گنجور

شمارهٔ ۳۹ - در ستایش صفوة الدین بانوی شروان شاه اخستان

بانوی تاجدار مرا طوقدار کرد
طوق مرا چو تاج فلک آشکار کرد
چون پیر روزه دار برم سجده، کو مرا
چون طفل شیر خوار عرب طوقدارکرد
تا لاجرم زبان من از چاشنی شکر
چون کام روزه‌دار و لب شیر خوار کرد
بودم به طبع سنقر حلقه به گوش او
اکنون ز شکر گوش مرا گوشوار کرد
هنگام آنکه خلعه دهد باغ را بهار
آن گنج زر فشان خزان اختیار کرد
از زر کش و ممزج و اطلس لباس من
چون خیمهٔ خزان و شراع بهار کرد
زربفت روز را فلک از اطلس هوا
خواهد بر این ممزج و زرکش نثار کرد
کرد آفتاب و صبح کلاه و لباچه‌ام
این زرکش مغرق و آن زرنگار کرد
و آنگه ز ماه و زهره کلاه و لباچه را
هم قوقه و هم انگلهٔ شاهوار کرد
از جنس کارگاه نشابور و کار روم
بر من خراج روم و نشابور خوار کرد
بر اسب بخت کرد سوارم به تازگی
تا خلعتم ممزج اسب و سوار کرد
از رزمه رزمه اطلس و از کیسه کیسه سیم
دست سمن ستان و برم لاله‌زار کرد
چون آفتاب زرد و شفق خانهٔ مرا
از زرد و سرخ زرکش اطلس نگار کرد
تا خجلتم بسان شفق سرخ روی ساخت
شکرم چو آفتاب زبان صد هزار کرد
در روزه بودم از سخن و جامهٔ دو عید
بر من فکند و عهد مرا عیدوار کرد
دیدم دو عید و روزه گشادم به اب شکر
هر کو دو عید دید ز روزه کنار کرد
هر دم به آب شکر وضو تازه می‌کنم
تا فرض شکر او بتوانم گزار کرد
درگاه اوست قبله و من در نماز شکر
تکبیر بسته‌ام که دلم حق گزار کرد
چون چرخ در رکوع و چو مهتاب در سجود
بردم نماز آنکه مرا زیر بار کرد
اصل و تبارش از عرب است و کیان ملک
با من کرم به نسبت اصل و تبار کرد
انعامش از تبار گذشته است و چون توان
ذرات آفتاب فلک را شمار کرد
اقبال صفوة الدین بانوی روزگار
ناساز روزگار مرا سازگار کرد
خلقند شرم سار ز فریاد من که من
فریاد می‌کنم که مرا شرم سار کرد
غرقم به بحر منت و آواز الغریق
چندان زدم که حلقهٔ حلقم فکار کرد
از بس که گفتم ای ملکه بس بس از کرم
جمع ملائکه در گوش استوار کرد
خاقانی است بر در او زینهاریی
وین زینهاری از کرمش زینهار کرد
گر بر درش درختک دانا شدم چه باک
کاقبال او درخت کدو را چنار کرد
بلقیس بانوان و سلیمان شه اخستان
من هدهدی که عقل به من افتخار کرد
هدهد کنون که خلعت بلقیس عهد یافت
بختش به خلعت ملک امیدوار کرد
تا بشنود جهان که فلان مرغ را به وقت
بلقیس خرقه‌دار و سلیمان شعار کرد
این بین بی‌من از قلم من فتاد از آنک
نتوان عطای شه به ستم خواستار کرد
زیرا به خاک و خاره دهد خرقه آفتاب
هرک آفتاب دید چنین اعتبار کرد
بینی به آفتاب که برتافت بامداد
بر خاک ره نسج زراندوده بار کرد
چه سود ز آفتاب گریبان سرو را
کو زر و لعل در بن دامان نثار کرد
شاه جهانیان علی آسا که ذو الجلال
از گوهر زبان منش ذوالفقار کرد
زنگار خورده جنگ کند ذوالفقار من
کاخر به ذوالفقار توان کارزار کرد
شاه سخن منم شعرا دزد گنج من
بس دزد سر زده را تارومار کرد
از نام من شدند به آواز و طرفه نیست
صبحی که دزد سر زده را تار و مار کرد
نی نی اگرچه معجزه دارم چو عاجزم
بخت نهفته را نتوان آشکار کرد
امید آبروی ندارم به لطف شاه
کامسال کمتر است قبولی که پار کرد
مویی شدم که موی شکافم به تیر نطق
کسیب طالعم هدف اضطرار کرد
گوئی حریر سرخ ملخ را ز اشک خون
بیم سیاه پوشی دیدار سار کرد
می‌گفتم از سخن زر و زوری به کف کنم
امید زر و زور مرا خوار و زار کرد
ماری به کف مرا دو زبان است این قلم
دستم معزمی شده کافسون مار کرد
نی پاره‌ای به دست و سواری کنم بر او
چون طفل کو بر اسب کدوئین سوار کرد
کس نی سوار دید که با شه مصاف داد؟
وز نی ستور دید که در ره غبار کرد؟
مانم به کودکی که ز نارنج کفه ساخت
پنداشت کو ترازوی زر عیار کرد
بخت رمیده را نتوان یافت چون توان
ز آن تار کآفتاب تند پود و تار کرد
خود هیچ کرم یبد شنید است هیچ‌کس
کو تار بست و تخم نهاد و حصار کرد
یا هیچ عنکبوت سطرلاب کس بدید
کب دهن تنید و بدو بند غار کرد
آنم که با دو کعبه مرا حق خدمت است
آری بر این دو کعبه توان جان نثار کرد
این کعبه نور ایزد و آن سنگ خاره بود
آن کعبه پور آزر و این کردگار کرد
این کعبه در سرادق شروان سریر داشت
و آن کعبه در حدیقهٔ مکه قرار کرد
این کعبه در عجم عجمش سرگزیت داد
و آن کعبه در عرب عربش سبز ازار کرد
این کعبه را خدای ظفر در یمین نهاد
و آن کعبه را خلیل حجر در یسار کرد
آن کعبه ناف عالم و از طیب ساحتش
آفاق وصف نافهٔ مشک تتار کرد
این کعبه شاه اعظم و ایزد ز قدرتش
بر نو عروس فتح شه کام‌کار کرد
آن کعبه را کبوتر پرنده در حرم
کاخر ز بام کعبه نیارد گذار کرد
این کعبه را به جای کبوتر همای بخت
کاندر حرم مجاورت این دیار کرد
شش حج تمام بر در این کعبه کرده‌ام
کایزد به حج و کعبه مرا بختیار کرد
امسال قصد خدمت آن کعبه می‌کنم
کاین آرزو دلم گرو انتظار کرد
بانوی شرق و غرب مگر رخصه خواهدم
کامید این حدیث دو گوشم چهار کرد

