گنجور

شمارهٔ ۲۴ - در تحسر و تالم از مرگ کافی الدین عمربن عثمان عموی خود گوید

راه نفسم بسته شد از آه جگر تاب
کو هم نفسی تا نفسی رانم ازین باب
از هم نفسان نیست مرا روزی ازیراک
در روزن من هم نرود صورت مهتاب
بی هم نفسی خوش نتوان زیست به گیتی
بی‌دست شناور نتوان رست ز غرقاب
امید وفا دارم و هیهات که امروز
در گوهر آدم بود این گوهر نایاب
جز ناله کسی همدم من نیست ز مردم
جز سایه کسی همره من نیست ز اصحاب
آزردهٔ چرخم نکنم آرزوی کس
آری نرود گرگ گزیده ز پی آب
امروز منم روز فرو رفته و شب نیز
سرگشته ازین بخت سبک‌پای گران خواب
نالنده و دل مرده تر از مرغ به شبگیر
لرزنده و نالنده‌تر از تیر به پرتاب
گرم است دمم چون نفس کورهٔ آهن
تنگ است دلم چون دهن کوزهٔ سیماب
با این همه امید به بهبود توان داشت
کان قطرهٔ تلخ است که شد لولو خوشاب
راحت ز عنا زاید و شک نی که به نسبت
زان حصرم خام است چنین پخته می‌ناب
از دادهٔ دهر است همه زادهٔ سلوت
از بخشش چاه است همه ریزش دولاب
ای مرد سلامت چه شناسد روش دهر
از مهر خلیفه که نویسد زر قلاب
از حادثه سوزم که برآورد ز من دود
وز نائبه نالم که فرو برد به من ناب
سرگشته چه گویم که سر و پای ندارم
خسته به گه خرط و شکسته گه طبطاب
بیمارم و چون گل که نهی در دم کوره
گه در عرقم غرقه و گه در تبم از تاب
حاجت به جو آب است و جوم نیست ولیکن
دل هست بنفشه صفت و اشک چو عناب
چون زال به طفلی شده‌ام پیر ز احداث
زآن است که رد کردهٔ احرارم و احباب
خرسندی من دل دهدم گر ندهد خلق
سیمرغ غم زال خورد گر نخورد باب
همت به سرم گفت که جاه آمد مپذیر
عزلت به درم کوفت که فقر آمد دریاب
زان دل که در او جاه بود ناید تسلیم
زان نی که ازو نیشه کنی ناید جلاب
مگزین در دونان چو بود صدر قناعت
منگر مه نخشب چو بود ماه جهان تاب
ایام به نقصان و تو را کوشش بیشی
خورشید به سرطان و تو را پوشش سنجاب
کی فربهی عیش دهد آخور ایام
کی پرورش پیل بود جانب سقلاب
تکیه نکند بر کرم دهر خردمند
سکه ننهد بر درم ماهی ضراب
دهرا چه کشی دهره به خون ریختن من
خود ریخته گردد تو مکش دهره و مشتاب
قصاب چه آری ز پی کشتن ماهی
خود کشته شود ماهی بی‌حربهٔ قصاب
هان ای دل خاقانی اگرچه ستم دهر
برتافتنی نیست مشو تافته برتاب
نقدی که قدر بخشد چه قلب، چه رایج
لفظی که قضا راند چه سلب، چه ایجاب
خط بر خط عالم کش و در خط مشو از کس
دل طاق کن از هستی و بر طاق نه اسباب
جاهل نرسد در سخن ژرف تو آری
کف بر سر بحر آید پیدا نه به پایاب
تحقیق سخن گوی نخیزد ز سخن دزد
تعلیق رسن باز نیاید ز رسن تاب
کو آنکه سخندان مهین بود به حکمت
کو آنکه هنر بخش بهین بود به آداب
کو صدر افاضل شرف گوهر آدم
کو کافی دین واسطهٔ گوهر انساب
کو آنکه ولی نعمت من بود و عم من
عم نه که پدر بود و خداوند به هر باب
آن فخر من و مفتخر ماضی اسلاف
آن صدر من و مصدر مستقبل اعقاب
آن خاتمهٔ کار مرا خاتم دولت
آن فاتحهٔ طبع مرا فاتح ابواب
در دولت عم بود مرا مادت طبعم
آری ز دماغ است همه قوت اعصاب
زو دیو گریزنده و او داعی انصاف
زو حکمت نازنده و او منهی الباب
زآن عقل بدو گفته که ای عمر عثمان
هم عمر خیامی و هم عمر خطاب
ادریس قضا بینش و عیسای شفا بخش
داده لقبش در دو هنر واضح القاب
از نعش بُدی تختش و از تیر فلک میل
وز قوس قزح زیجش وز ماه سطرلاب
دانم که دگرباره گهر دزدد ازین عقد
آن طفل دبستان من آن مردک کذاب
هندو بچه‌ای سازد ازین ترک ضمیرم
زآن تا نشناسند بگرداند جلباب
چون خیمهٔ ابیات چهل پنج شد از نظم
بگسست طناب سخن از غایت اطناب

