گنجور

شمارهٔ ۲۵ - در حسب حال و شکایت از استرداد ملکی که بوی داده بودند

شاه را تاج ثنا دادم نخواهم بازخواست
شه مرا نانی که داد ار باز می‌خواهد رواست
شاه تاج یک دو کشور داشت لیک از لفظ من
تاجدار هفت کشور شد به تاجی کز ثناست
شه مرا نان داد و من جان دادمش یعنی سخن
نان او تخمی است فانی جان من گنج بقاست
گنج خانهٔ هشت خلد و نه فلک دادم بدو
دادهٔ او چیست با من پنج خایهٔ روستاست
آن قدر ده‌گانه‌ای کان پنج دهقان می‌دهند
هم دعا گویانش را دادم که آن مزد دعاست
من چراغم نور داده باز نستانم ز کس
شاه خورشید است و اینک نور داده باز خواست
آری آری ماه را خورشید اگر نوری دهد
باز خواهد خواست آنک شاه خورشید سخاست
طفل می‌نالید یعنی قرص رنگین کوچک است
سگ دوید آن قرص از او بربود و آنک رفت راست
بنده با افکندگی مشاطهٔ جاه شه است
سیر با آن گندگی هم ناقد مشک ختاست
روغن مصری و مشک تبتی را در دو وقت
هم معرف سیر باشد هم مزکی گندناست
گر به مدحی فرخی هر بیت را بستد دهی
در مدیح بکر من هر بیت را شهری بهاست
صد هزاراست این فضیلت گر رسد اندر شمار
تا به چپ کردی حساب این فضیلت‌های راست
مقتدای نظم و نثرم چون قلم گیرم به دست
خود قلم گوید کرا این دست باشد مقتداست
گرچه روز آمد به پیشین از همه پیشینیان
بیش و پیشم در سخن داند کسی کو پیشواست
موی معنی می‌شکافم دوستان را آگهی است
دشمنان را نیز هر موئی بر این معنی گواست
جزوی از اشعار من سلطان به کف می‌داشت باز
مدحت شاه اخستان بر خواند و ز آتش رشک خاست
گفت کاین مداح ما را خاص بایستی دریغ
کاین چنین مدحت که ما خواندیم هم ما را رواست
خاصگان گفتند کاین منت ز خاقانی است بس
کافرین شاه شروان در کف سلطان ماست
گفتم احسان شما بگذشت و احسان امیر
جاودان مانده است و ای طغرای اقبال شماست

