شمارهٔ ۲۷ - در فقر و گوشه نشینی و گله از سفر
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
حاشیه ها
از دو یک دم که در جهان یابم***ناگزیر است و از جهان گذر است
معنای بیت:
از جهان گریز است و از دوست نه، جهان را می توان ترک گفت، امّا دوست را هرگز.
دیده دارد سپید بخت سیاه این سپید آفت سیاه سر است
بخت سیاه یعنی سیاه بخت
خاقانی در این بیت می گوید آدمی که سیاه بخت است در چشمش سپیدی دارد. در چشم سپیدی داشتن یعنی در روی قرنیه چشم داشتن لکه سفید که منجر به نابینایی یا کدورت بینایی می شود. با این توضیحات مقصود خاقانی از مصرع اول مشخص شد که می خواهد بگوید آدم بدبخت نسبت به دیدن دنیا کور است به عبارت بهتر شوق دیدار دنیا را ندارد. در مصرع دوم می گوید این سپیدی چشم یعنی کوری در انسان غم وغصه ایجاد می کند و باغث سپیدی موی سر می شود یعنی انسان را پیر می کند.
دربیت بعدی باز این مفهوم را با عبارتی دیگر بیان می کند. به شرح زیر
بخت را در گلیم بایستی این سپیدی برص که در بصر است
سفیدی گلیم یعنی سفید و تمیز بودن گلیم که نشان از ثروتمندی و خوشبختی است و سیاهی گلیم یعنی سیاه بودن و کثیف بودن گلیم که نشان از فقر و بد بختی است. به همین جهت خاقانی می گوید ای کاش برص ( سفیدی روی قرنیه چشم) یعنی سفیدی که در چشم من است در گلیم (بخت) من بود.
لازم است توضیح دهم برص که در اصطلاح پزشکی ویتیلیگو گویند لکه های سفیدی است که در پوست بدن ایجاد می شود هم چنین به سفیدی که در روی قرنیه چشم ایجاد می شود نیز برص گویند.
قوت مرغ جان به بال دل است
قیمت شاخ کز به زال زر است
در مصرع دوم "کز" صحیح نیست و "گز" صحیح است. این مصرع تلمیحی به داستان رستم و اسفندیار است. وقتی رستم در مبارزه با اسفندیار کم آورد و زخمی می شود از اسفندیار درخواست می کند باقی جنگ به زمانی دیگر گذارده شود تا بتواند زخمهای خود را ببندد. او به اسفندیار قول میدهد که سپیدهدم فردا به خواستههای اسفندیار تن در بدهد. شبانه رستم در خانه، در اندیشهٔ گریختن است، ولی پدر او، زال، پرّی از سیمرغ را در آتش افکنده که اسفندیار جفت او را در هفتخان کشته بود. سیمرغ زخمهای رستم را درمان میکند و به او میآموزد که از چوب درخت گز تیری ساخته و او را به سوی چشمان اسفندیار نشانه برود. او همچنین رازی از سرنوشت را برای رستم آشکار میکند: هر کسی که خون اسفندیار را بریزد هم در این جهان و هم در جهان دیگر رنج خواهد برد. در روز بعد، رستم شورانگیزانه باز درخواستها و خواهشهای خود را به اسفندیار بازگو میکند و او میگوید که همه گنجها خود و نیاگانش را به اسفندیار ارزانی خواهد داشت، مردانش را زیر فرمان او درخواهد آورد و فرمانبرانه با او به دربار شاه خواهد رفت و داوری پادشاه را خواهد پذیرفت؛ ولی پافشاری بادسرانه اسفندیار بر زنجیر کردن رستم، راهی را جز پیروی از گفتههای سیمرغ برای رستم نمیگذارد. رستم با تیر گز چشمان اسفندیار را نشانه می گیرد و با پرتاب تیر او را کور کرده و به زمین می اندازد و می کشد.
در گلستان عمر و رستهٔ عهد
پس گل، خار و بعد نفع، ضر است
در مصرع دوم "ضر" اشتباه تایپی است و ضرر درست است.
جوش دریا در دیده زهرهٔ کوه
گوش ماهی بنشنود که کر است
در مصرع اول "در دیده " اشتباه است و "دریده" صجیح است
مر ما مر من حساب العمر
چون به پنجه رسد حساب مر است
مصرع اول عربی است:
مَرَّ ما مَرّ مِن حسابِ العُمر
یعنی گذشت آنچه از جساب عمر گذشت (آنچه از عمر گذشته چه جوب و چه بد گذشته است.)
چه خوب و چه بد گذشته است.
همه جور زمانه بر فضلاست
بوالفضول از حفاش زاستر است
در مصرع دوم "حفاش" اشتباه تایپی است و "جفاش" درست است.
آستر مخفف آن سو تر است. آن سو تر هم یعنی دورتر. بوالفضول یعنی جاهل و یاوه گو
به نظر میرسد که منظور بزرگوار این است که اگرچه که هم حال بدی دارم و هم دلی بهغایت سست، اما این دو همقدر و هممنزلت یکدگر نیستند.
تا نظر اهالی فن چه باشد.
حال و دل هر دو یک نه بر خطر است
اگر حال دل( بر) دویک نه بر خطر است باشد به این معنی است که : دویک آوردن در نرد ضعیف ترین بازی است. اما حال خاقانی از دویک هم بدتر است و باخت کامل است