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

راه نفسم بسته شد از آه جگر تاب
کو هم نفسی تا نفسی رانم ازین باب
هوش مصنوعی: نفس کشیدنم به خاطر غم عمیق و درد دلم سخت شده است. ای کاش کسی بود که در کنارم باشد و به من آرامش دهد تا بتوانم از این وضعیت رهایی یابم.
از هم نفسان نیست مرا روزی ازیراک
در روزن من هم نرود صورت مهتاب
هوش مصنوعی: من روزی بدون تو نمی‌توانم زندگی کنم؛ در دل من حتی تصویر ماه هم نمی‌تواند وارد شود.
بی هم نفسی خوش نتوان زیست به گیتی
بی‌دست شناور نتوان رست ز غرقاب
هوش مصنوعی: زندگی در این دنیا بدون داشتن همدم و همراه، خوشایند نیست. مانند این است که بدون دستان خود شنا کنید و نتوانید از غرق شدن نجات یابید.
امید وفا دارم و هیهات که امروز
در گوهر آدم بود این گوهر نایاب
هوش مصنوعی: من به وفای امید خود امیدوارم و افسوس که امروز در وجود آدمی، این گوهر ارزشمند و نایاب حضور ندارد.
جز ناله کسی همدم من نیست ز مردم
جز سایه کسی همره من نیست ز اصحاب
هوش مصنوعی: غیر از صدای نالهٔ من، کسی در کنار من نیست و از میان مردم، جز سایهٔ کسی، همراه من نیست و دوستانی نیز ندارم.
آزردهٔ چرخم نکنم آرزوی کس
آری نرود گرگ گزیده ز پی آب
هوش مصنوعی: من از چرخ و زمانه دلگیرم و آرزو ندارم که کسی را رنجانم. همچنین اگر گرگی از آب بخورد، هرگز به سمت آب نمی‌رود.
امروز منم روز فرو رفته و شب نیز
سرگشته ازین بخت سبک‌پای گران خواب
هوش مصنوعی: امروز، من در حالی که غرق در غم هستم، شب هم به خاطر این شانس نامساعد و بی‌ثباتی، در سردرگمی به سر می‌برد.
نالنده و دل مرده تر از مرغ به شبگیر
لرزنده و نالنده‌تر از تیر به پرتاب
هوش مصنوعی: دل شکسته و ناامید مانند پرنده‌ای بی‌جان است که در تاریکی شب ناله می‌کند و ترس و اضطرابش از تیری که به سمتش پرتاب می‌شود، بیشتر است.
گرم است دمم چون نفس کورهٔ آهن
تنگ است دلم چون دهن کوزهٔ سیماب
هوش مصنوعی: نفسم گرم و سوزان است، مانند هوای کوره‌ آهن که در آن فلز ذوب می‌شود. دلم نیز تنگ و بسته است، مثل دهانهٔ کوزه‌ای که پر شده از جیوه و نمی‌تواند چیزی را به راحتی درون خود جای دهد.
با این همه امید به بهبود توان داشت
کان قطرهٔ تلخ است که شد لولو خوشاب
هوش مصنوعی: با وجود تمام مسائل و دشواری‌ها، هنوز هم امید به بهتر شدن وجود دارد؛ زیرا همانطور که یک قطرهٔ تلخ می‌تواند به مروارید شیرین تبدیل شود، در زندگی هم می‌توان به روزهای خوب دست یافت.
راحت ز عنا زاید و شک نی که به نسبت
زان حصرم خام است چنین پخته می‌ناب
هوش مصنوعی: آسانی و آرامش از رنج و مشکلات به وجود می‌آید و به طور قطع می‌توان گفت که میوه‌ی این حصر و محدودیت به خاطر نسبت دادن آن به سختی، ناپخته و خام است.
از دادهٔ دهر است همه زادهٔ سلوت
از بخشش چاه است همه ریزش دولاب
