گنجور

شمارهٔ ۲۲ - مطلع چهارم

دوش برون شد ز دلو یوسف زرین نقاب
کرد بر آهنگ صبح جای به جای انقلاب
یوسف رسته ز دلو مانده چو یونس به حوت
صبح دم از هیبتش حوت بیفکند ناب
باد بهاری فشاند عنبر بحری به صبح
تا صدف آتشین کرد به ماهی شتاب
تا که هوا شد به صبح کورهٔ ماورد ریز
بر سر سیل روان شیشه‌گر آمد حباب
بوقلمون شد بهار از قلم صبح و شام
راند مثالی بدیع ساخت طلسمی عجاب
از شکفه شاخسار جیب گشاده چو صبح
ساخته گوی انگله دانهٔ در خوشاب
گشته زمین رنگ رنگ چون فلک از عکس خون
کافسر شاهان کشید تیغ چو صبح از قراب
خسرو خورشید چتر آنکه ز کلک و کفش
پرچم شب یافت رنگ رایت صبح انتصاب
رای ملک صبح خیز، بخت عدو روز خسب
شبروی از رستم است خواب ز افراسیاب
صبح ظفر تیغ اوست حوروش و روضه رنگ
روضهٔ دوزخ اثر حور زبانی عقاب
مشرق دین راست صبح، صبح هدی را ضیا
خانهٔ دین راست گنج، گنج هدی را نصاب
شاه چو صبح دوم هست جهان گیر از آنک
هم دل بوالقاسم است هم جگر بوتراب
زهرهٔ اعدا شکافت چون جگر صبح دم
تا جگر آب را سده ببست از تراب
گر بدرد صبح حشر سد سواد فلک
ناخنی از سد شاه نشکند از هیچ باب
صبح دلش تا دمید عالم جافی نجست
جیفه نجوید همای پشه نگیرد عقاب
از دل عالم مپرس حالت صبح دلش
بر کر عنین مخوان قصهٔ دعد و رباب
ای کف تو جان جود، رای تو صبح وجود
بخت تو خیر الطیور، خصم تو شر الدواب
دامن جاه تو راست پروز زرین صبح
جیب جلال تو راست گوی زر از آفتاب
چرخ بدوزد چو تیر صبح بسوزد چو مهر
رمح تو گاه طعان، تیغ تو گاه ضراب
گرنه به کار آمدی خیمهٔ خاص تورا
صبح نکردی عمود، مه نتنیدی طناب
تا شب تو گشت صبح، صبح تو عید بقا
جامهٔ عیدی بدوخت بخت تو خیر الثیاب
عدل تو چون صبح راست نایب فاروق گشت
دین عرب تازه کرد در عجم از احتساب
صبح نهد طرف زر بر کمر آسمان
آب کند دانه هضم در جگر آسیاب
صبح ستاره نما خنجر توست اندر او
گاه درخش جهان، گاه بدخش مذاب
دهر شبانگه لقا تازه شد از تو چو صبح
تا به زبان قبول یافت ز حضرت جواب
هست چو صبح آشکار کز رخ یوسف برد
دیدهٔ یعقوب کحل، فرق زلیخا خضاب
بهر ولی تو ساخت وز پی خصم تو کرد
صبح لباس عروس شام پلاس مصاب
مفخر خاقانی است مدح تو تا در جهان
صبح برد آب ماه میوه پزد ماه آب
سحر دم او شکست رونق گویندگان
چون دم مرغان صبح نیروی شیران غاب
شمه‌ای از خاطرش گر بدمد صبح‌وار
مهرهٔ نوشین کند در دم افعی لعاب
تا نبود صبح را از سوی مغرب طلوع
روز بقای تو باد هفتهٔ یوم الحساب
چار ملک در دو صبح داعی بخت تواند
باد به آمین خضر دعوتشان مستجاب

