گنجور

شمارهٔ ۲۳ - سوگند نامه و مدح رضی الدین ابونصر نظام الملک وزیر شروان شاه

مرا ز هاتف همت رسد به گوش خطاب
کزین رواق طنینی که می‌رود دریاب
زبان مرغان خواهی طنین چرخ شنو
در سلیمان جویی به صدر خواجه شتاب
رواق چرخ همه پر صدای روحانی است
در آن صدا همه صیت وزیر عرش جناب
نظام کشور پنجم اجل رضی الدین
رضای ثانی ابونصر بوتراب رکاب
علی دلی که به ملک یزیدیان قلمش
همان کند که به دین ذوالفقار نصرت یاب
فلک به پیش رکاب وزیر هارون رای
نطاق بسته به هارونی آید اینت عجاب
ستاره بین که فلک را جلاجل کمر است
که بر کمرگه هارون جلاجل است صواب
زهی به دست فلک ظل چو آفتاب رحیم
زهی به کلک زحل سر چو مشتری وهاب
زکات دست تو توفیر سورة الانفال
سفیر جان تو عنوان سورة الاحزاب
دو دست و کلک تودیدم که در تمامی جود
دو قله‌اند ولیکن سه قبلهٔ طلاب
به جان عاقلهٔ کائنات یعنی تو
که کائنات قشور اند و حضرت تو لباب
ولی و خصم تو مخصوص جنت و سقرند
که این ندای قد افلح شنود و آن قدخاب
ملک صفات وزیرا ملک نشان صدرا
به توست قلب من ابریز سلب من ایجاب
به صدر شاه رساندند ناقلان که فلان
گذاشت طاعت این پادشاه رق رقاب
خلاص بود و کنون قلب شد ز سکه بگشت
مزور آمد و خائن چو سکهٔ قلاب
میان تهی و سر و بن یکی است از همه روی
چو شکل خاتم و چون حرف میم در همه باب
به عز عز مهیمن به حق حق مهین
به جان جان پیمبر به سر سر کتاب
به مهر خاتم دل در اصابع الرحمن
به مهر خاتم وحی از مطالع الاعراب
به مکتب جبروت و به علم القرآن
به مبدء ملکوت و به مبدء الارباب
به خط احسن تقویم و آخرین تحویل
به آفتاب هویت به چارم اسطرلاب
ز میغ‌ها که سیه‌تر ز تخم پرپهن است
چو تخم پرپهن آرد برون سپید لعاب
به حق آنکه دهد بچگان بستان را
سپید شیر ز پستان سر سیاه سحاب
کند ز اهرمن دود رنگ خاکستر
چو سازد آتش و وقاروره ز آسمان و شهاب
چراغ علم فروزد چو خضر و اسکندر
در آب ظلمت ارحام ز آتش اصلاب
برنده ناخنهٔ چشم شب به ناخن روز
کننده ناخن روز از حنای صبح خضاب
به ناف قبهٔ عالم به صلب قائم کوه
به پشت راکع چرخ و به سجدهٔ مهتاب
به خال و زلف و لب و حجلهٔ عروس عرب
که سنگ کعبه و حلقه است و آستان و حجاب
به سر عطسهٔ آدم به سنة الحمد
به هیکلش که ید الله سرشت از آب و تراب
به یک قیام و چهار اصل و چل صباح که هست
ازین سه معنی الف دال و میم بی‌اعراب
به تخم بوالبشر و خشک سال هفت هزار
به سال پانصد آخر که کرد فتح الباب
به بهترین خلف و اربعین صباح پدر
به صبح محشر و خمسین الف روز حساب
به بزم احمد و جلاب خاص و حلق خواص
به سی ستارهٔ پاکش گذشته بر جلاب
به تاب یک سر ناخن قوارهٔ مه را
دو شاخ چون سر ناخن برا نمود بتاب
به سوز مجمر دین از بلال سوخته عود
به عود سوخته دندان سپیدی اصحاب
به یار محرم غار و به میر صاحب دلق
به پیر کشتهٔ غوغا، به شیر شرزهٔ غاب
به بوتراب که شاه بهشت قنبر اوست
فدای کعب و ترابش کواعب و اتراب
به هفت نوبت چرخ و به پنج نوبت فرض
بدین دو صبح مدور ز آتش و سیماب
به صوفیان بلادوست عافیت دشمن
به حق عاقبت غم به جان غم برتاب
به هفت مردان بر کوه جودی و لبنان
همه سفینهٔ بی‌رخت و بحر بی‌پایاب
به عنکبوت و کبوتر که پیش ترس شدند
همای بیضهٔ دین را ز بیضه خوار غراب
بدان سگی که وفا کرد و برد نام ابد
به پشه‌ای که غزا کرد و یافت گنج ثواب
به گوسپندی کو را کلیم بود شبان
به گوسپندی کو را خلیل شد قصاب
به کنیت ملک اشرق کاسمانش نبشت
به سکهٔ رخ خورشید بر، به زر مذاب
به سکه و به طراز ثنای او که بر آن
خدیو اعظم و خاقان اکبر است القاب
که بعد طاعت قرآن و کعبه، در سجده
پس از درود رسول و صحابه در محراب
نبردم و نبرم جز به بزم شاه سجود
نکردم و نکنم جز به صدر خواجه ایاب
وگر ز سکهٔ طاعت بگشته‌ام جانم
چو سکه باد نگون سار زیر زخم عذاب
چو خاتمم همه چشم و چو سکه‌ام همه روی
اگرچه نقش کژم هست نیست جای عتاب
که موم و زر به کژی نقش راستی یابند
ز مهر خاتم سلطان و سکهٔ ضراب
چو خاتمم به دروغی به دست چپ مفکن
که دست مال توام پای‌بند مال و نصاب
چو موم محرم گوش خزینه‌دار توام
نیم فسرده مرا زآتش عذاب متاب
چو پشت آینه پیش تو حلقه در گوشم
ز من چو آینهٔ زنگ خورده روی متاب
وگر ز ظلم گله کرده‌ام مشو در خشم
که منصفی قسمی نو شنو به فصل خطاب
به چار نفس و سه روح و دو صحن و یک فطرت
به یک رقیب ودو فرع و سه نوع و چار اسباب
به تیز دستی نار و به کند پائی خاک
به خاک پاشی باد و به باد ساری آب
بدین دو خادم چالاک رومی و حبشی
درم خرید دو خاتون خرگه سنجاب
بهشت مهر بهشت اندرین سه غرفهٔ مغز
به هفت حجلهٔ نور اندر این دو حجرهٔ خواب
به رشتهٔ زر خورشید نور بافنده
که بافت بر قد گیتی قبای گوهر تاب
به چتر شام ز انفاس بحر کرده سواد
به تیغ صبح ز کیمخت کوه کرده قراب
به کوه برق مثانه ز سنگ پارهٔ لعل
به بحر ماه مشیمه ز نور بچهٔ ناب
به پری و به فرشته به حور و عین و وحوش
به آدمی و به مرغ و به ماهی و به دواب
بدان نفس که بر افرازد آن یتیم علم
بدان زمان که بر اندازد این عروس نقاب
به تاب آینهٔ دل در این سیاه غلاف
به آب آینهٔ جان در این کبود سراب
به مطلع خرد و مقطع نفس که در او
خلاص جان خواص است از این خراس خراب
به تیر ناوکی از شست آه یاوگیان
که چار بالش سلطان درد به یک پرتاب
به اشک چون نمک من که بر سه پایهٔ غم
تنم زگال ودلم آتش است و سینه کباب
به عدل تو که توئی نایب از خدا و خدیو
به فضل تو که توئی تائب از شرور و شراب
که بر من از فلک امسال ظلم‌ها رفته است
که هم فلک خجل آید به بازپرس جواب
برو که روز اذا الشمس کورت بینام
بنات نعش فلک را بریده موی و مصاب
همای کش تر از ین کرکسان جیفه نهاد
ندیده‌ام که ز عنقا کنند طعمه عقاب
بمانده‌ام ز نوا چون کمان حاجب راست
نخورده چاشنی خوان حاجب الحجاب
ز بند شاه ندارم گله معاذ الله
اگرچه آب مه من ببرد در مه آب
سیاه خانه وعیدان سرخ بر دل من
حریف رضوان بود و حدائق اعناب
ولی به جوشم ازین خام خای سگ سبلت
قراطغان شه پشمین، گه طعان و ضراب
که گفته است فلان می‌گریزد از پی آن
که شاه بشنود و باز داردم به عقاب
کجا گریزم سوی عراق یا اران
کجا روم سوی ابخاز یا به باب الباب
به شام یا به خراسان به مصر یا توران
به روم یا حبشستان به هند یا سقلاب
مرا گریز ز خانه به خانقاه بود
چو طفل کو سوی مادر گریزد از بر باب
به مهر مام و دو پستان و زقهٔ خرما
به جان باب و دبستان و تختهٔ آداب
به عید و نشره و ادینه و نماز دگر
به حق مهر زبان و سر خلیفه کتاب
به فرفره به مشاق و به کعب و سرمامک
به خرد چاهک و چوگان و گوی در طبطاب
به خایهای بط از نان خورده در دامن
به شیشه‌های بلور از خیو به شکل حباب
به کلبه و به سفال و ترازوی نارنج
به جفت و طاق آلوی جنابه و به جناب
به مشتگاه و به کشتی گه و به پیچیدن
فراز لب لب جوی محله چون لبلاب
به سر بزرگی حساد من که بودیشان
دراز گوش ندیم و دراز دم بواب
به باد فتق براهیم و غلمهٔ عثمان
به دبهٔ علی موش‌گیر وقت دباب
به دفهٔ جد و ماشوره و کلابهٔ چرخ
به آب گیر و به مشتوت و میخ کوب و طناب
به لوح پای و به پاچال و قرقر بکره
به نایژه به مکوک و به تار و پود ثیاب
به اره پدر و مثقب و کمانه و مقل
به خط مهرهٔ گردون و پرهٔ دولاب
به ریزه رندهٔ او هم چو جعد زنگی پیر
به نوک تیشهٔ او هم چو زلف رومی شاب
به دوستان دغل رنگ من که بیزارم
به عهد ماضی از اسلاف و حال از اعقاب
فلک برات برائت میان ما رانده است
ز یوم ینفخ فی‌الصور تا فلا انساب
به دنبهٔ بش بوسعد طفلی از بوشهر
به قندز لب بونجم روبه از تلخاب
به طبله‌های عقاقیر میر ابوالحارث
به هیلهای بواسیر میر ابوالخطاب
به طبل ناقهٔ مستسقیان بخورد جراد
به باد رودهٔ قولنجیان به پشک ذباب
به چار پارهٔ زنگی به باد هرزهٔ دزد
به بانگ زنگل نباش و گم گم نقاب
به ریش تیس و به بینی پیل و غبغب گاو
به خرس رقص کن و بوزنینهٔ لعاب
به سیر کوبهٔ رازی به دست حیدر رند
به گو پیازهٔ بلخی بخوان جعفر باب
به روی زال و به سر خاب پنبه و ابره
به حیز و خشنی این زال گشته آن سرخاب
به غلمهٔ طبقات طبق زنان سرای
به آب گینه و مازو و کندرو و گلاب
به زلف مقری مصروع و مؤذن بسطام
به سر منارهٔ مؤذن به لب تنور قطاب
به زر سفرهٔ پشت از فشارش امعا
به سیم کان میان ران ز جنبش اعصاب
به شرط بی‌بی شمس و به شرب بابا خمس
به مصطکی و به بادام و پسته و عناب
به باد نمرود از سهم کرکس پران
به ریش فرعون از نظم لولوی خوشاب
به حیض هند و بروت یزید و سبلت شمر
به تیز عتبه و ریش مسیلمهٔ کذاب
به زیبقی مقنع، به احمقی کیال
به روز کوری صباح و شب روی احباب
به عمر و خاص که عمرش سه باره کرد جهان
به عمر و عاص که عمرش دوباره یافت شباب
به گربزی کف نفط و سر بزی شیرو
به خشک ریشهٔ یونان و شقشقه داراب
به جان آنکه چو عیسیم برد بر سر دار
نشست زیر و جهودانه می‌گریست به تاب
به موش زیر برو گربهٔ خیانت کن
که این هژبر به چنگ است آن پلنگ به ناب
به ناب موش کز او سر فکنده‌ام چون چنگ
به چنگ گربه کزو دست بر سرم چو رباب
به ابن صبح که سرپنجه‌هاکند چو نجوم
به ابن عرس که دم لابه‌ها کند چو کلاب
به سام ابرص و حربا و خنفسا و جعل
به جیفه‌گاه و بناووس و مستراح و خلاب
کزاین نشیمن احسان و عدل نگریزم
و گرچه بنگه عمرم شود خراب و یباب
طریق هزل رها کن به جان شاه جهان
که من گریختنی نیستم به هیچ ابواب
ز من حکیمی سوگند نامه‌ای درخواست
به نام شاه جهان قبلهٔ اولوالالباب
ازین قصیده که گفتم سخنوران جهان
به حیرتند چو از منطق طیور، غراب
زهی تمیمهٔ حسان ثابت و اعشی
زهی یتیمهٔ سحبان وائل و عتاب
سخن که خیمه زند در ضمیر خاقانی
طناب او همه حبل الله آید از اطناب
بقای شاه جهان باد تا دهد سایه
زمین به شکل صنوبر فلک به لون سداب
ملک هر آینه آمین کند که بختش را
دعوت قد سمع الله دعوتی و اجاب
دعاش گفتم و اکنون امید من به خداست
الیه ادعوا برخوانم و الیه اناب