هوش مصنوعی: تمامی موجودات و پدیده‌ها محصول زمان و سرنوشت هستند و هر آنچه به ما داده می‌شود، نتیجهٔ بذل و بخشش زندگی و طبیعت است.
ای مرد سلامت چه شناسد روش دهر
از مهر خلیفه که نویسد زر قلاب
هوش مصنوعی: ای مرد سلامت، چه کسی می‌داند که زندگی چگونه است؛ مانند مهر خلیفه که فقط برای نشان دادن زندگی واقعی یک قلاب طلا می‌نویسد.
از حادثه سوزم که برآورد ز من دود
وز نائبه نالم که فرو برد به من ناب
هوش مصنوعی: از درد و حادثه‌ای که برایم پیش آمده، سوزان هستم و نمی‌توانم آن را فراموش کنم. همچنین از غم و ناراحتی‌ای که به سراغم آمده، ناله می‌کنم و حس می‌کنم که این ناراحتی به عمق جانم نفوذ کرده و مرا تحت تاثیر قرار داده است.
سرگشته چه گویم که سر و پای ندارم
خسته به گه خرط و شکسته گه طبطاب
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر از حال و روز خود سخن می‌گوید. او در وضعیت سردرگمی و بی‌قراری به سر می‌برد و احساس می‌کند که نه حال و هوای مناسبی دارد و نه قدرت و انرژی کافی برای بیان درونش. او از خستگی و افسردگی شکایت می‌کند و به طور کلی در وضعیت ناپایدار و ناآرامی قرار دارد. احساسات او نشان‌دهنده‌ی نابسامانی و عدم تعادل در زندگی‌اش است.
بیمارم و چون گل که نهی در دم کوره
گه در عرقم غرقه و گه در تبم از تاب
هوش مصنوعی: من بیمارم و حالتی شبیه گل دارم؛ گاه در دل گرما و عرق غرق می‌شوم و گاه از تب و تابی که دارم می‌سوزم.
حاجت به جو آب است و جوم نیست ولیکن
دل هست بنفشه صفت و اشک چو عناب
هوش مصنوعی: نیازی به جوی آب نیست، اما دل همچون بنفشه لطیف و اشک شبیه عناب است.
چون زال به طفلی شده‌ام پیر ز احداث
زآن است که رد کردهٔ احرارم و احباب
هوش مصنوعی: من مانند زالی شده‌ام که در کودکی به پیری رسیده است، و این وضعیت من ناشی از این است که از کمک و حمایت آزادگان و دوستانم دور افتاده‌ام.
خرسندی من دل دهدم گر ندهد خلق
سیمرغ غم زال خورد گر نخورد باب
هوش مصنوعی: من از دل و جان راضی هستم حتی اگر دیگران به من خوشحالی ندهند؛ حتی اگر غم و اندوهی بزرگ مانند زالی را تجربه کنم.
همت به سرم گفت که جاه آمد مپذیر
عزلت به درم کوفت که فقر آمد دریاب
هوش مصنوعی: به من یادآوری شد که به مقام و شهرت نرسم و از انزوای خود خارج نشوم، چرا که فقر و تنگدستی، به در خانه‌ام کوفته و خواهان کمک است.
زان دل که در او جاه بود ناید تسلیم
زان نی که ازو نیشه کنی ناید جلاب
هوش مصنوعی: دل‌هایی که پر از مقام و منزلت هستند، هرگز تسلیم نمی‌شوند. و نی که از آن نغمه می‌زنی، هیچگاه نمی‌تواند طراوت و شادابی را به ارمغان آورد.
مگزین در دونان چو بود صدر قناعت
منگر مه نخشب چو بود ماه جهان تاب
هوش مصنوعی: اگر در میان دوپهلوان، که در صدر قناعت نشسته‌است، به دنبال چیزی باشی، به نور ماه که مانند ماه تابان در آسمان است، ننگر.
ایام به نقصان و تو را کوشش بیشی
خورشید به سرطان و تو را پوشش سنجاب
