سرم چه فن آورد
هوش مصنوعی: دچار تب و حرارت هستم، مانند آفتابی که میدرخشد. به دور و برم نگاه کن و ببین چه بلایی بر سر من آوردهاند.
تفته چو شمعم زبان سیاه چو شمعی
کز تف گریه گذار در لگن آورد
هوش مصنوعی: من همچون شمعی هستم که در حال سوختن است و زبانم سیاه و تار شده، به گونهای که از حرارت و گدازش، اشکهایم در ظرفی جمع میشود.
شمع نه دندانه گردد از شکن آخر
در تنم آسیب تب همان شکن آورد
هوش مصنوعی: شمع وقتی که خاموش میشود، دیگر نمیتواند مانند قبل روشنایی بدهد. من هم از درد و رنجی که دارم، آسیبپذیر و شکسته شدهام، و همین دردها موجب آزار من میشود.
برحذرم ز آتش اجل که بسوزد
کشت حیاتی که خوشه در دهن آورد
هوش مصنوعی: از خطر مرگ بپرهیز که ممکن است زندگی زیبایی که میوههایش در دهان توست را بسوزاند.
طعنهٔ بیمار پرس صعبتر از تب
کاین عرض از گنجه نیست از وطن آورد
هوش مصنوعی: سؤال و اعتراض یک بیمار به مراتب سختتر از تب و بیماریاش است، زیرا این نارضایتی از وطن و زادگاهش نشأت میگیرد و از عمق وجودش برمیخیزد.
آتش تب در زمین گنجه همه شب
در دم من آه آسمان شکن آورد
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به احساسات شدید و درونی خود اشاره میکند. او از آتش تب و تحمل سختیهایی که به خاطر آن دارد سخن میگوید و این حالت را به یک شب پر از درد و گرما تشبیه میکند. او با نفسهای عمیق و آههایی که میکشد، نشان میدهد که این درد و رنج تأثیر زیادی بر او گذاشته و گویی آسمان هم طاقت این وضعیت را ندارد.
صدمهٔ آهم شنید مؤذن شب گفت
زلزلهٔ گنجه باز تاختن آورد
هوش مصنوعی: صدای آه من را مؤذنی در شب شنید، او میگوید زلزلهای دوباره در گنجه به راه افتاده است.
چرخ بدی میکند سزای حزن اوست
بخت چرا بر من این همه حزن آورد
هوش مصنوعی: سرنوشت ناعادلانهای که او را غمگین کرده، زندگیاش را به تلخی کشانده و حالا به این فکر میکند که چرا بخت و تقدیر این همه غم و ناراحتی را برای او به ارمغان آورده است.
ظلم نگر، تیغ راست عادت خون ریز
آبله بین کان نکال بر سفن آورد
هوش مصنوعی: اگر به ظلم و ستم توجه کنی، مانند شمشیری است که به خونریزی عادت کرده و به راحتی میتواند موجب آسیب و درد شود. انسانهای ظالم مانند همین تیغ برنده هستند که میتوانند نیش و زخم بزنند و مشکل و درد ایجاد کنند.
در دل خاقانی ارچه آتش تب خاست
آب حیاتش نگر که در سخن آورد
هوش مصنوعی: اگرچه در دل خاقانی شعلههای عشق و احساس بیدار است، اما به سخنانش نگاه کن که چگونه جانی تازه به آنان میبخشد.