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مرا ز هاتف همت رسد به گوش خطاب
کزین رواق طنینی که می‌رود دریاب
هوش مصنوعی: صدای معنوی و نداهایی از عالم بالا به من می‌رسد که از این مکان پرطنین می‌آید؛ به طوری که این صدا به گوش من می‌رسد و مرا متوجه خود می‌کند.
زبان مرغان خواهی طنین چرخ شنو
در سلیمان جویی به صدر خواجه شتاب
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی صدای پرندگان را بشنوی، به دقت به آوای آسمان گوش کن و در جستجوی حکمت سلیمان، بشتاب به تکیه‌گاه بزرگ!
رواق چرخ همه پر صدای روحانی است
در آن صدا همه صیت وزیر عرش جناب
هوش مصنوعی: عالم هستی پر از صدا و انرژی روحانی است و در این فضا، نام و آوازه ی بزرگان و مقامات عالی‌رتبه به گوش می‌رسد.
نظام کشور پنجم اجل رضی الدین
رضای ثانی ابونصر بوتراب رکاب
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به نظام و ساختار کشور در زمان سلطنت فردی به نام "ابونصر بوتراب" دارد و او را به عنوان یکی از شخصیت‌های مهم و قابل توجه معرفی می‌کند.
علی دلی که به ملک یزیدیان قلمش
همان کند که به دین ذوالفقار نصرت یاب
هوش مصنوعی: علی قلبی دارد که اگر در سرزمین یزیدها قرار گیرد، همان گونه که با شمشیر ذوالفقار در دفاع از دین پیروز می‌شود، بر همان اساس عمل می‌کند.
فلک به پیش رکاب وزیر هارون رای
نطاق بسته به هارونی آید اینت عجاب
هوش مصنوعی: آسمان در برابر وزیر هارون، چنان مثل اسبی زین‌ شده است که به سمت هارون می‌تازد. این واقعیت بسیار عجیب و شگفت‌انگیز است.
ستاره بین که فلک را جلاجل کمر است
که بر کمرگه هارون جلاجل است صواب
هوش مصنوعی: نگاه کن به ستاره‌ای که در آسمان درخشش دارد، مانند زینتی بر کمر زمین. این ستاره بر کمر هارون هم درخشان است و نشان از خوبی و زیبایی دارد.
زهی به دست فلک ظل چو آفتاب رحیم
زهی به کلک زحل سر چو مشتری وهاب
هوش مصنوعی: چه خوب است که بخت مانند نور خورشید مهربان باشد و چه زیباست زمانی که تقدیر مانند سیاره زحل، بر سر فردی نعمت و فراوانی ببخشد و همچنین مانند سیاره مشتری، منابع و خیرات را به او ارزانی دارد.
زکات دست تو توفیر سورة الانفال
سفیر جان تو عنوان سورة الاحزاب
هوش مصنوعی: دست تو به مثابه زکات، نشانه‌ای از سادگی و فداکاری توست، در حالی که جان تو مانند سفیری برای پیام‌ها و معانی عمیق زندگی است.
دو دست و کلک تودیدم که در تمامی جود
دو قله‌اند ولیکن سه قبلهٔ طلاب
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به دو ویژگی برجسته و مهم شخصیتی اشاره می‌کند که در generosity یا سخاوت به اوج رسیده‌اند. او این دو ویژگی را به گونه‌ای توصیف می‌کند که گویا هرکدام در قله‌ای قرار دارند. اما با وجود این دو قله، در عین حال به وجود یک مسیر یا هدف بیشتر اشاره می‌کند که شاید برای جستجوگران حقیقت یا کسانی که به علم و معرفت علاقه‌مندند، اهمیت دارد. به‌عبارتی، او قدر و منزلت دو صفت را در کنار یک مسیر کلی و مهم‌تر قرار می‌دهد که همگان می‌توانند به سمت آن حرکت کنند.
به جان عاقلهٔ کائنات یعنی تو
که کائنات قشور اند و حضرت تو لباب
هوش مصنوعی: به جان انسان‌های فهمیده و با درایت، یعنی تو که تمام جهان ظاهر و موجودات آن هستند و شما اصل و جوهر آن‌ها.
ولی و خصم تو مخصوص جنت و سقرند
که این ندای قد افلح شنود و آن قدخاب
هوش مصنوعی: دوست و دشمن تو هر کدام به سرنوشت مخصوص به خودشان دچارند؛ یکی به بهشت می‌رود و دیگری به دوزخ. کسی صدای رستگاری را می‌شنود که بیدار است، اما آن دیگری که خواب است، از این نجات بی‌خبر است.
ملک صفات وزیرا ملک نشان صدرا
به توست قلب من ابریز سلب من ایجاب
هوش مصنوعی: ای فرمانروای صفات و ای وزیر که نمودار برترینی، دل من و وجود من بر اساس تو شکل گرفته است.
به صدر شاه رساندند ناقلان که فلان
گذاشت طاعت این پادشاه رق رقاب
هوش مصنوعی: نقل‌کردن آغاز شد که فلانی به اطاعت از این پادشاه افتخار می‌کند و او را به مقام بزرگی رسانده‌اند.
خلاص بود و کنون قلب شد ز سکه بگشت
مزور آمد و خائن چو سکهٔ قلاب
هوش مصنوعی: در این متن به این موضوع اشاره شده است که قلب انسان خالی و بی‌احساس بود، اما حالا تحت تأثیر شرایطی تغییر کرده و به نوعی فریب‌خورده و دچار مشکل شده است. مانند سکه تقلبی که به جای سکه واقعی خود را نشان می‌دهد، این شخص هم به نظر می‌رسد که به اعتماد و وفاداری خیانت کرده است.
میان تهی و سر و بن یکی است از همه روی
چو شکل خاتم و چون حرف میم در همه باب
هوش مصنوعی: در میان خالی و پُر، هیچ تفاوتی نیست؛ همانطور که همه شکل‌ها به یکدیگر شباهت دارند، حرف "میم" هم در تمام واژه‌ها یکسان است.
به عز عز مهیمن به حق حق مهین
به جان جان پیمبر به سر سر کتاب
هوش مصنوعی: این بیت به تمجید از مقام و عظمت خداوند و پیامبر اشاره دارد. در آن، به شخصیت و جایگاه برتر خداوند و پیامبر اسلام پرداخته شده و بر اهمیت و ارزش پیام‌های الهی تأکید می‌شود. به نوعی، این شعر عظمت و مقام معنوی این دو را نسبت به هم و نسبت به حقایق مذهبی نشان می‌دهد.
به مهر خاتم دل در اصابع الرحمن
به مهر خاتم وحی از مطالع الاعراب
هوش مصنوعی: دل به محبت و نشانه‌ای خاص از پروردگار در انگشتانش می‌درخشد و این نشانه، همچنین علامت وحی از سوی خداوند است که در تماشای کلمات عربی به ظهور می‌رسد.
به مکتب جبروت و به علم القرآن
به مبدء ملکوت و به مبدء الارباب
هوش مصنوعی: به مدرسه‌ی قدرت و علم قرآن و به منبع ملکوت و به منبع خداوندان بروید.
به خط احسن تقویم و آخرین تحویل
به آفتاب هویت به چارم اسطرلاب
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی از شکل‌گیری هویت و زمان سخن می‌گوید. در آن به این نکته اشاره شده که وجود و شخصیت انسان تحت تأثیر زمان و دقت در اندازه‌گیری آن است. تعبیر "خط احسن تقویم" به کیفیت و دقت نشان‌دهنده زمان اشاره دارد و "آفتاب" نماد روشنی و حقیقت است که می‌تواند به درک و شناخت ما کمک کند. در نهایت با "اسطرلاب" به ابزاری اشاره شده که در گذشته برای تعیین موقعیت ستارگان و زمان استفاده می‌شد. به طور کلی، این بیت به ارتباط میان زمان، شناخت و هویت انسان تأکید دارد.
ز میغ‌ها که سیه‌تر ز تخم پرپهن است
چو تخم پرپهن آرد برون سپید لعاب
هوش مصنوعی: از ابرها که تاریک‌تر از تخم پرپهن است، وقتی که تخم پرپهن بیرون بیاید، سفیدی درخشانی از آن به نمایش در می‌آید.
به حق آنکه دهد بچگان بستان را
سپید شیر ز پستان سر سیاه سحاب
هوش مصنوعی: به حق کسی که به کودکان باغ را می‌دهد، شیر سفیدی از پستان ابرهای سیاه.
کند ز اهرمن دود رنگ خاکستر
چو سازد آتش و وقاروره ز آسمان و شهاب
هوش مصنوعی: دود سیاهی که از آتش به وجود می‌آید، نشان‌دهنده‌ی ویرانی است. وقتی آتش به صورت ناگهانی شعله‌ور می‌شود، نشانه‌ای از خطرات و تهدیدات ناگهانی است که از آسمان و ستاره‌ها نیز ممکن است به زمین وارد شود.
چراغ علم فروزد چو خضر و اسکندر
در آب ظلمت ارحام ز آتش اصلاب
هوش مصنوعی: نور علم روشن می‌شود مانند خضر و اسکندر در دل تاریکی‌ها، و رحم‌ها از آتش‌های ناشی از ظالم‌ها در امان می‌مانند.
برنده ناخنهٔ چشم شب به ناخن روز
کننده ناخن روز از حنای صبح خضاب
هوش مصنوعی: چشم شب مانند ناخن تیره‌ای است که به وسیله روز، یعنی روشنایی صبح، زیبا و رنگین می‌شود. روز به مانند حنایی است که صبح را رنگین و زیبا می‌کند.
به ناف قبهٔ عالم به صلب قائم کوه
به پشت راکع چرخ و به سجدهٔ مهتاب
هوش مصنوعی: در اینجا به نقاط عطف و مرکز عالم اشاره می‌شود. قبهٔ عالم به عنوان مرکز جهان، نشان‌دهندهٔ عظمت و بزرگی است. صلب قائم کوه به استحکام و پایداری آن اشاره دارد و از پشت راکع چرخ، حرکت و دوران زمین را القا می‌کند. سجدهٔ مهتاب نیز تجلی نور و زیبایی را به تصویر می‌کشد. در مجموع، این جمله تصویری از هم‌پیوندی و هماهنگی عناصر مختلف جهان را به نمایش می‌گذارد.
به خال و زلف و لب و حجلهٔ عروس عرب
که سنگ کعبه و حلقه است و آستان و حجاب
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و جذابیت های ظاهری اشاره دارد که ممکن است فردی را مجذوب کند. خال، زلف، لب و حجاب عروس عرب، نمادهایی هستند که به صورت و زیبایی او اشاره دارند. همچنین اشاره به سنگ کعبه و حلقه و آستان و حجاب، نمادهایی از مقدس بودن و رساندن به معانی عمیق‌تر و ارزش‌های معنوی را نیز شامل می‌شود. این ترکیب، جذابیت ظاهری را با معنا و زیبایی‌های باطنی پیوند می‌زند.
به سر عطسهٔ آدم به سنة الحمد
به هیکلش که ید الله سرشت از آب و تراب
هوش مصنوعی: آدم در هنگام عطسه به یاد خداوند می‌افتد و این نشان‌دهنده‌ی امداد الهی است که او را از خاک و آب ساخته است.
به یک قیام و چهار اصل و چل صباح که هست
ازین سه معنی الف دال و میم بی‌اعراب
هوش مصنوعی: با یک حرکت و چهار اصل و چهل صبح که از این سه مفهوم به حروف الف، د و میم بدون علامات مربوط می‌شود.
به تخم بوالبشر و خشک سال هفت هزار
به سال پانصد آخر که کرد فتح الباب
هوش مصنوعی: در این ابیات به زادگاه و ریشه‌های شخصیتی اشاره شده است که در طول سال‌ها و در دوره‌های مختلف با چالش‌ها و پیروزی‌ها روبرو شده است. آن شخص تاریخچه‌ای طولانی و پر از ماجرا دارد که به فتوحات و دستاوردهایش در پایان یک دوره مشخص اشاره می‌شود. به نوعی، شاعر به تحولات و دستاوردهای مهم در زندگی واقعی یا نمادین این فرد پرداخته است.
به بهترین خلف و اربعین صباح پدر
به صبح محشر و خمسین الف روز حساب
هوش مصنوعی: بهترین جانشین و صبر و شکیبایی پدر، در روز قیامت و در پنجاه هزار روز حساب و کتاب.
به بزم احمد و جلاب خاص و حلق خواص
به سی ستارهٔ پاکش گذشته بر جلاب
هوش مصنوعی: در محفل احمد، با وجود ویژه‌گان و افراد خاص، نور پاک او همانند سی ستاره می‌درخشد و بر جمعیت حاضر تابیده است.
به تاب یک سر ناخن قوارهٔ مه را
دو شاخ چون سر ناخن برا نمود بتاب