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شاه را تاج ثنا دادم نخواهم بازخواست
شه مرا نانی که داد ار باز می‌خواهد رواست
هوش مصنوعی: به پادشاه وفادار بودم و برای او ستایش کردم و اکنون نمی‌خواهم جواب پس بدهم. او برایم نانی فراهم کرده است و اگر بخواهد آن را پس بگیرد، این کار برای او درست است.
شاه تاج یک دو کشور داشت لیک از لفظ من
تاجدار هفت کشور شد به تاجی کز ثناست
هوش مصنوعی: شاه فقط بر دو کشور سلطنت داشت، اما به واسطه‌ی سخنان من، لقب پادشاه هفت کشور را به دست آورد؛ زیرا این تاجی که بر سرش گذاشته شده، ناشی از ستایش و تمجید من است.
شه مرا نان داد و من جان دادمش یعنی سخن
نان او تخمی است فانی جان من گنج بقاست
هوش مصنوعی: سلطان به من نان داد و من به او جانم را فدا کردم، یعنی کلام او مانند نانی است که زودگذر و فانی است، اما جان من گنجی است که باقی و پایدار خواهد بود.
گنج خانهٔ هشت خلد و نه فلک دادم بدو
دادهٔ او چیست با من پنج خایهٔ روستاست
هوش مصنوعی: من تمام نعمت‌ها و خوشی‌های دنیا را برای او گذاشته‌ام، اما او در عوض فقط پنج چیز کوچک و ناچیز به من می‌دهد.
آن قدر ده‌گانه‌ای کان پنج دهقان می‌دهند
هم دعا گویانش را دادم که آن مزد دعاست
هوش مصنوعی: به اندازه‌ای که ده نفر از دهقانان چیزی به من می‌دهند، من نیز به دعاگویانشان همان مقدار عطا کرده‌ام، زیرا این پاداش دعا است.
من چراغم نور داده باز نستانم ز کس
شاه خورشید است و اینک نور داده باز خواست
هوش مصنوعی: من مانند چراغی هستم که نور می‌افشاند و نمی‌توانم از کسی خواسته‌ای داشته باشم. زیرا من خودم نورانی هستم و در این لحظه روشنایی می‌بخشید.
آری آری ماه را خورشید اگر نوری دهد
باز خواهد خواست آنک شاه خورشید سخاست
هوش مصنوعی: در حقیقت، اگر ماه هم نوری از خورشید بگیرد، باز هم به او وابسته است و نمی‌تواند مستقل باشد. در نهایت، قدرت و جایگاه اصلی همچنان متعلق به خورشید است.
طفل می‌نالید یعنی قرص رنگین کوچک است
سگ دوید آن قرص از او بربود و آنک رفت راست
هوش مصنوعی: کودک ناله می‌کرد زیرا که قرص رنگی کوچکی در دست داشت. سگ به سمت او دوید و آن قرص را از او گرفت و رفت.
بنده با افکندگی مشاطهٔ جاه شه است
سیر با آن گندگی هم ناقد مشک ختاست
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی بیانگر شدت علاقه و وابستگی فرد به مقام و جایگاه خود است. بنده، که به نظر می‌رسد در اینجا به شخصیت خاصی اشاره دارد، با آراستگی و زیبایی در شأن و منزلت خود مواجه است، اما در عین حال وضعیت ناپسندی نیز داشته و شاید در دنیای پست یا غیرمطلوبی گرفتار شده است. در مجموع، این تمایل به جلب توجه و در عین حال وجود تضاد در شرایط نشان‌دهنده پیچیدگی روابط انسانی و اجتماعی است.
روغن مصری و مشک تبتی را در دو وقت
هم معرف سیر باشد هم مزکی گندناست
هوش مصنوعی: روغن مصری و مشک تبتی در دو زمان می‌توانند نشانه‌ای از عطر و خوشبویی یا گندیده و ناخوشایند بودن باشند.
گر به مدحی فرخی هر بیت را بستد دهی
در مدیح بکر من هر بیت را شهری بهاست
هوش مصنوعی: اگر بخواهی در ستایش فرخی هر مصراعی را هدیه کنی، در ستایش بکر من، هر مصراع به اندازه‌ای ارزش دارد که شهر را می‌ارزد.
صد هزاراست این فضیلت گر رسد اندر شمار
تا به چپ کردی حساب این فضیلت‌های راست
هوش مصنوعی: اگر فضیلت‌ها را بشماری، می‌بینی که به اندازه‌ی زیادی از آن‌ها وجود دارد. اما اگر حسابش را اشتباه کنی و به سمت چپ بروی، نمی‌توانی به درستی ارزش این فضیلت‌ها را درک کنی.
مقتدای نظم و نثرم چون قلم گیرم به دست
خود قلم گوید کرا این دست باشد مقتداست
هوش مصنوعی: زمانی که من قلم را در دست می‌گیرم، قلم به من می‌گوید که صاحب این دست، رهبر و پیشوای شعر و نثر است.
گرچه روز آمد به پیشین از همه پیشینیان
بیش و پیشم در سخن داند کسی کو پیشواست
هوش مصنوعی: اگرچه روزی که در آن به دنیا آمده‌ام از همه روزهای گذشته مهم‌تر است، اما کسی که رهبر باشد در سخن و دانش از من برتر است.
موی معنی می‌شکافم دوستان را آگهی است
دشمنان را نیز هر موئی بر این معنی گواست
هوش مصنوعی: من به دقت معانی را بررسی می‌کنم و به دوستان اطلاع می‌دهم، اما دشمنان هم از این موضوع آگاه هستند و هر تکه از این معانی بر این حقیقت گواهی می‌دهد.
جزوی از اشعار من سلطان به کف می‌داشت باز
مدحت شاه اخستان بر خواند و ز آتش رشک خاست
هوش مصنوعی: یکی از اشعار من در دستان سلطان بود که او دوباره مدح شاه اخستان را خواند و از شدت حسرت، آتش درونم شعله‌ور شد.
گفت کاین مداح ما را خاص بایستی دریغ
کاین چنین مدحت که ما خواندیم هم ما را رواست
هوش مصنوعی: او گفت که این ستایش مخصوص ماست و باید بگوییم که اینگونه ستایش که ما انجام دادیم، برای خودمان هم مناسب است.
خاصگان گفتند کاین منت ز خاقانی است بس
کافرین شاه شروان در کف سلطان ماست
هوش مصنوعی: گروهی از نخبگان گفتند که این خدمت از خاقانی است، زیرا کافران در دربار شاه شروان تحت سلطه ما هستند.
گفتم احسان شما بگذشت و احسان امیر
جاودان مانده است و ای طغرای اقبال شماست
هوش مصنوعی: من به شما گفتم که نیکی شما ممکن است از یاد برود، اما نیکی امیر همیشه در ذهن‌ها باقی خواهد ماند و این موضوع نشانگر خوشبختی و موفقیت شماست.

حاشیه ها

1398/02/04 09:05

بیت آخر قصیده
گفتم احسان شما بگذشت و احسان امیر جاودان مانده است و این طغرای اقبال شماست
در مصرع دوم این بیت کلمه "ای" باید به صورت "این" اصلاح شود

1402/09/12 00:12
یار سیستانی

شه مرا نان داد و من جان دادمش یعنی سخن/

نان او تخمی است فانی جان من گنج بقاست

.

بی نظیر است این بیت! شاهکار است! گاهی زبان پرصلابت شعر خاقانی مرا به شگفتی وامی‌دارد

بیان محکم و استوار و زبان فخیم خاقانی بسیار زیباست

تلاش برای راه یافتن به دنیای خاقانی تقریباً قدمتی برابر با اولین سال‌های انتشار دیوان وی دارد و این به این دلیل است که خاقانی شعر را برای عموم مردم نمی‌سروده بلکه شعر را برای شاعران هم عصر و شاعران آینده می‌سروده و به نوعی دانش خود چه در زمینه ادب پارسی و چه در زمینه ی علوم آن روز را به رخ می‌کشیده و فخر می‌فروخته است!

خدا روح بزرگ این شاعر بلندپایه ی ادب پارسی را مورد آمرزش قرار بده!