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بانوی تاجدار مرا طوقدار کرد
طوق مرا چو تاج فلک آشکار کرد
هوش مصنوعی: بانوی عزیز و باوقار من، مرا همچون یک لایه‌ای از طلا مزین کرد و گردنبندم را چون تاجی که در آسمان دیده می‌شود، جلوه‌گر ساخت.
چون پیر روزه دار برم سجده، کو مرا
چون طفل شیر خوار عرب طوقدارکرد
هوش مصنوعی: وقتی که به خاک می‌افتم و عبادت می‌کنم، کسی نیست که مانند آن طفل کوچک عرب به من توجه کند و مرا در آغوش بگیرد.
تا لاجرم زبان من از چاشنی شکر
چون کام روزه‌دار و لب شیر خوار کرد
هوش مصنوعی: زبان من به قدری شیرین و لطیف شده است که مثل روزه‌دار وقتی افطار می‌کند یا مانند لب‌های یک کودک شیرخوار که از شیر می‌نوشد، لذت‌بخش و خوشمزه است.
بودم به طبع سنقر حلقه به گوش او
اکنون ز شکر گوش مرا گوشوار کرد
هوش مصنوعی: من زمانی به خاطر طبع لطیف و زیبایی همچون سنقر، به او وابسته بودم و حلقه‌ای به گوش داشتم، اما حالا او با محبت و لطفش باعث شد که من مثل گوشواره‌ای شیرین و زیبا از شکر باشم.
هنگام آنکه خلعه دهد باغ را بهار
آن گنج زر فشان خزان اختیار کرد
هوش مصنوعی: زمانی که بهار باغ را زنده و سرسبز می‌کند، خزانی که گنجی از زیبایی و رنگ را به همراه دارد، انتخاب می‌شود.
از زر کش و ممزج و اطلس لباس من
چون خیمهٔ خزان و شراع بهار کرد
هوش مصنوعی: لباس من از مواد با ارزش و رنگ‌های مختلف تهیه شده است و به زیبایی خیمه‌ای در فصل خزان و بادبانی در بهار جلوه می‌کند.
زربفت روز را فلک از اطلس هوا
خواهد بر این ممزج و زرکش نثار کرد
هوش مصنوعی: در آسمان، روز به گونه‌ای زیبا و زرق و برق دار ظاهر می‌شود، گویی که فلک از پارچه‌ای گران‌بها آن را ساخته و بر این زمین پاشیده است.
کرد آفتاب و صبح کلاه و لباچه‌ام
این زرکش مغرق و آن زرنگار کرد
هوش مصنوعی: صبح طلایی، نور خورشید بر سرم کلاهی زیبا و لباس خوش‌رنگی قرارداده است.
و آنگه ز ماه و زهره کلاه و لباچه را
هم قوقه و هم انگلهٔ شاهوار کرد
هوش مصنوعی: سپس از ماه و زهره، کلاهی و لباچه‌ای زیبا و شگفت‌انگیز برای شاه درست کرد.
از جنس کارگاه نشابور و کار روم
بر من خراج روم و نشابور خوار کرد
هوش مصنوعی: از تولیدات کارگاه نشابور و کار روم، بر من مالیات می‌گیرند و این باعث شده است که روم و نشابور برای من بی‌احترامی کنند.
بر اسب بخت کرد سوارم به تازگی
تا خلعتم ممزج اسب و سوار کرد
هوش مصنوعی: به تازگی سوار بر اسب بخت خود شده‌ام، به طوری که دیگر مرز میان من و اسبم مشخص نیست و هر دو در پی یک هدف مشترک حرکت می‌کنیم.
از رزمه رزمه اطلس و از کیسه کیسه سیم
دست سمن ستان و برم لاله‌زار کرد
هوش مصنوعی: دست‌هایی که از پارچه‌ای زیبا با رنگ‌های شاد ساخته شده و از کیسه‌ای پر از سکه‌ها بهره‌مند هستند، می‌خواهند از گل‌های معطر و زیبا بهره‌برداری کنند و به دشت پر از لاله رونق ببخشند.
چون آفتاب زرد و شفق خانهٔ مرا
از زرد و سرخ زرکش اطلس نگار کرد
هوش مصنوعی: زمانی که آفتاب زرد و رنگین غروب به خانه‌ام تابید، فضای آن را به رنگ‌های زرد و قرمز زیبایی آراسته کرد.