هوش مصنوعی: با نور و زیبایی یک سر ناخن، اندازه و قوارهٔ ماه را به دو شاخ تشبیه کرده و می‌گوید که مانند سر ناخن، زیبا و خیره‌کننده به نظر می‌رسد. این تصویر از زیبایی و درخشش ماه نشان‌دهندهٔ ظرافت و لطافت است.
به سوز مجمر دین از بلال سوخته عود
به عود سوخته دندان سپیدی اصحاب
هوش مصنوعی: از شعله‌ی آتش دین که به وسیله بلال شعلهور شده، عودهای زیادی سوخته و دندان‌های سفیدی که به خودی خود نمایانگر اصحاب هستند نیز سوخته‌اند.
به یار محرم غار و به میر صاحب دلق
به پیر کشتهٔ غوغا، به شیر شرزهٔ غاب
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به دوست نزدیک و همراز خود اشاره می‌کند که در کنار او نیمه پنهان و رازهای زندگی را به اشتراک می‌گذارد. همچنین به کسی اشاره می‌کند که در مقامی ممتاز و برجسته قرار دارد و او را رهبری کاردان و با تجربه می‌داند. در نهایت، به جوان یا دلاوری اشاره می‌شود که شجاعت و قدرتی خاص دارد و در نبردها دلیرانه عمل می‌کند. در کل، این بیت به ارتباط نزدیک با افراد خاص و ویژگی‌های آن‌ها می‌پردازد.
به بوتراب که شاه بهشت قنبر اوست
فدای کعب و ترابش کواعب و اتراب
هوش مصنوعی: به زمین و خاکی که در آن بوتراب قرار دارد، اینجا که قنبر (یار و خدمتگزار امام علی) مانند شاه بهشت است، فدای کعبه و خاکش می‌کنم که در آن دختران جوان و همسان قرار دارند.
به هفت نوبت چرخ و به پنج نوبت فرض
بدین دو صبح مدور ز آتش و سیماب
هوش مصنوعی: در اینجا به حرکات هفتگانهٔ گردونهٔ روز و شب و به پنج مرحلهٔ مشخص اشاره شده است. همچنین به دو صبح اشاره دارد که دورانی از آتش و جیوه را توصیف می‌کند. این متن به نوعی به چرخه‌های طبیعی و تغییرات آن‌ها می‌پردازد و راز و رمزهایی را در دل خود دارد.
به صوفیان بلادوست عافیت دشمن
به حق عاقبت غم به جان غم برتاب
هوش مصنوعی: صوفیان، کسانی هستند که به زندگی آرام و بی‌دغدغه اهمیت می‌دهند و از دشمنی‌ها و مشکلات گزیده‌ای در حق خود نمی‌گذارند. در نهایت، غم و اندوهی که بر جا می‌ماند، از روح و جانشان نمی‌گذرد.
به هفت مردان بر کوه جودی و لبنان
همه سفینهٔ بی‌رخت و بحر بی‌پایاب
هوش مصنوعی: در کوه جودی و لبنان، هفت مرد وجود دارند که روزگارشان به مانند یک کشتی بدون بار و دریا بی‌پایان است.
به عنکبوت و کبوتر که پیش ترس شدند
همای بیضهٔ دین را ز بیضه خوار غراب
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر کشیدن وضعیتی است که در آن، عنکبوت و کبوتر به دلیل ترس به گوشه‌ای رفته‌اند. در این حال، پرنده‌ای بزرگ و قدرتمند به نام همای الهی در حال رشد و نماد دین و ایمان است، که در کنار صدای غمگین غراب دیده می‌شود. این تصویر، تضاد بین ترس و ناتوانی (عنکبوت و کبوتر) و قدرت و بزرگی (همای دین) را نشان می‌دهد.
بدان سگی که وفا کرد و برد نام ابد
به پشه‌ای که غزا کرد و یافت گنج ثواب
هوش مصنوعی: در اینجا به وفاداری و صداقت یک سگ اشاره شده که با وفاداری‌اش نامی ماندگار به دست آورده است. در مقابل، پشه‌ای که با خیانت و بدعهدی در پی منافع خود بوده، به دنبال پاداشی گذرا است. این بیت به اهمیت وفاداری و صداقت در زندگی اشاره دارد و اینکه اعمال نیک و پایدار ارزش بیشتری دارند.
به گوسپندی کو را کلیم بود شبان
به گوسپندی کو را خلیل شد قصاب
هوش مصنوعی: در اینجا به دو نوع شخصیت اشاره شده است. یکی شبانی است که به گوسفند درنده‌ای شباهت دارد و دیگری قصابی است که به خاطر محبت و دوستی خود، به گوسفند تبدیل شده است. این تصویر نشان‌دهنده تغییر نقش‌ها و ویژگی‌های افراد در زندگی است.
به کنیت ملک اشرق کاسمانش نبشت
به سکهٔ رخ خورشید بر، به زر مذاب
هوش مصنوعی: در آغاز روز، پادشاه شرق، نام خود را بر روی آسمان نوشت و چهرهٔ خورشید را به مانند سکه‌ای از طلا به تصویر کشید.
به سکه و به طراز ثنای او که بر آن
خدیو اعظم و خاقان اکبر است القاب
هوش مصنوعی: این جمله به توصیف سکه و نظام آن می‌پردازد که بر روی آن نام‌ها و القاب بزرگی دیده می‌شود که به یک پادشاه بزرگ و رئیس عالی‌قدر نسبت داده شده است.
که بعد طاعت قرآن و کعبه، در سجده
پس از درود رسول و صحابه در محراب
هوش مصنوعی: بعد از اینکه اطاعت از قرآن و کعبه را انجام دادم، در هنگام سجده پس از درود فرستادن بر پیامبر و یارانش در محل عبادت قرار می‌گیرم.
نبردم و نبرم جز به بزم شاه سجود
نکردم و نکنم جز به صدر خواجه ایاب
هوش مصنوعی: من به میدان نبرد نرفتم و نخواهم رفت، جز در میهمانی شاه. هرگز سر خم نکردم و نخواهم کرد، جز در حضور بزرگوار.
وگر ز سکهٔ طاعت بگشته‌ام جانم
چو سکه باد نگون سار زیر زخم عذاب
هوش مصنوعی: اگر از سکهٔ اطاعت دور شده‌ام، جانم مانند سکه‌ای است که در زیر فشار عذاب، ضعیف و نابود شده است.
چو خاتمم همه چشم و چو سکه‌ام همه روی
اگرچه نقش کژم هست نیست جای عتاب
هوش مصنوعی: وقتی که من مانند خاتم هستم و همه نیکویی‌ها در وجودم جلوه‌گر است، و همچون سکه‌ای زیبا با رویی روشن هستم، اگرچه ممکن است که نقشی منحرف یا ناقص داشته باشم، اما جای گله و شکایت نیست.
که موم و زر به کژی نقش راستی یابند
ز مهر خاتم سلطان و سکهٔ ضراب
هوش مصنوعی: موم و طلا به درستی و صداقت شکل می‌گیرند و علامت مهر و سکهٔ حکومتی بر آن‌ها تأیید کنندهٔ اصل و authenticity آن‌هاست.
چو خاتمم به دروغی به دست چپ مفکن
که دست مال توام پای‌بند مال و نصاب
هوش مصنوعی: وقتی که انگشترم را به دروغ از دست چپ خود بردارید، بدانید که من به شما وابسته‌ام و نگران اموالم هستم.
چو موم محرم گوش خزینه‌دار توام
نیم فسرده مرا زآتش عذاب متاب
هوش مصنوعی: من مانند مومی هستم که در دست کسی هستم و از گرما و عذاب نترسید. به من رحم کن و اجازه نده که دچار سردی و خستگی شوم.
چو پشت آینه پیش تو حلقه در گوشم
ز من چو آینهٔ زنگ خورده روی متاب
هوش مصنوعی: وقتی که در جلو آینه هستی، حلقه‌ای که در گوشم دارم، به من ننگر که مانند آینه‌ای زنگ زده‌ام.
وگر ز ظلم گله کرده‌ام مشو در خشم
که منصفی قسمی نو شنو به فصل خطاب
هوش مصنوعی: اگر من از ظلم و ستم شکایت کرده‌ام، به خشم نیاید، زیرا منصفی هست که به یاری حق، سخنان مرا می‌شنود و در فصل خطاب به من پاسخ خواهد داد.
به چار نفس و سه روح و دو صحن و یک فطرت
به یک رقیب ودو فرع و سه نوع و چار اسباب
هوش مصنوعی: این متن به توصیف اجزای مختلفی می‌پردازد که در زندگی یا وجود انسان تأثیرگذار هستند. به چهار نفس اشاره می‌شود که می‌تواند به ابعاد مختلف زندگی انسان اشاره کند. سپس به سه روح که به ممکن است به مقاصد یا جنبه‌های روحی و معنوی اشاره داشته باشد. دو صحن و یک فطرت به محیط‌های زندگی و طبیعت انسان اشاره می‌کند. در ادامه، به یک رقیب اشاره می‌شود که می‌تواند به چالش‌ها و مشکلات زندگی اشاره کند. دو فرع به جنبه‌های جانبی و نکات مهم دیگر زندگی اشاره دارند و سه نوع به دسته‌بندی‌های مختلف زندگی اشاره می‌کند. در نهایت، چهار اسباب به وسایل و ابزارهایی که در زندگی به کار می‌آیند اشاره دارد. در مجموع، این متن به نوعی به پیچیدگی‌های زندگی و وجود انسان اشاره می‌کند.
به تیز دستی نار و به کند پائی خاک
به خاک پاشی باد و به باد ساری آب
هوش مصنوعی: با دست تند خود نار را می‌گیری و با پاهای آرامت خاک را به هوا می‌پاشی، در حالی که باد می‌وزد و آب نیز به جریان درمی‌آید.
بدین دو خادم چالاک رومی و حبشی
درم خرید دو خاتون خرگه سنجاب
هوش مصنوعی: به دو خادم چابک، یکی رومی و دیگری حبشی، پولی دادم تا دو زن زیبا برای من بیاورند.
بهشت مهر بهشت اندرین سه غرفهٔ مغز
به هفت حجلهٔ نور اندر این دو حجرهٔ خواب
هوش مصنوعی: بهشت عشق در دل انسان را می‌توان در سه بخش از فهم و شعور او جستجو کرد که در کنار هفت بخش از نور و روشنایی، به تحقق می‌پیوندد و در این دو فضا، آرامش و خواب دل‌انگیز را تجربه می‌کند.
به رشتهٔ زر خورشید نور بافنده
که بافت بر قد گیتی قبای گوهر تاب
هوش مصنوعی: خورشید به مانند یک بافنده ماهر نور خود را در دل زمین بافته و زیبایی و درخشش را به جهان هدیه داده است.
به چتر شام ز انفاس بحر کرده سواد
به تیغ صبح ز کیمخت کوه کرده قراب
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف زیبایی‌های طبیعی و تغییرات رنگ در ساعات مختلف روز پرداخته است. در آن، شب با تنفس دریا به رنگ تیره در آمده و صبح با روشنایی و طلوع خورشید زنده و درخشنده می‌شود، به طوری که کوه‌ها نیز با نور صبح همچون شمع‌های روشن جلوه می‌کنند. این تصویرسازی نشان‌دهنده تضاد و زیبایی‌های طبیعی است.
به کوه برق مثانه ز سنگ پارهٔ لعل
به بحر ماه مشیمه ز نور بچهٔ ناب
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف زیبایی و شکوه طبیعت می‌پردازد. بیان می‌کند که در کوه‌ها، مانند برقی، زیبا و باشکوه است و همچنین در دریایی که از نور بچه‌ای معصوم و ناب پر شده، فضایی دلنواز را به تصویر می‌کشد. شاعر از عناصر طبیعی و نور برای ایجاد تصاویری زیبا و جذاب استفاده کرده است.
به پری و به فرشته به حور و عین و وحوش
به آدمی و به مرغ و به ماهی و به دواب
هوش مصنوعی: به زیباها و فرشتگان، به حوریان و عینی‌ها، به جانوران و انسان‌ها، به پرندگان و ماهی‌ها و به موجودات دیگر اشاره دارد.
بدان نفس که بر افرازد آن یتیم علم
بدان زمان که بر اندازد این عروس نقاب
هوش مصنوعی: به آن نفس که آن یتیم علم را به اوج می‌برد، توجه کن؛ زمانی که این عروس نقابش را کنار می‌زند.
به تاب آینهٔ دل در این سیاه غلاف
به آب آینهٔ جان در این کبود سراب
هوش مصنوعی: در دل که درونش مانند آینه است، چیزی پنهان شده و در این نیروی تاریک، مانند غلافی سیاه اندوه نیز وجود دارد. در آب جان، آرامشی نهفته است که در این سراب آبی کدر، به وضوح دیده نمی‌شود.
به مطلع خرد و مقطع نفس که در او
خلاص جان خواص است از این خراس خراب
هوش مصنوعی: در آغاز خرد و در پایان نفس، جوهر و اصل وجودی انسان که سرشار از روح و ویژگی‌های خاص است، در این ویرانی و بی‌نظمی یافت می‌شود.
به تیر ناوکی از شست آه یاوگیان
که چار بالش سلطان درد به یک پرتاب