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دوش برون شد ز دلو یوسف زرین نقاب
کرد بر آهنگ صبح جای به جای انقلاب
هوش مصنوعی: روز گذشته یوسف به بیرون آمد و با چهره‌ای زیبا و درخشان، صبح را به زیبایی آغاز کرد و تحولی در فضا ایجاد کرد.
یوسف رسته ز دلو مانده چو یونس به حوت
صبح دم از هیبتش حوت بیفکند ناب
هوش مصنوعی: یوسف از چاه بیرون آمده، همان‌طور که یونس در شکم ماهی مانده بود. در صبح زود، به خاطر جلال و هیبتش، ماهی در آب به کناری پرتاب شد.
باد بهاری فشاند عنبر بحری به صبح
تا صدف آتشین کرد به ماهی شتاب
هوش مصنوعی: در صبح، نسیم بهاری عطر خوشی به همراه می‌آورد و موجب می‌شود که صدف‌ها به سرعت ماهی‌ها را جلب کنند.
تا که هوا شد به صبح کورهٔ ماورد ریز
بر سر سیل روان شیشه‌گر آمد حباب
هوش مصنوعی: زمانی که صبح شده و هوای تازه‌ای به میان آمده است، در کوره‌ی شیشه‌گری ما، حباب‌هایی بر روی سطح جریان آب ظاهر می‌شوند.
بوقلمون شد بهار از قلم صبح و شام
راند مثالی بدیع ساخت طلسمی عجاب
هوش مصنوعی: بهار مانند بوقلمونی شد که صبح و شب را با رنگ و زیبایی خود تسخیر کرده است و نمونه‌ای خلاقانه و شگفت‌انگیز به وجود آورده است.
از شکفه شاخسار جیب گشاده چو صبح
ساخته گوی انگله دانهٔ در خوشاب
هوش مصنوعی: درختان با شاخه‌های پرپشت و سبز، مانند صبحی روشن و دلنشین، دانه‌های خوشبو و لذیذی را در دل خود پنهان کرده‌اند.
گشته زمین رنگ رنگ چون فلک از عکس خون
کافسر شاهان کشید تیغ چو صبح از قراب
هوش مصنوعی: زمین با رنگ‌های مختلفی درآمده، مانند آسمان که از انعکاس خون کافرانی که شاهان بودند، رنگ گرفته است. سلطنتی که به مانند صبح از تیری پرتاب می‌شود، به وضوح به نمایش درآمده است.
خسرو خورشید چتر آنکه ز کلک و کفش
پرچم شب یافت رنگ رایت صبح انتصاب
هوش مصنوعی: خسرو خورشید، مانند چتر، بر سر کسی است که با قلم و کفش خود پرچم شب را به رنگ صبح درمی‌آورد و آن را به راهی نوین می‌سازد.
رای ملک صبح خیز، بخت عدو روز خسب
شبروی از رستم است خواب ز افراسیاب
هوش مصنوعی: رای ملک صبح خیز، یعنی تدبیر و نظر پادشاهی که صبح زود بیدار می‌شود، باعث می‌شود که شانس و بخت دشمن، مانند خواب شب است که در مقابل رستم، پهلوان معروف، که خوابش از افراسیاب، یعنی دشمنش، می‌باشد، قرار گیرد. به عبارت دیگر، بخت دشمن در خطر و خواب آلودگی است، در حالی که پادشاه با تدبیر و هوشیاری در حال اقدام است.
صبح ظفر تیغ اوست حوروش و روضه رنگ
روضهٔ دوزخ اثر حور زبانی عقاب
هوش مصنوعی: صبح پیروزی با تیغ اوست که نشانه‌ای از زیبایی و بهشت را به همراه دارد، در حالی که عواقب رنگین روضه دوزخ نشان‌دهنده‌ی عذاب و سختی‌های آن است که به زبان عقاب بیان می‌شود.
مشرق دین راست صبح، صبح هدی را ضیا
خانهٔ دین راست گنج، گنج هدی را نصاب
هوش مصنوعی: طلوع دین، همچون صبح روشنی‌بخش است، که نور آن خانه دین را روشن می‌کند و گنجینۀ هدایت را نمایان می‌سازد.
شاه چو صبح دوم هست جهان گیر از آنک
هم دل بوالقاسم است هم جگر بوتراب
هوش مصنوعی: شاه مانند صبح دوم است، زیرا جهان به خاطر او در تسخیر است، چرا که هم دل بوالقاسم را دارد و هم جگر بوتراب.
زهرهٔ اعدا شکافت چون جگر صبح دم
تا جگر آب را سده ببست از تراب
هوش مصنوعی: در آغاز صبح، نیرویی از دشمنان به شدت آسیب دید و مانند شکافتی در جگر آنها گذشت؛ به طوری که درختان آب خود را در دل خاک مخفی کردند.
گر بدرد صبح حشر سد سواد فلک
ناخنی از سد شاه نشکند از هیچ باب
هوش مصنوعی: اگر در روز قیامت، بخت و اقبال انسان بخواهد به او آسیب برساند، هیچ قدرت یا سلطنتی نمی‌تواند به او کمک کند و از او حمایت کند.
صبح دلش تا دمید عالم جافی نجست
جیفه نجوید همای پشه نگیرد عقاب
هوش مصنوعی: هنگامی که صبح روشن می‌شود، عالم به دنبال چیزهای زشت نمی‌گردد و پرنده‌ای چون همای به دنبال مگس نمی‌تواند برود، در حالی که عقاب به دنبال شکار بزرگ‌تر است.
از دل عالم مپرس حالت صبح دلش
بر کر عنین مخوان قصهٔ دعد و رباب