تا خجلتم بسان شفق سرخ روی ساخت
شکرم چو آفتاب زبان صد هزار کرد
هوش مصنوعی: تا به حال خجالت و شرم من به اندازه‌ی رنگ قرمز سپیده‌دم بوده است؛ در حالی‌که از نعمت‌های آفتاب به خاطر هزاران لطفی که به من کرده، سپاسگزارم.
در روزه بودم از سخن و جامهٔ دو عید
بر من فکند و عهد مرا عیدوار کرد
هوش مصنوعی: در حال روزه‌داری بودم که لباس و زینت دو عید بر تنم پوشاندند و پیمانم را به حال جشن درآوردند.
دیدم دو عید و روزه گشادم به اب شکر
هر کو دو عید دید ز روزه کنار کرد
هوش مصنوعی: دیدم که وقتی دو عید فرا رسید و روزه را به شکر نوشیدم، هر کسی که دو عید را دید، از روزه کناره‌گیری کرد.
هر دم به آب شکر وضو تازه می‌کنم
تا فرض شکر او بتوانم گزار کرد
هوش مصنوعی: هر لحظه با آب شیرین وضو می‌سازم تا بتوانم شکرگزاری او را انجام دهم.
درگاه اوست قبله و من در نماز شکر
تکبیر بسته‌ام که دلم حق گزار کرد
هوش مصنوعی: درگاه او مکان اصلی من است و من در حال نماز و شکرگزاری هستم، زیرا قلبم به یاد او واداشته شده است.
چون چرخ در رکوع و چو مهتاب در سجود
بردم نماز آنکه مرا زیر بار کرد
هوش مصنوعی: من همانند چرخی که در حال رکوع است و همانند مهتاب که در حال سجود است، برای آن کسی که بار سنگینی را بر دوش من گذاشت، نماز خواندم.
اصل و تبارش از عرب است و کیان ملک
با من کرم به نسبت اصل و تبار کرد
هوش مصنوعی: خانواده او عرب است و مقام و جایگاهش به من ربط دارد که به خاطر اصل و نسبش به او احترام می‌گذارم.
انعامش از تبار گذشته است و چون توان
ذرات آفتاب فلک را شمار کرد
هوش مصنوعی: او به تنهایی و با توانایی‌هایش، از نسل‌های پیشین برمی‌خیزد و مانند ذراتی که در نور خورشید می‌درخشند، قدرت و اثرگذاری خود را به نمایش می‌گذارد.
اقبال صفوة الدین بانوی روزگار
ناساز روزگار مرا سازگار کرد
هوش مصنوعی: اقبال، بانوی این دوران که به سختی‌ها و ناملایمات شهرت دارد، مرا به آرامش و سازگاری رسانده است.
خلقند شرم سار ز فریاد من که من
فریاد می‌کنم که مرا شرم سار کرد
هوش مصنوعی: مردم به خاطر فریاد من خجالت‌زده هستند، چون من فریاد می‌زنم که خودم به خاطر آن‌ها شرمنده شدم.
غرقم به بحر منت و آواز الغریق
چندان زدم که حلقهٔ حلقم فکار کرد
هوش مصنوعی: من در دریای نعمت غرق شده‌ام و از شدت فریادهایی که می‌زنم، طناب نجاتی به دور گردنم افتاده و نفس‌ام به شماره افتاده است.
از بس که گفتم ای ملکه بس بس از کرم
جمع ملائکه در گوش استوار کرد
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه بارها و بارها به تو ای ملکه گفتم، عذرخواهی و لطف تو آن‌قدر زیاد است که فرشتگان گرد هم آمده‌اند و در گوش من سخن می‌گویند.
خاقانی است بر در او زینهاریی
وین زینهاری از کرمش زینهار کرد
هوش مصنوعی: خاقانی در برابر او از خود دفاع می‌کند و این دفاع به خاطر لطف و بزرگواری اوست.
گر بر درش درختک دانا شدم چه باک
کاقبال او درخت کدو را چنار کرد
هوش مصنوعی: اگر من به درخت دانای او نزدیک شوم، چه اهمیتی دارد؟ چون او توانسته است درخت کدو را به چنار تبدیل کند.