هوش مصنوعی: با یک تیر کوچک و ناچیز، درد چهار بالاترین مقام را به یک‌باره به جانش می‌اندازد.
به اشک چون نمک من که بر سه پایهٔ غم
تنم زگال ودلم آتش است و سینه کباب
هوش مصنوعی: من در حالتی هستم که اشک‌هایم مانند نمک بر اندوه و ناراحتی‌ام می‌چکد. بدنم تحت تأثیر غم قرار دارد و درونم آتش می‌زند، سینه‌ام مانند کباب داغ است.
به عدل تو که توئی نایب از خدا و خدیو
به فضل تو که توئی تائب از شرور و شراب
هوش مصنوعی: به انصاف تو که نماینده خدا هستی و به رحمت تو که از بدی‌ها و گناهان دوری می‌کنی.
که بر من از فلک امسال ظلم‌ها رفته است
که هم فلک خجل آید به بازپرس جواب
هوش مصنوعی: سالی پر از ظلم و ستم بر من گذشته است به‌طوری که حتی آسمان هم از آن شرمنده می‌شود و نمی‌داند چگونه از من دفاع کند.
برو که روز اذا الشمس کورت بینام
بنات نعش فلک را بریده موی و مصاب
هوش مصنوعی: برو، چون روزی که خورشید تاریک می‌شود، دختران نعش در آسمان به خواب می‌روند و گیسوان آسمان به هم می‌ریزد و به حالت افسردگی درمی‌آید.
همای کش تر از ین کرکسان جیفه نهاد
ندیده‌ام که ز عنقا کنند طعمه عقاب
هوش مصنوعی: پرنده‌ای را نمی‌شناسم که از کرکس‌ها به اندازه همای قوی باشد و طعمه عقاب در دست عنقا را نبیند.
بمانده‌ام ز نوا چون کمان حاجب راست
نخورده چاشنی خوان حاجب الحجاب
هوش مصنوعی: من هنوز در آوای خود مانده‌ام، مانند کمان که برای تیر کشیده شده اما هنوز شلیک نشده است، و مانند مهمانی که در پیشگاه صاحب‌ مقام به انتظار نشسته است.
ز بند شاه ندارم گله معاذ الله
اگرچه آب مه من ببرد در مه آب
هوش مصنوعی: من از بند و محدودیت‌های شاه هیچ شکایتی ندارم، خدایا! هرچند که اگرچه آب‌های ماه مرا با خود ببرد.
سیاه خانه وعیدان سرخ بر دل من
حریف رضوان بود و حدائق اعناب
هوش مصنوعی: در دل من، سیاه‌چاله‌ای وجود داشت و وعده‌های شیرینی همچون گل‌های سرخ، که با همه آرزوها و شادی‌هایم در ارتباط بودند. این دل، محلی برای سکونت رضوان و باغ‌های انگور بود.
ولی به جوشم ازین خام خای سگ سبلت
قراطغان شه پشمین، گه طعان و ضراب
هوش مصنوعی: این بیت به همین شکل به ما می‌گوید که در دل انسان، حتی با وجود ظاهر آرام و خاموش، احساسات و شور و شوق زیادی در حال جوشش و هیجان است. این احساسات ممکن است به ناگهان به اوج برسند و بیانگر ناپایداری و تغییرات درونی فرد باشند. اینجاست که به ویژگی‌های متضاد و نامحسوس زندگی اشاره می‌شود، مانند زیبایی و زشتی، یا خوشی و غم، که هر کدام از آن‌ها می‌توانند در هر لحظه ظهور کنند.
که گفته است فلان می‌گریزد از پی آن
که شاه بشنود و باز داردم به عقاب
هوش مصنوعی: شخصی ادعا کرده که شخص دیگری از پیش کسی فرار می‌کند تا مبادا شاه صدایش را بشنود و من او را از این کار باز می‌دارم.
کجا گریزم سوی عراق یا اران
کجا روم سوی ابخاز یا به باب الباب
هوش مصنوعی: به کجا فرار کنم؟ آیا به عراق بروم یا به اران؟ یا اینکه به ابخاز بروم یا به باب الباب؟
به شام یا به خراسان به مصر یا توران
به روم یا حبشستان به هند یا سقلاب
هوش مصنوعی: به هر کجا که بروی، از شام و خراسان و مصر و توران گرفته تا روم و حبشه و هند و اسلاو، همیشه در جستجوی زیبایی و خوشبختی باش.
مرا گریز ز خانه به خانقاه بود
چو طفل کو سوی مادر گریزد از بر باب
هوش مصنوعی: من از خانه به سوی خانقاه می‌گریزم، مانند کودکی که به سمت مادرش می‌دود و از نزد پدرش فرار می‌کند.
به مهر مام و دو پستان و زقهٔ خرما
به جان باب و دبستان و تختهٔ آداب
هوش مصنوعی: به عشق مادر و شیرینی زندگی و لذت خرما، به خاطر جان و تعلیم و تربیت در کنار مدرسه و پایه‌های آداب اجتماعی.
به عید و نشره و ادینه و نماز دگر
به حق مهر زبان و سر خلیفه کتاب
هوش مصنوعی: در این متن به برخی از آیین‌ها و مناسبت‌ها اشاره شده است. به ویژه به برگزار کردن جشن‌ها و مراسم دینی، نماز خواندن و ارتباط با مسائلی که به زبان و فرهنگ جامعه مربوط می‌شود. همچنین به وجود یک مقام مهم و کتاب‌های معتبر اشاره شده که می‌تواند نمایانگر دانش و حکمت باشد. به طور کلی، متن به تقدس و اهمیت آیین‌ها و دانایی در زندگی اشاره می‌کند.
به فرفره به مشاق و به کعب و سرمامک
به خرد چاهک و چوگان و گوی در طبطاب
هوش مصنوعی: بیت اشاره به فعالیت‌ها و بازی‌های مختلف دارد که در آن افراد سرگرم می‌شوند. فرفره، مشاق، کعب و سرمامک نشانه‌هایی از بازی‌ها و سرگرمی‌های کودکانه هستند. همچنین چاهک و چوگان و گوی به نوعی دیگر از سرگرمی‌ها و فعالیت‌های گروهی اشاره دارند. این بیت تصویری از دنیای شاد و بازیگوشی کودکان را به نمایش می‌گذارد، جایی که آن‌ها با ابزار و امکانات مختلف به تفریح و بازی می‌پردازند.
به خایهای بط از نان خورده در دامن
به شیشه‌های بلور از خیو به شکل حباب
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که در این متن به زیبایی‌های طبیعی و هنری اشاره شده است. دانه‌های نان که در دامن طبیعی پراکنده شده‌اند و شیشه‌های بلورین که مانند حباب‌هایی درخشان هستند، نمادی از زیبایی و ظرافت‌های زندگی به حساب می‌آیند. وجود این تصاویر زمینه‌ای شاعرانه و دلنشین را ایجاد می‌کند که می‌تواند نمایانگر لحظات دل‌پذیر و تنوع زیبایی‌ها باشد.
به کلبه و به سفال و ترازوی نارنج
به جفت و طاق آلوی جنابه و به جناب
هوش مصنوعی: در اینجا به زندگی ساده و modest اشاره می‌شود. از کلبه و ظروف سفالی گرفته تا ترازوی نارنج و میوه‌هایی مانند آلو که در کنار هم قرار گرفته‌اند. این تصاویری از زندگی روزمره و زیبایی‌های ساده را به تصویر می‌کشد و حس نزدیکی به طبیعت و دل‌نشینی آنها را منعکس می‌کند.
به مشتگاه و به کشتی گه و به پیچیدن
فراز لب لب جوی محله چون لبلاب
هوش مصنوعی: در اینجا به مکان‌هایی اشاره شده که جوانان و نوجوانان در آنجا به بازی و ورزش مشغول هستند؛ مانند مشتگاه، کشتی‌گیری و مکان‌هایی در اطراف محله. این مکان‌ها شبیه به گیاه لبلاب هستند که به آرامی و با قوام در اطراف خود رشد می‌کنند. به طور کلی، این تصویر به زندگی پویا و جوانی اشاره دارد که در آن محیط‌های مختلف، نشاط و انرژی خاصی را به وجود می‌آورند.
به سر بزرگی حساد من که بودیشان
دراز گوش ندیم و دراز دم بواب
هوش مصنوعی: در این بیت، گوینده به حسادت خود نسبت به کسانی اشاره می‌کند که دارای ویژگی‌هایی هستند که برایش جالب و شاید در دسترس نیستند. او به نوعی از نادانی یا کم‌فهمی آنها انتقاد می‌کند و به جای آنکه به مفاهیم عمیق‌تر بپردازند، به ویژگی‌های سطحی و ناپسند توجه می‌کنند. در واقع، اشاره به این دارد که کسانی که حسد می‌ورزنند، گاهی خود را در سطحی پایین‌تر از آنچه که باید باشند، نگه می‌دارند.
به باد فتق براهیم و غلمهٔ عثمان
به دبهٔ علی موش‌گیر وقت دباب
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف و تمثیل‌هایی دربارهٔ شخصیت‌ها و ویژگی‌های تاریخی اشاره دارد. می‌توان گفت که به ارتباط بین قدرت، علم و تدبیر اشاره می‌کند. با ذکر نام شخصیت‌ها، شاعر به وقایع و صفات خاص آن‌ها نگاهی می‌اندازد و وضعیت‌هایی را که با آنها می‌توان مرتبط کرد، مورد بررسی قرار می‌دهد. این ارتباط در نهایت به ویژگی‌ها و هوشمندی‌هایی که در زمان بحران‌ها و شرایط سخت بروز می‌کند، می‌پردازد.
به دفهٔ جد و ماشوره و کلابهٔ چرخ
به آب گیر و به مشتوت و میخ کوب و طناب
هوش مصنوعی: در اینجا به کارهایی اشاره شده که برای گره‌زدن و محکم کردن چیزی نیاز است. به یکباره با ابزارهای مختلف مثل چرخ، آب، مشت، میخ و طناب، باید به‌خوبی کار را تنظیم و تقویت کرد تا همه چیز در جای خودش قرار گیرد و استحکام پیدا کند.
به لوح پای و به پاچال و قرقر بکره
به نایژه به مکوک و به تار و پود ثیاب
هوش مصنوعی: این بیت به تصاویری از هنر و زیبایی‌های مختلف اشاره دارد. به نوعی، شاعر از عناصر گوناگون و لحظات خاصی سخن می‌گوید که در زندگی و هنر وجود دارند. لوح و پای و دیگر نمادها نمادی از ظرافت و دقت در کارهای هنری هستند و به زیبایی و غنای زندگی اشاره می‌کنند. به طور کلی، این اشاره به تنوع و غنای زندگی انسانی و زیبایی‌های آن دارد.
به اره پدر و مثقب و کمانه و مقل
به خط مهرهٔ گردون و پرهٔ دولاب
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف ابزارها و وسایلی می‌پردازد که به نوعی با کار و فعالیت مرتبط هستند. واژه‌هایی مانند اره، مثقب و کمانه اشاره به ابزارها و تجهیزات خاص دارند. همچنین به وجود یک نظم و ساختار در طبیعت و ارتباط بین آن‌ها بر اساس علامت‌ها و خطوطی که در آسمان یا گردش دنیا وجود دارد، اشاره کرده است. به طور کلی، این بیت به تعاملات انسانی با دنیای اطراف و ابزارهایی که برای شکل‌دهی به کارها و فعالیت‌ها استفاده می‌شود، نظر دارد.
به ریزه رندهٔ او هم چو جعد زنگی پیر
به نوک تیشهٔ او هم چو زلف رومی شاب
هوش مصنوعی: در اینجا به زیبایی و جذابیت یک زن اشاره شده است. موهای او به حالت فوق‌العاده‌ای مانند زلف یک دختر رومی است و زیبایی او همچون گیسوانی است که با دقت و هنر خاصی درست شده‌اند. این توصیفات نشان‌دهنده‌ی دلربایی و جاذبه‌ی اوست که احساسات و توجه دیگران را به خود جلب می‌کند.
به دوستان دغل رنگ من که بیزارم
به عهد ماضی از اسلاف و حال از اعقاب
هوش مصنوعی: من از دوستانی که به من دروغ می‌گویند بیزارم و همچنین از عهد گذشته و نسل‌های پیشین و حال و آینده نیز ناخشنودم.
فلک برات برائت میان ما رانده است
ز یوم ینفخ فی‌الصور تا فلا انساب
هوش مصنوعی: آسمان برای تو دوری و جدایی از ما را مقرر کرده است، از زمانی که در شیپور دمیده می‌شود و تمام نسب‌ها قطع می‌شوند.
به دنبهٔ بش بوسعد طفلی از بوشهر
به قندز لب بونجم روبه از تلخاب
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به میدانی از لحظات حیات اشاره می‌کند که شامل تجربیات و احساسات مختلف است. به تصویر کشیدن کودکانه‌ای از یک محیط خاص، با جزئیاتی همچون شهر بوشهر و قندز، نوای زندگی و ارتباطات انسانی را به تصویر می‌آورد. همچنین، بر جنبه‌های گوناگون زندگی که ممکن است در مکان‌های مختلف تجربه شوند، تاکید می‌کند. به نوعی، این تصویرسازی، به زیبایی و تنوع زندگی در نقاط مختلف جغرافیایی اشاره دارد.