هوش مصنوعی: زمان در حال کم شدن است و تو باید بیشتر تلاش کنی. خورشید در برج سرطان در حال حرکت است و تو به حمایت و محافظت نیاز داری.
کی فربهی عیش دهد آخور ایام
کی پرورش پیل بود جانب سقلاب
هوش مصنوعی: کی و زمانه‌ای که زندگی را با شادی و خوشی فراهم کند، چه زمانی است که بزرگ شدن و رشد صحیح و سالم حیواناتی مانند فیل امکان‌پذیر باشد؟
تکیه نکند بر کرم دهر خردمند
سکه ننهد بر درم ماهی ضراب
هوش مصنوعی: خردمند بر نعمت‌های زودگذر دنیا تکیه نمی‌کند و به راحتی و بدون فکر، ارزش خود را بر اساس مادیات تعیین نمی‌کند.
دهرا چه کشی دهره به خون ریختن من
خود ریخته گردد تو مکش دهره و مشتاب
هوش مصنوعی: عمر چه زجر و رنج‌هایی که کشیده‌ای، اگر به خاطر من خون‌ریزی شود، دیگر نیازی به این دردها نیست، تو هم عذاب نده و عجله نکن.
قصاب چه آری ز پی کشتن ماهی
خود کشته شود ماهی بی‌حربهٔ قصاب
هوش مصنوعی: قصاب برای کشتن ماهی چه کاری باید انجام دهد؟ در واقع، این ماهی است که بر اثر بی‌توجهی قصاب از بین می‌رود، زیرا او هیچ وسیله‌ای برای دفاع از خود ندارد.
هان ای دل خاقانی اگرچه ستم دهر
برتافتنی نیست مشو تافته برتاب
هوش مصنوعی: ای دل خاقانی، اگرچه تحمل سختی‌های زندگی برایت سخت است، اما نباید اجازه بدهی که این سختی‌ها تو را از پا درآورد.
نقدی که قدر بخشد چه قلب، چه رایج
لفظی که قضا راند چه سلب، چه ایجاب
هوش مصنوعی: نقدی که ارزش و اعتبار می‌آفریند، چه در دل انسان باشد و چه به تعبیر و گفتار او؛ و واژه‌ای که در قضا و قدر کارساز است، چه در نفی و چه در اثبات.
خط بر خط عالم کش و در خط مشو از کس
دل طاق کن از هستی و بر طاق نه اسباب
هوش مصنوعی: خطوطی بر روی کائنات بکش و از هیچ کس دلگیر و ناکام مشو. از وجود خود فارغ شو و تمام وسایل و ابزارها را کنار بگذار.
جاهل نرسد در سخن ژرف تو آری
کف بر سر بحر آید پیدا نه به پایاب
هوش مصنوعی: نباید انتظار داشت که افراد نادان به عمق سخنان تو پی ببرند؛ همان‌طور که تنها با ایستادن بر سطح دریا نمی‌توان به عمق آن رسید.
تحقیق سخن گوی نخیزد ز سخن دزد
تعلیق رسن باز نیاید ز رسن تاب
هوش مصنوعی: سخن درست و عمیق از کسی که با دقت می‌اندیشد به وجود می‌آید، در حالی که کلام سطحی و بی‌محتوا از افراد فاقد فکر و اندیشه ناشی می‌شود. مانند اینکه گره‌ی محکم یک طناب نمی‌تواند به سادگی باز شود.
کو آنکه سخندان مهین بود به حکمت
کو آنکه هنر بخش بهین بود به آداب
هوش مصنوعی: کیست آن کسی که سخن‌وری برجسته و ماهر است و دارای حکمت و دانش فراوان؟ کیست آن کسی که هنر را به بهترین شکل ارائه می‌دهد و به آداب و رسوم آگاه است؟
کو صدر افاضل شرف گوهر آدم
کو کافی دین واسطهٔ گوهر انساب
هوش مصنوعی: کسی که در صف اول فضیلت و شرافت قرار دارد، همانند گوهر و جوهری از انسانیت است و در دین، کسی است که واسطه‌ای برای معرفی و اتصال به اصل و ریشه‌ها و نسل‌ها به حساب می‌آید.