بلقیس بانوان و سلیمان شه اخستان
من هدهدی که عقل به من افتخار کرد
هوش مصنوعی: بلقیس، ملکه‌ی بانوان و سلیمان، شاهی است که من به هدهد او اشاره می‌کنم؛ پرنده‌ای که به خاطر عقل و دانایی‌اش به من می‌بالد.
هدهد کنون که خلعت بلقیس عهد یافت
بختش به خلعت ملک امیدوار کرد
هوش مصنوعی: هدهد اکنون که لباس بلقیس را به دست آورده است، بختش را به داشتن لباس پادشاهی امیدوار کرده است.
تا بشنود جهان که فلان مرغ را به وقت
بلقیس خرقه‌دار و سلیمان شعار کرد
هوش مصنوعی: جهان باید بشنود که در زمان بلقیس، مرغ خاصی با لباس خاص و نشانی از سلیمان خود را معرفی کرد.
این بین بی‌من از قلم من فتاد از آنک
نتوان عطای شه به ستم خواستار کرد
هوش مصنوعی: این جمله بیان می‌کند که در غفلت و دوری از من، چیزی از قلم افتاده است. به‌علاوه، به نظر می‌رسد که تقاضای چیزی که از سوی قدرتی بزرگ (شاید یک شاه) باشد، از راه ظلم و ستم قابل دسترسی نیست.
زیرا به خاک و خاره دهد خرقه آفتاب
هرک آفتاب دید چنین اعتبار کرد
هوش مصنوعی: هر کس که نور و زیبایی آفتاب را دیده باشد، به طور طبیعی به آن احترام می‌گذارد و بخصوص وقتی که به خاک و زمین مربوط باشد، ارزش واقعی آن را درک می‌کند.
بینی به آفتاب که برتافت بامداد
بر خاک ره نسج زراندوده بار کرد
هوش مصنوعی: به آفتاب نگاه کن که در صبحگاه، بر زمین سرپوشی از زر بافد و نور خود را بر آن بتاباند.
چه سود ز آفتاب گریبان سرو را
کو زر و لعل در بن دامان نثار کرد
هوش مصنوعی: در اینجا بیان می‌شود که آفتاب چه فایده‌ای برای سرو دارد، در حالی که سرو خود را با زیورهایی مانند طلا و یاقوت زینت داده است. به عبارتی، سرو به خودی خود دارای زیبایی و ارزش است و نیازی به نور خورشید ندارد تا به جلوه‌گری‌اش بیفزاید.
شاه جهانیان علی آسا که ذو الجلال
از گوهر زبان منش ذوالفقار کرد
هوش مصنوعی: این بیت به ستایش علی به عنوان یک شخصیت بزرگ و ارزشمند اشاره دارد. شاعر او را همچون شاه جهانیان می‌داند و به جایگاه والای او تأکید می‌کند. همچنین به این نکته اشاره می‌شود که خداوند از صفت‌های او، مانند زبان و شمشیرش (ذوالفقار)، او را به عنوان نماینده‌ای برجسته خلق کرده است. به عبارت دیگر، این بیت عظمت و قدرت علی را در ابعاد مختلف نشان می‌دهد.
زنگار خورده جنگ کند ذوالفقار من
کاخر به ذوالفقار توان کارزار کرد
هوش مصنوعی: شمشیر من که زنگار گرفته، هنوز هم آماده است تا در میدان جنگ به کار گرفته شود.
شاه سخن منم شعرا دزد گنج من
بس دزد سر زده را تارومار کرد
هوش مصنوعی: من سلطان سخن هستم و شاعران دزدهای گنجینه من هستند؛ اما آن دزد پنهانی را به شدت شکست داده‌ام.
از نام من شدند به آواز و طرفه نیست
صبحی که دزد سر زده را تار و مار کرد
هوش مصنوعی: با نام من سر و صدایی بلند شد و این عجیب نیست که صبحی که دزد به سرقت آمده بود، به شدت مجازات شد.
نی نی اگرچه معجزه دارم چو عاجزم
بخت نهفته را نتوان آشکار کرد
هوش مصنوعی: اگرچه معجزه‌ای دارم، اما وقتی که ناتوان هستم، نمی‌توانم بخت و سرنوشت پنهان را نمایان کنم.
امید آبروی ندارم به لطف شاه