به طبله‌های عقاقیر میر ابوالحارث
به هیلهای بواسیر میر ابوالخطاب
هوش مصنوعی: در این بیت به داروها و درمان‌هایی اشاره شده که به پزشکانی خاص نسبت داده شده‌اند. به نوعی، به تأثیر و بهره‌وری داروها در درمان بیماری‌ها و مشکلات اشاره دارد. همچنین، نام پزشکان به عنوان نمادی از دانش و تخصص در پزشکی ذکر شده است.
به طبل ناقهٔ مستسقیان بخورد جراد
به باد رودهٔ قولنجیان به پشک ذباب
هوش مصنوعی: به صدا درآمدن طبل در زمان باران و ایجاد رعد و برق، مانند صدای وزیدن باد در روده‌های افرادی که دچار دل‌درد هستند و دردشان به خودشان فشار می‌آورد، به زنبورهایی که دور پشه‌ها می‌چرخند اشاره دارد.
به چار پارهٔ زنگی به باد هرزهٔ دزد
به بانگ زنگل نباش و گم گم نقاب
هوش مصنوعی: در این بیت، به این نکته اشاره شده است که در مقابل نامردی و دزدی، نباید بی‌محابا رفتار کرد. باید مراقب بود و به سادگی در دام نیرنگ‌ها نیفتاد. به جای انفعال و گمراهی، باید با درک و آگاهی عمل کرد.
به ریش تیس و به بینی پیل و غبغب گاو
به خرس رقص کن و بوزنینهٔ لعاب
هوش مصنوعی: این جمله به وصف موجودات مختلف و ویژگی‌های ظاهری و حرکتی آن‌ها می‌پردازد. اشاراتی به اجزای صورت و بدن حیوانات مختلف وجود دارد که هر کدام به نوعی خاصیت یا ویژگی‌ای را تداعی می‌کند. در نهایت، به نوعی رقصیدن یا حرکت کردن مانند خرس و بزینینه اشاره شده است، که ممکن است به آزادی و شادابی در رفتار موجودات اشاره کند.
به سیر کوبهٔ رازی به دست حیدر رند
به گو پیازهٔ بلخی بخوان جعفر باب
هوش مصنوعی: دست حیدر رند، چرخشی دور و رازآلود را می‌نوازد و به گو، زعفرانی که از بلخ آمده است، آواز جعفر را می‌خواند.
به روی زال و به سر خاب پنبه و ابره
به حیز و خشنی این زال گشته آن سرخاب
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف زالی می‌پردازد که به دلیلی خاص به سر و وضعی خاص دچار شده است. در آن، اشاره به تزئینات و تغییرات ظاهری زال وجود دارد که به نوعی کنایه‌ای از برتری یا تمایز او در میان دیگران است. به طور کلی، به زیبایی و جذابیتی که در این تغییرات نهفته است، پرداخته می‌شود.
به غلمهٔ طبقات طبق زنان سرای
به آب گینه و مازو و کندرو و گلاب
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف زیبایی و تنوع جاذبه‌های طبیعی و فرهنگی در مناطق مختلف می‌پردازد. به نوعی به وفور و زیبایی منابع آبی و گیاهی اشاره دارد که در زندگی و فرهنگ مردم آن مناطق نقش دارند. به عبارت دیگر، زیبایی و غنای طبیعت و زندگی در این سرزمین‌ها را بیان می‌کند.
به زلف مقری مصروع و مؤذن بسطام
به سر منارهٔ مؤذن به لب تنور قطاب
هوش مصنوعی: شعر به زیبایی زلف یک معشوقه را توصیف می‌کند و به نوعی ارتباط آن با صدای اذان و فضای معنوی اشاره دارد. در این تصویر، زلف معشوق به شکل زیبایی در نظر گرفته شده که به خاطر جذابیتش، مشابه صدای اذان مؤذن است. همچنین اشاره به مکان‌های مذهبی و سنتی، مانند مناره و تنور، فضایی را خلق می‌کند که همزمان با زیبایی ظاهری، روحانی و معنوی نیز هست.
به زر سفرهٔ پشت از فشارش امعا
به سیم کان میان ران ز جنبش اعصاب
هوش مصنوعی: به خاطر فشارهایی که به بدن وارد می‌شود، محتویات شکم تحت تأثیر قرار می‌گیرد و در عین حال، حرکات عصبی نیز تأثیرگذار هستند که در نهایت به روابط میان فلزات و جنبه‌های دیگر وجودی اشاره دارد.
به شرط بی‌بی شمس و به شرب بابا خمس
به مصطکی و به بادام و پسته و عناب
هوش مصنوعی: شرط خوشحال شدن و شادی من به این است که با حضور بی‌بی شمس و با نوشیدن مشروب بابا، در کنار مغزهای خوشمزه‌ای مثل مصطکی، بادام، پسته و عناب باشم.
به باد نمرود از سهم کرکس پران
به ریش فرعون از نظم لولوی خوشاب
هوش مصنوعی: این بیت به معنای این است که از سرنوشت ناپسند و عبرت‌آموز افرادی مانند نمرود و فرعون، می‌توان درس‌هایی آموخت. به عبارت دیگر، رفتار و جریانات زندگی این افراد، نشانه‌ای از عدم پایداری قدرت و عظمت است و نشان می‌دهد که بالاخره هرکس باید با عواقب اعمالش روبرو شود.
به حیض هند و بروت یزید و سبلت شمر
به تیز عتبه و ریش مسیلمهٔ کذاب
هوش مصنوعی: به خواستگاه هند و خون‌ریزی یزید و رفتار شمر، به تیزی عتبه و سبیل مسیلمه‌ی دروغین.
به زیبقی مقنع، به احمقی کیال
به روز کوری صباح و شب روی احباب
هوش مصنوعی: زیبایی دلربا و فریبنده، همانند زنی با حجابی زیبا است که به خوبی خود می‌بالد. در كنار او، احمق‌هایی هستند که به روزهای بی‌خبر و نابینا، نمی‌توانند زیبایی‌ها را ببینند و در شب، به ديدار دوستان خود می‌شتابند.
به عمر و خاص که عمرش سه باره کرد جهان
به عمر و عاص که عمرش دوباره یافت شباب
هوش مصنوعی: عمر بن خطاب، مشهور به عمر، سه بار زندگی را تجربه کرد و به درجات بالای رهبری رسید. اما عمر عاص که با عمر بن خطاب هم‌عصر بود، دوباره جوانی و بهره‌مندی از فرصت‌های زندگی را تجربه کرد.
به گربزی کف نفط و سر بزی شیرو
به خشک ریشهٔ یونان و شقشقه داراب
هوش مصنوعی: در اینجا به تصاویری از حیوانات و نمادهای مختلف اشاره شده است. معنای آن به نوعی به خرده‌فرهنگ‌ها و عناصر مختلف زندگی اشاره دارد که هر کدام نمایانگر جنبه‌ای از واقعیت‌های اجتماعی و فرهنگی هستند. گربه و بز نمادهایی از زندگی روزمره و وضعیت‌های خاص هستند، در حالی که خشک ریشهٔ یونان و شقشقه داراب به تاریخ و میراث فرهنگی اشاره دارد. این ترکیب نشان‌دهنده تنوع و پیچیدگی زندگی و ارتباطات انسانی است.
به جان آنکه چو عیسیم برد بر سر دار
نشست زیر و جهودانه می‌گریست به تاب
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی شعری اشاره دارد به شخصی که از درد و رنج دیگران متاثر شده و به شدت احساس می‌کند. او مانند عیسی مسیح، برای نجات و حل مشکلات مردم آماده است، اما در عین حال، به خاطر وضعیت موجود و بی‌عدالتی‌ها، اشک می‌ریزد و غمگین است. این تصویر بیانگر عمق احساسات انسانی و عاطفی اوست که همچنان بر مشکلات دیگران متمرکز است.
به موش زیر برو گربهٔ خیانت کن
که این هژبر به چنگ است آن پلنگ به ناب
هوش مصنوعی: این بیت به طور کلی به وضعیت خطرناک و دشواری اشاره دارد که در آن باید به طور جدی و قوی عمل کرد. شخصی که در برابر خیانت یا تهدید قرار دارد، باید حواسش جمع باشد و از حیله‌ها و مکرهای دیگران آگاه باشد. همچنین نمادهایی چون موش، گربه، هژبر و پلنگ به تضاد بین آسیب‌پذیری و قدرت اشاره می‌کنند. در نهایت، این شعر دعوت به هوشیاری و احتیاط در مواجهه با خطرات و خیانت‌هاست.
به ناب موش کز او سر فکنده‌ام چون چنگ
به چنگ گربه کزو دست بر سرم چو رباب
هوش مصنوعی: من از ناب موشی که به خاطرش از خود بی‌خود شده‌ام، مانند گربه‌ای که با چنگش بر می‌خیزد و بر سرم دست می‌کشد، به شدت احساس می‌کنم.
به ابن صبح که سرپنجه‌هاکند چو نجوم
به ابن عرس که دم لابه‌ها کند چو کلاب
هوش مصنوعی: به صبح که نورش مانند ستاره‌ها می‌تابد و به خرگوش که نفسش شبیه زوزه‌شدن سگ‌هاست.
به سام ابرص و حربا و خنفسا و جعل
به جیفه‌گاه و بناووس و مستراح و خلاب
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف مکان‌هایی می‌پردازد که به نوعی ناخوشایند و آلوده هستند. در اینجا، به جاهایی اشاره شده که به دلیل کثافت و گندیدگی‌شان وضعیت خوبی ندارند و به نوعی وضعیت ناراحت‌کننده یا نامناسب را القا می‌کنند. چنین جاهایی به نوعی نمایانگر آلودگی یا افتضاح هستند که به زندگی انسان‌ها و محیط زیست آسیب می‌زنند.
کزاین نشیمن احسان و عدل نگریزم
و گرچه بنگه عمرم شود خراب و یباب
هوش مصنوعی: به اینجا که وابسته به خوبی و انصاف است، نمی‌توانم فرار کنم، حتی اگر عمرم خراب و بی‌ثمر شود.
طریق هزل رها کن به جان شاه جهان
که من گریختنی نیستم به هیچ ابواب
هوش مصنوعی: راه شوخی و بی‌اهمیتی را ترک کن، ای جان شاه جهانیان، چرا که من در هیچ شرایطی فرار نخواهم کرد.
ز من حکیمی سوگند نامه‌ای درخواست
به نام شاه جهان قبلهٔ اولوالالباب
هوش مصنوعی: من از حکیم سوگند می‌خورم که نامه‌ای به نام شاه جهان، که نخستین مقام اولوالعقل‌هاست، درخواست کنم.
ازین قصیده که گفتم سخنوران جهان
به حیرتند چو از منطق طیور، غراب
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر این است که شاعری که در این قصیده سخن می‌گوید، توانسته است بزرگ‌ترین و حیرت‌انگیزترین نشانه‌های فن سخنوری را به نمایش بگذارد. او همچون پرندگان سخنور، با کلامی زیبا و دلنشین به سوی معانی عمیق پرواز کرده و دیگران را شگفت‌زده کرده است، به ویژه وقتی که نحوه بیان او با سبک خاص خود، متفاوت و منحصر به فرد است.
زهی تمیمهٔ حسان ثابت و اعشی
زهی یتیمهٔ سحبان وائل و عتاب
هوش مصنوعی: حسن ثابت و اعشی، بی‌نظیر و چشمگیرند و همچنین یتیمهٔ سحبان وائل و عتاب نیز به همین اندازه زیبا و درخشان هستند.
سخن که خیمه زند در ضمیر خاقانی
طناب او همه حبل الله آید از اطناب
هوش مصنوعی: وقتی گفتاری در دل خاقانی جا می‌گیرد، تمام آن سخن به مانند تکیه‌گاه و رشته‌ای محکم است که از عمق حقیقت برمی‌خیزد و ارتباطی استوار و معنوی را ایجاد می‌کند.
بقای شاه جهان باد تا دهد سایه
زمین به شکل صنوبر فلک به لون سداب
هوش مصنوعی: امیدوارم که شاه جهان همیشه باقی بماند و سایه زمین به شکل درختانی همچون صنوبر، سبز و زیبا باشد.
ملک هر آینه آمین کند که بختش را
دعوت قد سمع الله دعوتی و اجاب
هوش مصنوعی: ملک به حقیقت تأیید می‌کند که بخت او فرامی‌خواند، همان‌طور که به نظر می‌رسد، و به این دعوت پاسخ مثبت می‌دهد.
دعاش گفتم و اکنون امید من به خداست
الیه ادعوا برخوانم و الیه اناب
هوش مصنوعی: دعایم را کردم و اکنون تنها به خدا امید دارم، به سوی او دعا می‌کنم و به او بازمی‌گردم.