هوش مصنوعی: از دل کسی که به دنیا آگاه است، حال و هوای صبحش را نپرس. نگذار دلش برای یادآوری داستان دعد و رباب بزند، یعنی نشانی از غم و اندوه گذشته را باز نکن.
ای کف تو جان جود، رای تو صبح وجود
بخت تو خیر الطیور، خصم تو شر الدواب
هوش مصنوعی: ای انسان با دست های بخشنده، فکر و اندیشه تو مانند صبحی روشن و زندگی بخش است. بخت تو همچون بهترین پرندگان است و دشمن تو شبیه بدترین جانوران.
دامن جاه تو راست پروز زرین صبح
جیب جلال تو راست گوی زر از آفتاب
هوش مصنوعی: پوشش مقام و شان تو مانند نور طلایی صبح است و جلال و بزرگی تو همچون گوهری از آفتاب می‌درخشد.
چرخ بدوزد چو تیر صبح بسوزد چو مهر
رمح تو گاه طعان، تیغ تو گاه ضراب
هوش مصنوعی: زمان به سرعت می‌گذرد و مانند تیر صبح شتابان است. همچنان که خورشید می‌تابد، در بعضی مواقع تو با قدرت خود به شکار می‌پردازی و در مواقعی دیگر، همچون شمشیری بران عمل می‌کنی.
گرنه به کار آمدی خیمهٔ خاص تورا
صبح نکردی عمود، مه نتنیدی طناب
هوش مصنوعی: اگر تو برای به کار آمدن خیمه‌ات آماده شده بودی، صبح‌گاهان عمود آن را برپا نمی‌کردی و طنابش را نمی‌بستی.
تا شب تو گشت صبح، صبح تو عید بقا
جامهٔ عیدی بدوخت بخت تو خیر الثیاب
هوش مصنوعی: با سپری شدن شب، صبح فرارسید و صبح تو به معنای عید زندگی‌ات است؛ بخت تو بهترین پوشاک را به تو تقدیم کرده است.
عدل تو چون صبح راست نایب فاروق گشت
دین عرب تازه کرد در عجم از احتساب
هوش مصنوعی: عدالت تو مانند صبح روشن است که به عنوان جانشین فاروق، دین عرب را در سرزمین عجم تازه و نوین ساخت.
صبح نهد طرف زر بر کمر آسمان
آب کند دانه هضم در جگر آسیاب
هوش مصنوعی: صبح، نور طلایی‌اش را بر دور کمر آسمان می‌تاباند و دانه‌ها را در دل نشانه‌های آسیاب به خود می‌گیرد.
صبح ستاره نما خنجر توست اندر او
گاه درخش جهان، گاه بدخش مذاب
هوش مصنوعی: صبح وقتی که ستاره‌ها می‌درخشند، نشانه‌ای از قدرت و زیبایی توست. در این زمان، جهان گاهی درخشان و گاهی مانند فلز آب‌شده به نظر می‌رسد.
دهر شبانگه لقا تازه شد از تو چو صبح
تا به زبان قبول یافت ز حضرت جواب
هوش مصنوعی: دنیا در شب ملاقات، با تو تازه و نو شده است، مانند صبح که با زبان پذیرش، از حضور تو پاسخ گرفته است.
هست چو صبح آشکار کز رخ یوسف برد
دیدهٔ یعقوب کحل، فرق زلیخا خضاب
هوش مصنوعی: چون صبح روشنی است که از چهره یوسف به چشم یعقوب می‌تابد، زیبایی زلیخا نیز مانند رنگین‌کمان است.
بهر ولی تو ساخت وز پی خصم تو کرد
صبح لباس عروس شام پلاس مصاب
هوش مصنوعی: برای ولی خودت به شکرانه‌اش، صبح را برای دشمنان خود مانند عروس آراسته کردی، اما شب به مانند پلاس و لباس پاره‌ای به مصیبت دچار گشتی.
مفخر خاقانی است مدح تو تا در جهان
صبح برد آب ماه میوه پزد ماه آب
هوش مصنوعی: شکوه و عظمت تو در میان همه چیزها به قدری است که همچون طلوع صبح، زیبایی و روشنی را در دنیا گسترش می‌دهد، درست همان‌طور که ماه باعث می‌شود میوه‌ها در باغ‌ها خوب و خوشمزه شوند.
سحر دم او شکست رونق گویندگان
چون دم مرغان صبح نیروی شیران غاب
هوش مصنوعی: در سپیده‌دم، صدای او به‌گونه‌ای است که جاذبه و طراوت سخن‌گویان را از بین می‌برد، همان‌طور که صدای پرندگان صبح، قدرت شیران جنگل را تحت تأثیر قرار می‌دهد.
شمه‌ای از خاطرش گر بدمد صبح‌وار
مهرهٔ نوشین کند در دم افعی لعاب
هوش مصنوعی: اگر کمی از یاد او بگذرد، مانند صبحی که نورش به جان می‌نشیند، می‌تواند بلافاصله زیبایی زندگی را به ارمغان آورد و از خطرها پیشگیری کند.
تا نبود صبح را از سوی مغرب طلوع
روز بقای تو باد هفتهٔ یوم الحساب
هوش مصنوعی: تا زمانی که صبح از طرف مغرب طلوع نکند، روز باقی ماندن تو و روز حسابرسی (روز قیامت) ادامه دارد.
چار ملک در دو صبح داعی بخت تواند
باد به آمین خضر دعوتشان مستجاب
هوش مصنوعی: در دو صبح، چهار فرشته به دعوت بخت و خوش‌شانسی می‌آیند و اگر نامشان را با نیکویی بر زبان بیاوری، پاسخ دعوتشان اجابت خواهد شد.