کامسال کمتر است قبولی که پار کرد
هوش مصنوعی: امید من به لطف شاه بسیار کم است، چون کمتر به موفقیت می‌رسم و در این دنیا اعتبار و آبرویم را از دست داده‌ام.
مویی شدم که موی شکافم به تیر نطق
کسیب طالعم هدف اضطرار کرد
هوش مصنوعی: به خاطر شرایط سخت زندگی، به وضعی رسیده‌ام که سخن‌گفتن برایم دشوار شده و احساس می‌کنم که تقدیرم به سمت ناچاری و اضطرار رفته است.
گوئی حریر سرخ ملخ را ز اشک خون
بیم سیاه پوشی دیدار سار کرد
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که ملخی با رنگ سرخ و نرم، از دیدن اشک‌های خونین و غم‌انگیز به شدت متاثر شده و گویی برای پوشاندن این درد و مشقت، لباس سیاهی به تن کرده است.
می‌گفتم از سخن زر و زوری به کف کنم
امید زر و زور مرا خوار و زار کرد
هوش مصنوعی: می‌گفتم که با کلام شیرین و قدرت، می‌توانم امید به ثروت و قدرت را در خود به وجود بیاورم، ولی در حقیقت این امید باعث شد که من در وضعیت بدی قرار بگیرم و آسیب ببینم.
ماری به کف مرا دو زبان است این قلم
دستم معزمی شده کافسون مار کرد
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که من در دستان خود یک مار دارم که دو زبان دارد، و این قلم در دستان من مثل یک مهمان خاص است که می‌تواند مانند مار گاز بگیرد. به طور کلی، نشان‌دهنده قدرت و تأثیر نوشتن و بیان است، همچنین به چالش‌ها و خطراتی که ممکن است در این مسیر وجود داشته باشد اشاره می‌کند.
نی پاره‌ای به دست و سواری کنم بر او
چون طفل کو بر اسب کدوئین سوار کرد
هوش مصنوعی: می‌خواهم نی را به دست بگیرم و بر آن سوار شوم، مثل کودکی که بر اسب کوچکی سوار می‌شود.
کس نی سوار دید که با شه مصاف داد؟
وز نی ستور دید که در ره غبار کرد؟
هوش مصنوعی: هیچ‌کس را ندیدم که با شاه به مبارزه بپردازد. و همچنین هیچ‌کس را ندیدم که از اسب بخواهد در راه گرد و غبار بیندازد.
مانم به کودکی که ز نارنج کفه ساخت
پنداشت کو ترازوی زر عیار کرد
هوش مصنوعی: در این مصرع، بیان شده که شخصی مانند یک کودک می‌ماند که با نارنج، ترازویی ساخته و خیال کرده که آن ترازوی طلا و با ارزش است. این اشاره به ناواقعی بودن تصورات و اوهام دارد؛ یعنی فرد ممکن است به چیزهایی که واقعی نیستند، چنان ارزش و اهمیت بدهد که از حقیقت دور شود.
بخت رمیده را نتوان یافت چون توان
ز آن تار کآفتاب تند پود و تار کرد
هوش مصنوعی: سرنوشت فراری را نمی‌توان پیدا کرد، درست مانند اینکه نمی‌توان پرده‌ای که تحت تأثیر آفتاب تند و شدید تابیده است را به خوبی مشاهده کرد.
خود هیچ کرم یبد شنید است هیچ‌کس
کو تار بست و تخم نهاد و حصار کرد
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌تواند از خود برتر به نظر بیاید و از روی کرم و بخشش خود را نشان دهد، چون کسی که در حصار و محیط خاصی کارزار می‌کند، در واقع از وظایف و حدود خود فراتر نمی‌رود.
یا هیچ عنکبوت سطرلاب کس بدید
کب دهن تنید و بدو بند غار کرد
هوش مصنوعی: هیچ کس مشاهده نکرد که عنکبوت چگونه دندان‌هایش را به هم می‌زند و در تار خود با هنرمندی و مهارت، شکار خود را به دام می‌اندازد.