حاشیه ها

1388/02/23 19:04

بیت پنجاهم به روایت استاد محمدرضا ترکی:
چو خاتمم به دروغی به دست چپ مفکن
که دست مال توام , پایبند مال و نصاب
"به دست چپ افکندن" کنایه از خوار کردن است.شاعر از ممدوح خویش می خواهد او را پس از آنکه همواره مورد توجه و نوازش بوده ، به دروغی که دشمنان در حق او می گویند خوار نکند و همچون انگشتری از دست راست که نماد عزت و اقتدار است به دست چپ نیفکند. خاقانی در موضعی دیگر از دیوان خود نظیر همین اصطلاح را آورده است :
بیشی هر دو عالم بر دست چپ نهد
و آنگه به دست راست بر آن بیش , کم زند
این اصطلاح "به دست چپ افکندن " را نباید با اصطلاح مشابه آن یعنی : " به دست چپ شمردن " که اصطلاحی است در حساب عقد انامل یکی دانست. اما آنچه در اینجا در پی بیان آن بودیم این نکته است که خاقانی مضمون بیت خود را گویا از این سخن ابن میّاده (متوفی 149 ه ق) گرفته است:
الم تک فی یمنی یدیک جعلتنی
فلا تجعلن بعدها فی شمالکا
[مگر مرا در دست راست خویش قرار نداده بودی و به من عظمت نبخشیده بودی؟ مرا پس از آن توجه و عنایت در دست چپ خویش قرار مده و خوار مساز!]
منبع: پیوند به وبگاه بیرونی

1395/03/27 15:05

مطالبی در خصوص سوگند نامه
معنی لغوی و اصطلاحی سوگند نامه
سوگند نامه در لغت: به معنی قسم نامه ، ورقه ای است که می نویسند و مضمون آن در ایران باستان در محاکمه های مبهم و پیچیده دو طرف دعوی را مورد آزمایش بنام ور قرار می دادند و هر کس در آزمایش موفق می شد، او را محق می دانستند . از جمله این آزمایش ها چنان که قبلاً اشاره شد دادن آب آمیخته به گوگرد بود .
سوگند نامه در اصطلاح ادبی : سوگند نامه فصل مستقلی در ادبیات فارسی است بدین معنی که شاعر به اشیایی که مقدس و دارای اهمیت و ارزش است، سوگند یاد می کند. تا در دل شنونده اثر مطلوب بگذارد و در پایان از این سوگند نامه نتیجه گیری کرده او را به اهمیت مقصود آگاه سازد.
به عبارتی دیگر سوگند نامه یا قسم نامه ، شعر یا نثری است که در آن شاعر یا نویسنده انواع سوگند را یاد کند و بیشتر غرضش از آوردن سوگند های گوناگون اثبات بی گناهی خویش از نسبت هایی باشد که مخالفان و بد اندیشان بدو داده اند . روی هم رفته سوگند را اقرار و اعترافی تعریف می کنند که شخص از روی شرف و ناموس خود می کند و یا خدا ، یا بزرگی را شاهد می گیرد (انوشه ، 1376 : ذیل سوگند نامه )
بیشتر سوگند نامه های منظوم در قالب قصیده است ، ولی سوگند نامه هایی در قالب غزل ، مثنوی ، و قطعه نیز سروده شده است . سرایندگانی که سوگند نامه دارند یا برخی اشعارشان آراسته به سوگند است فراوانند که می توان در میان آنها به نظامی ، فردوسی ، انوری ، خاقانی، شیخ بهایی ، رضی الدین آرتیمانی و ...اشاره نمود .

1395/03/27 15:05

ارتباط های پنهانی شاعر با حکام و فرمانروایان اطراف و اکناف شروان ، تمایل وی به وارستگی و درویشی که پیوسته انگیزه ی دوری و کناره گیری از دربار و درباریان را به ذهن وی القا می نمود ، دست یازیدن به سفرهای بی دستور شروانشاه ، قریحه ی عالی توأم با خود بینی وخویشتن ستایی های وی که زمینه ی دشمن تراشی ها را نسبت به وی هموار می کرد و کاسه ی تحمل رقیبان را لبریز تر می نمود . همگی دست در دست هم داده و بدبینی خاقان را نسبت به وی برانگیخته اند . چنانچه عواقب آن به زندان یک ساله ی شاعر خودستای درودگر زاده ی شروان منجر گردیده است . لذا شاعر برای فرو نشاندن فتنه ای که بر پا خواسته است دست به دامن وزیر شروانشاه نظام الملک شده و با قسم های پی در پی خواسته است خویشتن را از شعله ی های خانمانسوز حسادت رقیبان و حاسدان و خشم نابهنگام خاقان اکبر خلاصی بخشد . البته اندیشه ی سرودن این سوگند نامه قبلاً از ذهن وی خطور می کرده است، چنان که در یکی از ابیات سوگندنامه اشاره می نماید :
زمن حکیمی سوگندْ نامه ای در خواست ،
به نام ِ شاه ِ جهان، قبلهٔ اولوالْاَلباب.
بنابراین روزی شاعر و فرزانه ای از خاقانی درخواست نموده که به افتخار و سربلندی شاه جهان سوگند نامه ی بنویسد . گویی از آن موقع درودگر زاده ی شروان در پی فرصتی بوده است ، سوگند نامه ای بسراید که از شنیدن آن همان طور که کلاغ با شنیدن آواز زیبای پرندگان در حیرت و تعجب می ماند تمام شاعران و متکلمان جهان را در حیرت و تعجب فرو گذارد . تا اینکه روزی در مجلس و محضر شاه خبر چینان [به تهمت و دروغ]این گونه خبر چینی می کنند که: « فلانی (خاقانی )از اطاعت و فرمانبرداری پادشاه مقتدر و پادشاه اعظم (شروانشاه ) سرپیچی نموده و سر از چنبر اطاعت او خارج کرده است. او که قبلاً نسبت به پادشاه خالص و صادق بود دیگر تغییر رفتار داده و دیگرگون شده و آن رونق و ارزش خود را از دست داده است.. »گویی حاسدان و خبرچینان با گفتن چنین تهمت هایی فرصت سرودن چنین سوگند نامه ای را به وی ارزانی می دارند . بنابراین خاقانی دست به دامن وزیر شروانشاه، رضی الدین ابونصر نظام الملک می شود و ابتدا سوگند نامه ی خود را با مدح وی که حشمت و شجاعت وزیر را با حشمت سلیمان و شجاعت علی (ع) برابر می نهد و فلک را به خدمت وی می گمارد و حتی آوازهٔ مدح وی را به افلاک و رواق چرخ می رساند و دو دست بخشنده و قلم نافذ او را قبله ی اهل دین و دنیا می سازد آغاز می نماید .
قسمت اول قسم های سوگند نامه از بیت 17 با قسم های معتبر به مقدسات چنین آغاز می گردد: سوگند به عزت و ارجمندی خداوندی که بهترین گواهی دهنده و شاهد و ناظر اعمال ماست و قسم می خورم به حرمت و حقانیت حق و رسول اکرم(ص) ....در حقیقت شاعر با بیان این قسم ها به وزیر شروانشاه التماس می کند تا او را دریابد و از ورطه ی خشم پادشاه خلاصی بخشد. این قسم ها تا بیت 47 ادامه می یابد در ادامه ی بیت 47 می گوید: و اگر [خدای ناکرده ] از اطاعت یا فرمان پادشاه سرپیچی نموده و منحرف شده باشم جانم همانند سکه در زیر ضربه های شدید عذاب سرنگون باد و این همان جواب قسم های این بند از سوگند نامه می باشد .از بیت 54 بخش دیگری از قسم های سوگند نامه آغاز می گردد که شاعر در آن بیشتر به امور این جهانی و طبیعی قسم یاد می کند . این قسم ها تا بیت 68 ادامه می یابد شاعر در ادامه می گوید : «که امسال از جانب فلک بر من چنان ظلم هایی رسیده است که اگر فلک هم در مورد آن ظلم ها مورد باز خواست قرار گیرد ، از بابت باز پرسی آن خجل و شرمنده خواهد شد.» در ادامه از حاسدان خود گله و شکایت کرده و می گوید : «من آدم هایی پست فطرتی همانند این کرکسان مردار خوار ندیده ام که این چنین دشمن بزرگان و بلند طبعان باشند و از گوشت سیمرغ برای عقاب ،خوراک و طعام سازند .» وی زندان پادشاه را بر همنشینی چنان فردی ترجیح می دهد که گفته بود :" فلانی (خاقانی ) می خواهد از اطاعت پادشاه سر پیچی کرده و بگریزد تا پادشاه وی رابه این جرم مورد باز خواست قرار دهد ." خاقانی در ادامه ی ابیات می گوید: من کجا می توانم بگریزم هر کجا که بروم نفوذ پادشاه بزرگ را می بینم. بنابراین گریزگاهی ندارم .
از بیت 78 قسمت سوم قسم های سوگند نامه آغاز می گردد .وی در این بخش از سوگند نامه، به علت فشار های روانی که به دلیل تهمت های ناروا بر وی وارد می آید، یادی از گذشته های خود می کند تا شاید بدین طریق آرامش و تسکینی در وی بوجود آید و درد های وی را التیام بخشد . از دوران طفولیت دوران دبستان و دوران بازی های کودکانه، یادی از شغل بی دغدغه ی اجداد خود می کند. بالاخره به علت خشم، عنان اختیارش از دست می رود وسوگند های وی از مستراح گرفته و حتی نجس ترین چیزها مثل خون حیضِ هند را در برمی گیرد.این گونه قسم ها تا بیت 114 ادامه می یابد نا گاه در بیت 115 شاعر به خود می آید و خودش را مورد خطاب قرار داده و می گوید : این شیوه ی بیهوده گویی (سوگند های باطل) را ترک کن [دیگر نیازی به این گونه سوگندها نیست ] سوگند به جان پادشاه جهان (شروان شاه ) که من به هیچ وجه و به هیچ عنوان اهل گریز از درگاه پادشاه نیستم . در ادامه ضمن تجلیل و ستودن قصیده ی خود با شریطه ای بقای طول عمر شاه را خواسته و در بیت 122 می گوید : من برای بقای عمر شاه جهان و عزت و سربلندی او دعا کرده و طلب خیر می نمایم و اکنون همه ی امید من به خداوند است که شاه جهان نیز از تقصیرات من بگذرد . آیه ی إِلَیْهِ أَدْعُوا وَ إِلَیْهِ مَئَابِ را می خوانم . و با خواندن این آیه در حقیقت همه را به سوی او دعوت می کنم و خودم نیز به سوی او بازگشت نموده و اگرخطایی مرتکب شده ام در پیشگاه خداوند از کرده ی خود توبه می نمایم . بدین گونه این سوگند نامه ی بلند بالای وی و به قول دکتر کزازی شوخ و شنگ وی پایان می یابد .