کو آنکه ولی نعمت من بود و عم من
عم نه که پدر بود و خداوند به هر باب
هوش مصنوعی: کسی را به یاد می‌آورم که به راستی طرفدار من بود و همانند پدرم احساس نزدیکی به من داشت، نه فقط به عنوان پدر، بلکه به عنوان کسی که در هر زمینه‌ای از من حمایت می‌کرد.
آن فخر من و مفتخر ماضی اسلاف
آن صدر من و مصدر مستقبل اعقاب
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که من به وجود خودم و افتخارهایم در گذشته امیدوارم، همچنین به جایگاه والای پیشینیانم می‌بالیدم و به آینده و نسل‌های بعدی نیز افتخار می‌کنم.
آن خاتمهٔ کار مرا خاتم دولت
آن فاتحهٔ طبع مرا فاتح ابواب
هوش مصنوعی: این بیت به معنای آن است که پایان کار من به دست سرنوشت و حاکمیت است، و آغاز سخن و احساسات من، به واسطه کسی است که درها را به رویم می‌گشاید. در واقع، شاعر به ارتباط میان سرنوشت و الهاماتش اشاره می‌کند.
در دولت عم بود مرا مادت طبعم
آری ز دماغ است همه قوت اعصاب
هوش مصنوعی: در زندگی خوب و خوشم، تأثیرات و نیرویی که دارم به خاطر توانایی‌هایم است که از ذهنم نشأت می‌گیرد.
زو دیو گریزنده و او داعی انصاف
زو حکمت نازنده و او منهی الباب
هوش مصنوعی: از دیو بگریز و نگذار که به تو نزدیک شود، او که دعوت به انصاف می‌کند. از حکمت بیاموز و به او اجازه نده که در کارهایت دخالت کند.
زآن عقل بدو گفته که ای عمر عثمان
هم عمر خیامی و هم عمر خطاب
هوش مصنوعی: عقل به او گفته که ای عمر، تو هم مانند عمر خیام هستی و هم مانند عمر خطاب.
ادریس قضا بینش و عیسای شفا بخش
داده لقبش در دو هنر واضح القاب
هوش مصنوعی: ادریس از نظر قضا و تقدیر توانایی بی‌نظیری دارد و عیسی به عنوان شفا دهنده شناخته می‌شود. این دو شخصیت به خاطر مهارت‌های خاصشان لقب‌هایی بارز و شناخته شده دارند.
از نعش بُدی تختش و از تیر فلک میل
وز قوس قزح زیجش وز ماه سطرلاب
هوش مصنوعی: از تختش خبری نیست و تیر آسمان او را هدف قرار داده است؛ به رنگین کمان و ستاره‌هایش هم اشاره‌ای نیست و ماه هم در حال جلب توجه است.
دانم که دگرباره گهر دزدد ازین عقد
آن طفل دبستان من آن مردک کذاب
هوش مصنوعی: می‌دانم که آن فرد دروغگو دوباره از این مسئله سوءاستفاده می‌کند و به همان اندازه که در گذشته به من آسیب رسانده، حالا هم به کودک بی‌گناه من آسیب خواهد زد.
هندو بچه‌ای سازد ازین ترک ضمیرم
زآن تا نشناسند بگرداند جلباب
هوش مصنوعی: یک هندو که کودکی به دنیا می‌آورد، از روی ناپاکی و تصورات ذهنی من، سعی می‌کند تا او را به‌گونه‌ای تربیت کند که کسی او را نشناسد و به پوشش او دقت نکند.
چون خیمهٔ ابیات چهل پنج شد از نظم
بگسست طناب سخن از غایت اطناب
هوش مصنوعی: وقتی تعداد ابیات به چهل و پنج رسید، نظم و ترتیب شعر از هم گسست و رشتهٔ کلام به خاطر طولانی بودن آن پاره شد.