آنم که با دو کعبه مرا حق خدمت است
آری بر این دو کعبه توان جان نثار کرد
هوش مصنوعی: من کسی هستم که خدمت به حق را در دو کعبه انجام می‌دهم، و می‌توانم جانم را برای این دو کعبه فدای آنان کنم.
این کعبه نور ایزد و آن سنگ خاره بود
آن کعبه پور آزر و این کردگار کرد
هوش مصنوعی: این مکان مقدس، نور خداوند است و آن سنگ سخت، کعبهٔ پدر آزر بود. این کعبه، ساختهٔ خالق هستی است.
این کعبه در سرادق شروان سریر داشت
و آن کعبه در حدیقهٔ مکه قرار کرد
هوش مصنوعی: یک کعبه در سرای شروان بر تختی قرار داشت و کعبه دیگر در باغ مکه جای گرفته بود.
این کعبه در عجم عجمش سرگزیت داد
و آن کعبه در عرب عربش سبز ازار کرد
هوش مصنوعی: این بیت به ما می‌گوید که اگرچه معانی و مفاهیم در دو فرهنگ مختلف متفاوت است، اما هر دو در اصل به یک مفهوم مشترک اشاره دارند. در یک سو، کعبه در سرزمین عجم داستانی خاص را روایت می‌کند و در سوی دیگر، کعبه در سرزمین عرب نیز به شکلی دیگر رویش را نشان می‌دهد. این نکته تأکید می‌کند که هر دو فرهنگ دارای غنای معنایی و زیبایی‌های خاص خود هستند.
این کعبه را خدای ظفر در یمین نهاد
و آن کعبه را خلیل حجر در یسار کرد
هوش مصنوعی: خداوند مکان مقدس کعبه را در سمت راست قرار داد و کعبه دیگر را حضرت ابراهیم (خلیل) در سمت چپ قرار داد.
آن کعبه ناف عالم و از طیب ساحتش
آفاق وصف نافهٔ مشک تتار کرد
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف مکانی مقدس و با اهمیت اشاره دارد که مرکز دنیا به شمار می‌آید. از پاکی و زیبایی این مکان، جهان پیرامونش تحت تأثیر قرار گرفته و به توصیف آن به زیبایی پرداخته است، همان‌طور که عطر مشک، دیگران را به خود جذب می‌کند.
این کعبه شاه اعظم و ایزد ز قدرتش
بر نو عروس فتح شه کام‌کار کرد
هوش مصنوعی: این مکان، خانه‌ای است که حاکم بزرگ و خدای قادر از قدرت خود به عروس پیروزی، آرامش و شادی بخشیده است.
آن کعبه را کبوتر پرنده در حرم
کاخر ز بام کعبه نیارد گذار کرد
هوش مصنوعی: پرنده‌ای که در حرم کعبه زندگی می‌کند، نمی‌تواند از بام کعبه پرواز کند و برود.
این کعبه را به جای کبوتر همای بخت
کاندر حرم مجاورت این دیار کرد
هوش مصنوعی: این کعبه به عنوان مکانی مقدس در نظر گرفته شده است و در اینجا به جای یک کبوتر که نماد خوشبختی است، همای بخت در این سرزمین قرار گرفته و در کنار این مکان مقدس حضور دارد.
شش حج تمام بر در این کعبه کرده‌ام
کایزد به حج و کعبه مرا بختیار کرد
هوش مصنوعی: من شش بار به خانه کعبه رفتم و در این سفرها، خداوند مرا از نعمت و خوشبختی برخوردار کرده است.
امسال قصد خدمت آن کعبه می‌کنم
کاین آرزو دلم گرو انتظار کرد
هوش مصنوعی: امسال تصمیم دارم به کعبه بروم و به خدمت مشغول شوم، زیرا دلم مدت‌هاست که در انتظار این آرزو مانده است.
بانوی شرق و غرب مگر رخصه خواهدم
کامید این حدیث دو گوشم چهار کرد
هوش مصنوعی: اگر اجازه دهی، ای بانوی شرق و غرب، با دل و جان از تو طلب کام و خوشی می‌کنم. این گفت‌وگو به طرز عجیبی بر گوش‌هایم اثر گذاشته و آن‌ها را پر کرده است.