1395/03/27 15:05

1 -مرا ز هاتف ِ همت رسد به گوش خِطاب :
« کزین رواق ، طنینی که می رود ، دریاب .
باز گردانی بیت : از طرف همتم که مثل هاتفی مرا فرا می خواند خطابی به گوشم می رسد و آن این است :« از جانب آسمان و افلاک آهنگ و آوازی پیوسته ساری و جاریست (جهد کن ) این نوا و آهنگ و طنین را بشنوی و درک نمایی .
• لغات : هاتف ، همت ، خطاب ، رواق ، طنین، رفتن ، دریافتن
• ترکیبات وعبارات: بگوش رسیدن ، هاتفِ همت ،
*به گوش آمدن یا رسیدن : شنیده شدن ، مسموع افتادن
*هاتف :(اسم فاعل)آواز دهنده ، آواز دهنده ای که خود او را نبینی می گویند ،فرشته ای است که از عالم غیب آواز دهد .
(درزبان عربی تلفن را به خاطراینکه فقط صدای طرف مقابل ازآن شنیده می شود وخودش دیده نمی شود هاتف می گویند .)
*همت : اراده، خواست ، بلندی نظر ، بلند طبعی(دهخدا).شجاعت و دلیری (فرهنگ لغات و تعبیرات دیوان خاقانی دکتر سید ضیاء الدین سجادی ص1637)واژه ی همت 207 بار در دیوان خاقانی بسامد دارد .
*معنی اصطلاحی همت : (اصطلاح تصوف ) عبارت است از توجه قلب با تمام قوای روحانی خود به جانب حق ، برای حصول کمال در خود یا دیگری ، به نحوی که به غیر مقصود حقیقی ملتفت نشود (فرهنگ مصطلحات عرفا تألیف جعفر سجادی )،نفوذ نا پیدای شیخ در مریدان . (دهخدا)
*هاتفِ همت : بانگ دهنده و آواز دهنده ی همت و کوشش و توجه معنوی و قلبی (فرهنگ لغات و تعبیرات دیوان خاقانی دکتر سید ضیاء الدین سجادی)،اضافه تشبیهی ، همتی که از نظر فرا خواندن و دعوت کردن مثل هاتف است . به عبارتی دیگر «همت از نظر فراخواندن و دعوت کردن مثل هاتف است ».تشبیهی که وجه شبه و ادات تشبیه در آن حذف شده و فقط طرفین تشبیه باقی مانده .به عبارتی تشبیه اضافی: تشبیهی است که در آن یکی از طرفین اصلی تشبیه بر دیگری اضافه شده به عبارتی دیگر مضاف را به مضاف الیه تشبیه کرده اند مانند لب ِ لعل (لبی که از نظر سرخی مثل لعل است) و یا بر عکس مضاف الیه را بر مضاف تشبیه کرده باشند مثل لعل ِ لب ( لعلی که از نظر سرخی مثل لب است )(دستور زبان دکتر حسن انوری دکتر حسن احمد گیوی (ص128 ))
این نوع تشبیه را تشبیه بلیغ فشرده نیز می گویند . تشبیه بلیغ :تشبیهی است که در ساخت آن ادات تشبیه و وجه شبه شرکت نداشته باشند . در تشبیه بلیغ ادّعای عینیت دو سوی تشبیه و وا نهادن غیریت آن ها و هم ارز پنداشتن مشبه و مشبهٌ به از لحاظ وجه شبه بر مشبه رجحانی ندارد . در تشبیه بلیغ ، با حذف ادات ، ادعای عینیت به اوج می رسد و از آنجا که سخنور ، برای اثبات این عینیت راه مبالغه می پیماید ، این گونه تشبیه را «بلیغ » نامیده اند .و آن دو نوع است1- تشبیه بلیغ گسترده :در آن ترتیب منطقی دو سوی تشبیه در جمله به هم نمی خورد. مثل :زبان کلید درِ گنج ِصاحب هنر است ( زبان از نظر گشودن مشکلات مثل کلید درگنج صاحب هنر است 2- تشبیه بلیغ فشرده : تشبیه بلیغی است که گوینده با تصرف و اضافه کردن مشبهٌ به , به مشبه آن را در ساختار ترکیب اضافی عرضه می کند .مثل : بهارِ جوانی فرو ریزد از هم ( جوانی که از نظر شادابی مثل بهار است از هم فرو می ریزد )( نقش خیال دکتر عقدایی(صص 81و 82)
*خِطاب : (عربی) مصدر دیگر از مخاطبه سخن رویا رو، کلامی که مابین سامع و متکلم باشد ، عتاب سرزنش ،حکم الهی (دهخدا)
*رواق: سقف ، خانه ای که به خرگاه ماند و یا سایبان، رواق چرخ : کنایه از سقف فلک ، سقف آسمان ، ایوانی که در مرتبه ی دوم عمارت ساخته باشند (لغت نامه ی دهخدا)
*نُه رواق : نه آسمان ، نه فلک رواق در اینجا کنایه از آسمان و فلک می باشد .
*طنین : بانگ ، آهنگ ، وزوز،طنینی که می رود :صدایی که به گوش می رسد (تاج المصادر ): آوازی که شنیده می شود. ،آهنگی که پیوسته سیلان دارد . (دهخدا)
*طنین چرخ : صدای لطیف و نرم چرخ و فلک . همیشه از غایت سرعت حرکت از فلک آواز لطیف و نرم می خیزد و آن را واصلان و کاملان حق بشنوند (جهت آگاهی بیشتر به یادنامه ی مولوی ، مرحوم علی اکبر دانا سرشت مراجعه شود) به گفته ی دکتر سجادی وی در آنجا عقاید هندوان را راجع به آواز افلاک از ماللهند بیرونی نقل کرده است . (فرهنگ لغات و تعبیرات دیوان خاقانی دکتر سید ضیاء الدین سجادی ص 663)
*رفتن : روانه شدن ، روان گشتن ، رسیدن ، صادر شدن (دهخدا)
*دریافتن : مطلع شدن ، درک کردن ، متوجه شدن (دهخدا)
زیبایی های ادبی
*آرایه ی تلمیح : تلمیح در لغت به معنای نگاه کردن به چیزی و اشاره کردن به سوی چیزی است و در اصطلاح فن بدیع ، اشاره کردن به داستانی اساطیری ، قصه ، مثل ، آیه ، حدیث ، شعر، دانش ها ، باور های عامه است و نیز هر آنچه در فرهنگ قومی به عنوان یک مجموعه و کل شناخته شده باشد . و انواع مختلف دارد 1- تلمیح به آیات قرآنی 2- تلمیح به احادیث 3- تلمیح به باور های دینی 4- تلمیح به اساطیر (بدیع در شعر فارسی دکتر عقدایی صفحه ی 78)
در این بیت و بیت بعد طنین چرخ تلمیحی دارد به عقاید هندوان راجع به آواز افلاک که در ماللهند بیرونی نقل شده است.

1395/03/27 15:05

2-زبان ِ مرغان خواهی، طنین ِ چرخ شنو ؛
در ِ سلیمان جویی ، به صدر ِ خواجه شتاب .»
باز گردانی بیت : [همتم که همچون هاتفی مرا مورد خطاب قرار می دهد به من می گوید ] اگر می خواهی زبان مرغان را بفهمی گوش به آهنگ و صدا های فلک بسپار [زیرا فقط هدهد نیست که از سرزمین های دور و از عجایب روزگار خبر می دهد اگر گوش شنوا باشد و گوش هوش و فرد سخن نیوش پیدا کنیم ، چرخ هم راز و نیاز ها دارد و روزگار هم با ما سخن ها خواهد گفت] و اگر بارگاه و مسند حکومت حضرت سلیمان را می جویی به آستانه مسند وزارت خواجه[ رضی الدین ابونصرکه در شکوه و عظمت همچون در بار حضرت سلیمان است] بشتاب [ زیرا تنها بارگاه سلیمان نیست که شکوه و عظمت دارد ]
*زبان مرغان : ترکیب اضافی ، منطق الطیر : در قصص پیمبران آمده که سلیمان زبان مرغان می دانسته و در قرآن آمده است علمنا منطق الطیر ...(قرآن نمل/آیه 16 )(دهخدا)خاقانی شعر خود را منطق الطیر و منطق الطیور نامیده و به این مناسبت نیز به سلیمان اشاره کرده (فرهنگ لغات و تعبیرات دیوان خاقانی دکتر سید ضیاء الدین سجادی)
*نکته : خاقانی یک قصیده به نام منطق الطیر دارد
*صدر : دست ، مسند وزارت ، بالای مجلس ، طرف بالا ، اعلای مقدم هر چیز و اول آن ، وزیر و رئیس ،سینه ،(لغت نامه دهخدا)
*خواجه : خواجه بزرگ , صدر اعظم , نخست وزیر ، سید ، آقا ، معظم ، دولتمند ، صاحب مکنت ، لقب گونه ای است که محض تکریم به ابتدای نام اشخاص اضافه می شده است درست مثل کلمه آقا که برای تکریم به اول نام اشخاص اضافه می شود یا کلمه ی خان که به ابتدای نام اشخاص اضافه می شد (لغت نامه ی دهخدا)
 زیبایی های ادبی
در این بیت اجزای متناسب: زبان مرغان و سلیمان به داستانی و افسانه ای اشاره می کنند که حضرت سلیمان بنا به آن داستان یا افسانه زبان مرغان را می فهمیده است .
*آرایه ی مبالغه (تبلیغ ) : در بیت بالا آرایه ی مبالغه دیده می شود زیرا وزیر با سلیمان برابری می کند که امکان آن چه از نظر عقلی و عادی وجود دارد .

1395/03/27 15:05

3 -رِواقِ چرخ همه پُر صَدای ِ روحانی است؛
در آن صَدا ،همه صیتِ وزیر عرشْ جَناب ؛
باز گردانی بیت : [پس اگر گوش شنوا داشته باشی و با گوش هوش به صدای طنین چرخ گوش بسپاری بدون شک خواهی شنید ] که چرخ و آسمان و عالم بالا پر است از صدای ارواح، فرشتگان و ملائکه که همگی به ذکر خیر و ستایش این وزیر بلند آستان و والا مقام مشغول هستند .
*روحانی : منسوب به روح آنچه از مقوله روح و جان باشد ، آنکه خود روح باشد نه تن مانند فرشتگان و پریان ، روحانی فرشته و پری است و هر شیء ذی روحی را نیز روحانی گویند و جمع آن روحانیون است .به نقل از کشاف اصطلاحات الفنون چ استانبول ج1 ص 605)، فرشتگان و پریان ، ملائکه ای که موکل کواکب سبعه اند . (دهخدا )
*صیت :ذکرِ خیر ، آوازه (دهخدا)
*وزیر : معاون ، هم پشت و مددکار ، همنشین خاص پادشاه که مشیر تدبیر و ظهیر سریر باشد و تحمل بار گران مملکت نماید
*عرش : [عَ] [ع اِ] تخت و سریر پادشاه ، آسمانی که بالای همه ی آسمان هاست ، چرخ برین ، تخت رب العالمین که تعریفش کرده نشود و حدّ آن و کیفیت آن در شرع جایز نباشد ، آسمانی که بالای همه ی آسمان ها باشد ،فلک الافلاک (لغت نامه ی دهخدا)
*عرش جناب : بلند آستان ، کسی که آستانی به بلندی عرش دارد ، عنوانی که پس از نام صاحب مقامی آرند ، جهت توقیر و بزرگداشت وی (لغت نامه ی دهخدا)
 زیبایی های ادبی
در بیت بالا آرایه ی اغراق دیده می شود از نظر عقلی امکان آن وجود دارد که ساکنان عرش به ذکر خیر وزیر مشغول باشند گرچه در حالت عادی امکان وقوع چنین چیزی ممکن نباشد .