حاشیه ها

1394/07/02 19:10
مصطفی

مصرع امروز منم روز فرو رفته و شب نیز "و" فرو جا افتاده است

1398/02/22 15:04
دکتر امین لو

آزردهٔ چرخم نکنم آرزوی کس
آری نرود گرگ گزیده ز پی آب
'گرگ گزیده یا سگ گزیده یعنی بیماری هاری. این بیماری که عامل آن ویروس می باشد توسط جیواناتی مانند سگ، گرگ، روباه و شغال به انسان منتقل می شود. در این بیماری شخص مبتلا از آب می ترسد و از آن گریزان می شود. اگر کسی به محض گزیده شدن توسط حیوانات مزبور به مرکز پزشکی مراجعه نمود و واکسن ضد هاری دریافت نمود از مرگ نجات می یابد و اگر دیر مراجعه کند و به بیماری مبتلا شود مرگش پس از تحمل دردهای زجر آور حتمی است.
خاقانی اصطلاح سگ گزیده و گرگ گزیده را چندین بار در قصاید خود به کار برده است.

1398/02/22 15:04
دکتر امین لو

امروز منم روز فر رفته و شب نیز
سرگشته ازین بخت سبک‌پای گران خواب
در مصرع اول این بیت کلمه "فر" اشتباه تایپی است و صحیح آن "فرو" است.
با این همه امید به بهبود توان داشت
کان قطرهٔ تلخ است که شد لل خوشاب
در مصرع دوم این بیت کلمه"لل" اشتباه تایپی است و صجیح آن "لؤلؤ" است.

1398/11/16 21:02
صدرا

در بیت هفتم دو اشتباه صورت گرفته یکی اینکه فرورفته نوشته شده فررفته و دوم اینکه خیز باید جایگزین نیز شود(بر اساس نشخه های سجادی و کزازی) :امروز منم روز فرو رفته ی شب خیز
بیت بیستم در تصحیح آقای سجادی و کزازی اینگونه آمده:
همت به سرم کرد که جاه آمد مپذیر
عزلت به دلم گفت که فقر آمد دریاب
مصراع دوم بیت سی و پنجم هم باید اینگونه اصلاح شود:
عم چه؟ که پدر بود و خداوند به هر باب
در بیت چهل و یکم هم دو اشتباه صورت گرفته که باید بیت اینگونه تصحیح شود:
ادریس قضا بینش و عیسیّ روان بخش
داده لقبش در دو هنر ، واضع القاب
منبع: دیوان خاقانی تصحیح ضیاءالدین سجادی

1400/10/20 17:01
دکتر امین لو

در مصرع دوم بیت ۱۷ جوال درست نیست و جو آب صحیح است.

حاجت به جو آب است و جوم نیست ولیکن    دل هست بنفشه صفت و اشک چو عناب

جو آب، جو پخته با آب - شاید غذایی شبیه سوپ جو - است، درست نمیدانیم ! امکان آسودگی از غم ندارم، و در مقابل، دلم تاریک به رنگ بنفشه است و اشکم خونین به رنگ عناب است.