حاشیه ها

1398/02/04 22:05

بیت 31
این بین بی‌من از قلم من فتاد از آنک نتوان عطای شه به ستم خواستار کرد
در مصرع اول این بیت کلمه "بین" اشتباه تایپی است. و صحیح آن "بیت" است. خاقانی که در ابیات بالا به صراحت یا پوشیده از شاه و همسرش صله درخواست کرده است، در این بیت از باب تواضع می گوید که آن در خواست هایم غیر ارادی بوده و خود به خود بر قلمم جاری شده است.

1398/02/04 22:05

بیت 41
مویی شدم که موی شکافم به تیر نطق کسیب طالعم هدف اضطرار کرد
در مصرع دوم کسیب اشتباه تایپی است و کاسیب صحیح است. کاسیب مخفف که آسیب می باشد.

1398/02/04 22:05

بیت 50.
یا هیچ عنکبوت سطرلاب کس بدید کب دهن تنید و بدو بند غار کرد
در مصرع دوم این بیت "کب" اشتباه تایپی است و کآب صحیح است کآب مخفف که آب است.
عنکبوت اسطرلاب . [ ع َ ک َ ت ِ اُ طُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نام شبکه ای است در اسطرلاب که بروج و عظام از کواکب ثابته بر آن نگاشته است . (نقل از دهخدا)
این بیت اشاره به غاری دارد که حضرت پیامبر (ص) هنگام مهاجرت به مدینه در آن غار مخفی شد و عنکبوتی بر در آن تار تنید. خاقانی شعرای دیگر را به عنکبوت اسطرلاب تشبیه کرده است که در واقع عنکبوت نیست بلکه شکل عنکبوت است. در نظر خاقانی شعرای دیگر شاعر نیستند بلکه شکل شاعرند.

1400/05/17 12:08
مهدی افضلی

در بیت زیر  :

بینی به آفتاب که برتافت بامداد

برخاک ره ، نسج زراندوده بار کرد

 

مرحوم دهخدا در لغتنامه ذیل نسیج ، مصرع دوم را به این شکل آورده است : 

بر خاک ره ، نسیج زراندوده بار کرد

 

که به‌ این شکل ایراد وزن هم می شود