حاشیه ها

1395/03/18 21:06
عیسی

قطعا تلاش سخت گنجور برای جمع‌‌آوری این همه شعر جای ستایش داره. بنده فقط میخوام در بیت ششم اشاره کنم که "در خوشاب" به صورت "درِّ خوشاب" خونده میشه. نبوغ خاقانی در قصیده بی‌انتهاست.

1398/02/04 14:05

بیت ششم
از شکفه شاخسار جیب گشاده چو صبح ساخته گوی انگله دانهٔ در خوشاب
انگله یعنی منگوله و دکمه
باز شدن شکوفه ها یعنی نمایان شدن گلبرگها به باز شدن یقه تشبیه شده و نمایان شدن پرچمها و مادگی به دکمه هایی که از مروارید خوشاب درست شده تشبیه شده اند. فاعل جمله در این بیت نیز صبح است . "چو" نیز مخفف چون است به معنی زمانی که
در فصل بهار موقع صبح شکوفه ها باز می شکفند و از درون آنها پرچم و مادگی گل نمابان می شود.
خاقانی در این بیت این منظره را به تصویر کشیده و می گوید چون صبح جیب (یقه) شکوفه های شاخسار را می گشاید از مروارید های خوشرنگ برای آن گوی انگله (تکمه) می سازد.
این بیت از نظر مضمون به عبارتی که در دیباچه گلستان است شباهت دارد :
فرّاش باد صبا را گفته تا فرش زمرّدی بگسترد و دایه ابر بهاری را فرموده تا بنات نبات در مهد زمین بپرورد درختان را به خلعت نوروزی قبای سبز ورق در بر گرفته و اطفال شاخ را به قدوم موسم ربیع (کلاه شکوفه بر سر نهاده .

1398/02/04 14:05

بیت 13
زهرهٔ اعدا شکافت چون جگر صبح دم تا جگر آب را سده ببست از تراب
درمصرع دوم "سده" اشکال تایپی دارد و "سد" صحیح است و معنی بیت این است وقتی پادشاه در مقابل رود سدی بست از هیبت و عظمت آن دشمنان زهره ترک شدند. هم چنانکه با طلوع خورشید جگر صبح شکافته می شود.