1395/03/27 15:05

4 -نظام ِکشورِ پنجم ، اجل رضیُ الدّین؛
رضای ِ ثانی ، ابونصر‌ ِ بُوترابْ رکاب؛
باز گردانی بیت : واسطه ی نظم و آراستگی و ملاک قوام نظام کشور پنجم[ماوراء النهر][وزیر ] عظیم القدر و بزرگوار رضی الدین [ابونصر نظام الملک] است [وی] رضای ثانی[از نظر خاقانی رضای اول امام رضا (ع) است که علاقه ی وافری نسبت به آن حضرت داشتند و رضای دوم یا ثانی] همان ابو نصر ی است که همچون بوتراب [علی (ع)] در سوارکاری پیروز و بی همتاست .
*نظام : واسطه ی نظم و آراستگی (یادداشت دهخدا )
*کشور : ترجمه ی اقلیم است که یک حصه از هفت حصه ی ربع مسکون باشد چنانکه گویند کشور اول و کشور دوم و...یعنی اقلیم اول ، و اقلیم دوم .
*کشور پنجم : حصه ی پنجم از هفت حصه ربع مسکون زمین ، زمین را به هفت حصه تقسیم می کردند که هر حصه اقلیم نامیده می شده که ترجمه ی اقلیم همان کشور است چنانکه گویند کشور اول ، و کشور دوم یعنی اقلیم اول و اقلیم دوم و هر کشوری به کوکبی تعلق دارد ؛ کشور اول که اقلیم اول باشد به زحل و آن هندوستان است . اقلیم دوم به مشتری و آن چین و خطاست ، اقلیم سوم به مریخ و آن ترکستان باشد اقلیم چهارم به آفتاب و آن عراق و خراسان است . اقلیم پنجم (کشور پنجم ) به زهره و آن ماوراءالنهر است . اقلیم ششم به عطارد که روم باشد . اقلیم هفتم به قمر که آن اقصای بلاد شمال است (ل.ن به نقل از برهان )در اینجا کشور پنجم منظور ماوراء النهر می باشد .
*اجل : بزرگوار تر ؛ حضرت اجل : لقب مخصوص وزیران بوده است چنانکه حضرت مستطاب لقب مخصوص علما بوده است .(دهخدا ذیل حضرت)
*رضی الدین : رضی الدین ابونصر نظام الملک وزیر شروانشاه که خاقانی در این قصیده (سوگند نامه) به مدح وی پرداخته است .
*بوتراب : [تُ] (اِ خ) کنیت حضرت علی (ع) ، یعنی صاحب خاک و خاک نشین در سبب یافتن این کنیت نوشته اند که روزی آن جناب در حالت غم و غصه بر زمین مسجد استراحت فرمودند ، پیمبر (ص) آمده رخسار و اندام ایشان را از خاک ، گرد آلوده دیده ، از راه شفقت برای بیدار کردن فرمود ،( قم یا اباتراب ) از آن روز این کنیت برای علی (ع) مقرر گشت و به آن کنیت تفاخر می کرد . و بو تراب در اصل ابوتراب است که فارسیان الف را اکثراً حذف می کنند (لغت نامه ی دهخدا)
*رضای ثانی :رضای دوم که منظور از آن رضی الدین [ابونصر نظام الملک] است. از نظر خاقانی رضای اول علی بن موسی الرضا ( ع) امام هشتم شیعیان می باشد که خاقانی به آن حضرت توجه و علاقه ی وافری داشته است . دکتر سجادی می نویسد : خاقانی با آنکه شافعی مذهب است چندین قصیده در اشتیاق دیدار خراسان و زیارت آستان مقدس و بارگاه حضرت علی بن موسی الرضا سروده و آرزوی دیدار و زیارت را به فصاحت و لطف بیان اظهار داشته است (فرهنگ لغات و تعبیرات دیوان خاقانی دکتر سید ضیاء الدین سجادی ص645)،دوم ، قایم مقام ، همتا ، کنایه از مثل ومانند و نظیر .
*بوتراب رکاب:کسی که چون بوتراب(علی (ع)) برنشیند. مانند علی در سوار کاری پیروز وغالب باشد . (لغت نامه ی دهخدا)
 زیبایی های ادبی
*صنعت ازدواج : تکرار واژگانی که در روی یکسان باشند و در شعر در کنار هم بیایند ازدواج نامیده می شوند چنین کلماتی نسبت به یکدیگر سجع متوازی دارند و افزون بر قافیه در شعر آورده می شوند. (بدیع در شعر فارسی دکتر عقدایی صفحه ی 45)
در این بیت بین کلمات بوتراب و رکاب صنعت ازدواج دیده می شود .
*تنسیق الصفات : تنسیق الصفات یعنی نظم و ترتیب دادن به صفت ها . در اصطلاح ، آوردن صفت های متعدد و متوالی برای یک موصوف این آرایه افزون بر پرورش کلام نوعی موسیقی معنوی و هم صدایی هم در شعر به وجود می آورد (همان منبع صفحه ی 126)
در این بیت به خاطر آوردن صفت های متعدد و متوالی برای یک موصوف آرایه ی تنسیق الصفات دیده می شود .
*آرایه ایهام تناسب : در بیت بالا بین کلمات «نظام» و «و رضی الدین ابونصر نظام الملک» ایهام تناسب وجود دارد.

1395/03/27 16:05

5-علیْ دلی که به مُلْکِ یزیدیان قلمش،
همان کند که به دین ذوالْفِقار ِ نصرتْ یاب.
باز گردانی بیت : او [ رضی الدین ابونصر ] وزیر ِشجاع و بی باکی است که در قلمرو حکومت شروانشاهان قلمش (علم و دانایی و حکمتش ) به همان میزان[خدمت] می کند و تأثیر گذار است که ذوالفقار ، شمشیر ِ پیروزمند علی (ع) در پیشرفت و پیروزی دین اسلام در مقابل دشمنان دین و مشرکین تأثیر گذار بود .
*یزیدیان : در بیشترابیات خاقانی یزیدیان معادل کلمه ی شروانشاهان به کار رفته است. زیرا شروانشاهان بر پایه ی یکی از نیاکانشان ، محمد ِ یزید که گویا بنیانگذار این تیره و سلسله ی پادشاهی نیز بوده است بدین نام خوانده شده اند (دکتر کزازی ،گزارش دشواری های دیوان خاقانی ص 104 )
*شروانشاهان : یزیدیان یا شروانشاهان سلسله هایی بوده اند که در شروان [ شهری در قفقاز ] و حوالی آن حکومت و سلطنت کرده اند .
در لغت نامه ی دهخدا نام پنج سلسله از سلسله های شروانشاهان آمده است. در زیر به صورت جمع بندی شده آنها را ارائه می کنیم .
1- سلسله ی اول : حکام عرب شروان
2- سلسله ی دوم :در شماخی حکومت کرده اند
3-سلسله ی سوم : حکام ایرانی شروان
4-سلسله ی چهارم :
5- سلسله پنجم : خاقانیان الف : بنی کسران ب: آل شیخ ابراهیم
مرکز شروان شاهان در قدیم شابران (آشاوران) بود . شروانشاهان در دوره سلجوقیان همچنان در قدرت خود باقی بودند و با پادشاهان آن سلسله رابطه داشتند و گاهی نیز مطیع و خراجگزار ایشان می شدند . مهمترین دوره ی سلطنت این سلسله عهد منوچهر ثانی است که عنوان خاقان اکبر داشت و معهذا تابع سلجوقیان عراق بود و این حال تا پایان سلطنت طغرل بن ارسلان آخرین سلطان سلجوقی عراق به طول انجامید و از این پس پادشاهان شروان تابع و باجگزار سلاطین گرج شدند ، و با آنان وصلت کردند.هنگامی که جلال الدین خوارزمشاه بر آذربایجان تسلط یافت ، شروان مدتی خراجگزار او بود . دولت این خاندان تا 945 ه. ق دوام داشت و در این سال به دست شاه طهماسب صفوی منقرض گردید (ولی بعداً دو تن که نام آنان مذکور شد به حکومت رسیده اند (لغت نامه به نقل از فرهنگ معین )
*نصرت یاب : (صفت مرکب ) کسی که پیروزی یابد ، کسی که فتح و ظفر نصیبش شود ، پیروزمند ، (لغت نامه )
*علی دل : کسی که دل و شجاعت علی را داشته باشد ، مجازاً : شجاع ، دلاور ، بی باک ، مثل علی همت : با همت علی (ع) مجازاً والا همت . مشابه این ترکیب در تقابل مثل : مرغ دل به معنی ترسو می باشد .در این بیت علی دل صفتی است جانشین اسم (وزیر) یعنی او [ رضی الدین ابونصر ] وزیر شجاع و بی باکی است که :
-چرا خاقانی قلم ممدوح را با شمشیر حضرت علی (ع)در مقام مقایسه قرار داده است ؟
ارزش قلم در قرآن
از جمله چیزهایی که خدا در قرآن به آن سوگند یاد می کند قلم و محصول آن می باشد از آنجا که همیشه در سوگند ازیک امر بسیار عظیم و پرارزش یاد می شود. بی جهت نیست که قرآن مجید سوگند به قلم و آنچه با قلم می نویسند را مد نظر قرار می دهد ، یعنی هم به ابزار و هم به محصول آن ابزار ، قسم می خورد (ن و القلم و ما یسطرون ) (قلم - 1 ). سوگند به قلم و آنچه را با قلم می نویسند .
- نقش قلم در حیات انسانها
از مهمترین رویدادهای زندگی بشر ، پیدایش خط ، و راه افتادن قلم بر صفحه کاغذها یا سنگها بود ، و همان بود که دوران تاریخ را از ما قبل تاریخ جدا ساخت .گردش نیش قلم بر صفحه کاغذ ، سرنوشت بشر را رقم می زند ، لذا پیروزی و شکست جوامع انسانی به نوک قلم ها بسته است . قلم حافظ علوم و دانش ها ، پاسدار افکار اندیشمندان ، حلقه اتصال فکری علما ، و پل ارتباطی گذشته و آینده بشر است ،قلم رازدار بشر ، و خزانه دار علوم ، و جمع آوری کننده تجربیات قرون و اعصار است، و اگر قرآن به آن سوگند یاد می کند به همین دلیل است. در بعضی از روایات آمده است که ( ان اول ما خلق الله القلم ) نخستین چیزی را که خدا آفرید قلم بود .این حدیث را محدثان شیعه از امام صادق (علیه السلام) نقل کرده اند و در کتب اهل سنت به عنوان یک خبر معروف نیز آمده است . و در حدیث دیگری آمده است : اول ما خلق الله تعالی جوهرة ) نخستین چیزی را که خدا آفرید گوهری بود و در بعضی از اخبار نیز آمده است : ( ان اول ما خلق الله العقل ) نخستین چیزی را که خدا آفرید عقل و خرد بود .توجه به پیوند ویژه ای که در میان گوهر و قلم و عقل است مفهوم اول بودن همه آنها را روشن می کند .
امروز می دانیم که تمام تمدن ها و علوم و دانش ها و پیشرفت هایی که در هر زمینه نصیب بشر شده بر محور قلم دورمی زند ، و به راستی مداد علما بر دما شهدا پیشی گرفته ، چرا که هم زیربنای خون شهید ، و هم پشتوانه آن مرکب های قلم های دانشمندان است ، و اصولا سرنوشت اجتماعات انسانی در درجه اول به نیش قلم ها بسته است.
بنابر این با توجه به این مطالب و همچنین احادیث نقل شده در بالا کاملاً علت تشبیه و در تقابل قرار دادن قلم ممدوح از نظر خدمت به دین اسلام با شمشیر حضرت علی (ع) توسط خاقانی بر ما روشن تر می گردد گرچه بوی اغراق از آن به مشام می رسد و با آن توام است.
 زیبایی های ادبی
*آرایه ی مراعات نظیر : آرایه ای است که در اثر همنشینی واژگان متناسب به وجود می آید این تناسب معمولاً میان اجزای یک کل بر قرار می گردد . کل نظامی است که بین اجزای آن پیوند همبستگی وجود دارد ، همین پیوند همبستگی است که موجب می گردد به محض شنیده شدن یکی از اجزا، اجزای دیگر آن کل فرا خوانده شود مراعات نظیر سه نوع است 1- بر اساس تداعی معانی از رهگذر مجانست 2- بر اساس تداعی معانی از رهگذر ملازمت 3- بر اساس تداعی معانی از رهگذر مشابهت واژگان متناسب .
*مراعات نظیر از نوع پیوند ملازمت : ملازمت یعنی «پیوستن به کسی یا چیزی . هم بستگی میان دو امری که به هم ، بستگی داشته باشند » . بنابراین ذکر یک امر یا چیزی امر یا چیز دیگر را فرا می خواند و به اتفاق ، یک مجموعه یا کل را می سازد . (بدیع در شعر فارسی دکتر عقدایی صفحه ی 76)
در این بیت بین علی و ذوالفقار مراعات نظیر از نوع پیوند ملازمت وجود دارد .
*آرایه ی مبالغه (تبلیغ ) : در بیت بالا آرایه ی مبالغه دیده می شود زیرا چنین چیزی از حد امکان عقل و عادت در نگذشته است (برای کسب اطلاعات بیشتر در مورد این آرایه به توضیحات بیت 2 مراجعه شود )
*مجاز علاقه ی جزء و کل از نوع تسمیه ی شیئی به اسم آلت : در این بیت قلم مجازاً به معنی علم و دانش و حکمت می باشد.که محصول قلم و ابزار مورد نظر می باشد .

1395/03/27 16:05
گمنام

جناب باقری،
برای یک دم گمان بردم از جناب روحانی کدخدا سالار و وزیر خارجه با کفایتشان شخن در میان است . سپاس خدایرا که چنین نیست، گر چه بارگاهشان چیزی کم از سلیمان ندارد با وزیری به از آصف.
و بر من ببخشایید اگر گریز به مصیبت زده ام.

1398/01/19 12:04
دکتر امین لو

به مکتب جبروت و به علم القرآن
به مبدء ملکوت و به مبدء الارباب
به نظرم کلمه "مبدء" در مصرع دوم این بیت اشتباه است و "مُبدِع" به معنی ابداع کننده و خالق صحیح است.

1398/01/19 12:04
دکتر امین لو

ز میغ‌ها که سیه‌تر ز تخم پرپهن است
چو تخم پرپهن آرد برون سپید لعاب
پَرپَهَن : [ پ َ پ َ / پ َ پ َ هََ ] (اِ مرکب ) رستنی باشد که آنرا خرفه گویند و بعربی فرفخ وبقَلةالحمقا خوانند بسبب آنکه پیوسته در سرراه ها و گندآبها روید (نقل از لغت نامه دهخدا)

1398/01/19 13:04
دکتر امین لو

ز بند شاه ندارم گله معاذ الله
اگرچه آب مه من ببرد در مهِ آب
در مصرع دوم این بیت دو بار کلمه آمده است اولی به معنی آبرو است دومی ماه یازدهم سال تقویم رومی است که مصادف با ماه مرداد سال هجری شمسی است. نام ماههای رومی در نصاب الصبیان به شرح زیر در دو بیت آمده است:
دو تشرین و دو کانون و پس آنگه شباط و آزر و نیسان ایار است
حزیران و تموزو آب و ایلول نگهدارش که از من یادگار است