شمارهٔ ۲۱۸ - در حکمت و قناعت و عزلت
چو گل بیش ندهم سران را صداعی
کنم بلبلان طرب را وداعی
نه از کاس نوشم، نه از کس نیوشم
صبوحی میی، بوالفتوحی سماعی
ز مه جام و ز افلاک صوت اسم و دارم
چو عیسی بر آن صوت و جام اطلاعی
منم گاو دل تا شدم شیر طالع
که طالع کند با دل من نزاعی
ازین شیر طالع بلرزم چو خوشه
که از شیر لرزد دل هر شجاعی
مرا طالع ارتفاعی است دیدم
کز این هفت ده نایدم ارتفاعی
کنم قصد نه شهر علوی که همت
ازین هفت سفلی نمود امتناعی
ولی خانه بر یخ بنا دارد ار من
ز چرخ سدابی گشایم فقاعی
ازین شقه بر قد همت چه برم
که پیمودمش کمتر است از ذراعی
جهان نیز چون تنگ چشمان دور است
ازین تنگ چشمی، ازین تنگ باعی
نه از جاه جویان توان یافت جاهی
نه از صاع خواهان توان یافت صاعی
نه روشندلی زاید از تیره اصلی
نه نیلوفری روید از شوره قاعی
نهم چار بالش در ایوان عزلت
زنم چند نوبت چو میر مطاعی
چو یوسف برآیم به تخت قناعت
درآویزم از چهره زرین قناعی
ندارم دل جمعیت، تفرقه به
ببین تا چه بیند مه از اجتماعی
ز انسان گریزم کدام انس ایمه
که وحشی صفاتی، بهیمی طباعی
من و سایه همزانو و همنشینی
من و ناله همکاسه و هم رضاعی
کنم دفتر عمر وقف قناعت
نویسم بهر صفحهای لایباعی
کرم مرد پس مرثیت گویم او را
ندارم به مدحت دل اختراعی
شب بخل سایه برافکند و اینک
نماند آفتاب کرم را شعاعی
علیالقطع نپذیرم اقطاع شاهان
من و ترک اقطاع و پس انقطاعی
چو مار و نعامه خورم خاک و آتش
بمیر و نعیمش ندارم طماعی
چو نانند کون سوخته و آب رفته
من از آب و نانشان چه سازم ضیاعی
نه نان است پس چیست؟ نار الجحیمی
نه آب است پس چیست؟ سر الضباعی
ندارم سپاس خسان، چون ندارم
سوی مال و نان پاره میل و نزاعی
به اول نشاط شراب آن نیرزد
که آخر خمارم رساند صداعی
کتابت نهادن به هر مسجدی به
که جستن به هر مجلسی اصطناعی
مؤدب شوم یا فقیه و محدث
کاحادیث مسند کنم استماعی
به صف النعال فقیهان نشینم
که در صدر شاهان نماند انتفاعی
ور از فقه درمانم آیم به مکتب
نویسم خط ثلث و نسخ و رقاعی
ولیکن گرفتم که هرگز نجویم
نه ملک و منالی، نه مال و متاعی
نه ترکی و شاقی، نه تازی براقی
نه رومی بساطی، نه مصری شراعی
هم آخر بنگزیرد از نقد و جنسی
که مستغنیم دارد از انتجاعی
نه جامه بباید ز خیر الثیابی
نه جائی بباید به خیر البقاعی
به روزی دو بارم بباید طعامی
به ماهی دو وقتم بباید جماعی
بر این اختصار است دیگر نجویم
معاشی که مفرد بود یا مشاعی
شمارهٔ ۲۱۷ - در مذمت آب و هوای ری گوید: خاکِ سیاه بر سرِ آب و هوای ریشمارهٔ ۲۱۹ - در مرثیهٔ وحید الدین شروانی: جان سگ دارم به سختی ورنه سگجان بودمی
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو گل بیش ندهم سران را صداعی
کنم بلبلان طرب را وداعی
هوش مصنوعی: اگر بیشتر از گل نتوانم به سران بدهم، بلبلان را از شادی و سرور وداع میکنم.
نه از کاس نوشم، نه از کس نیوشم
صبوحی میی، بوالفتوحی سماعی
هوش مصنوعی: من نه از کاسهای مینوشم و نه از کسی حرف میزنم. فقط یک صبحگاهی هستم که در حال نوشیدن میباشم و فراموشی را به خاطر میآورم.
ز مه جام و ز افلاک صوت اسم و دارم
چو عیسی بر آن صوت و جام اطلاعی
هوش مصنوعی: من از گلاب و زیبایی آسمان نغمهای میشنوم و مانند عیسی از آن نغمه و جام، مطلع و آگاه هستم.
منم گاو دل تا شدم شیر طالع
که طالع کند با دل من نزاعی
هوش مصنوعی: من از یک موجود آرام و بیخیال مثل گاو به موجودی با اراده و پرشور مانند شیر تبدیل شدهام؛ شرایط و سرنوشتم باعث شده که بخواهم با دل و احساساتم درگیر شوم و برای خودم جنگ و چالش ایجاد کنم.
ازین شیر طالع بلرزم چو خوشه
که از شیر لرزد دل هر شجاعی
هوش مصنوعی: از این خوش شانسی به شدت به وحشت می افتم مانند خوشهای که از شیر میلرزد، زیرا دل هر دلاوری از آن میلرزد.
مرا طالع ارتفاعی است دیدم
کز این هفت ده نایدم ارتفاعی
هوش مصنوعی: من یک سرنوشت عالی دارم و از اینکه در این دنیای محدود قرار دارم، ناامیدم.
کنم قصد نه شهر علوی که همت
ازین هفت سفلی نمود امتناعی
هوش مصنوعی: من تصمیم دارم به شهر علوی بروم، اما از این هفت سرزمین پست و پایین، انگیزهای برایم وجود ندارد.
ولی خانه بر یخ بنا دارد ار من
ز چرخ سدابی گشایم فقاعی
هوش مصنوعی: اگرچه خانهام بر روی یخ ساخته شده است، اما اگر من بتوانم از چرخ زمان فنجانی را باز کنم، ممکن است وضعی بهتر پیش بیاید.
ازین شقه بر قد همت چه برم
که پیمودمش کمتر است از ذراعی
هوش مصنوعی: از این بخش که نمیتوانم قد همت را بسنجم، چون پیمودن آن کمتر از یک ذراع است.
جهان نیز چون تنگ چشمان دور است
ازین تنگ چشمی، ازین تنگ باعی
هوش مصنوعی: جهان به اندازه افرادی که تنگنظر و محدود هستند، دیدگاههای بستهای دارد. این نوع نگرشها باعث میشود که برداشتها و تصورات ما از واقعیت محدود و نادرست باشد.
نه از جاه جویان توان یافت جاهی
نه از صاع خواهان توان یافت صاعی
هوش مصنوعی: در دنیا نمیتوان به مقام و جایگاه دائمی دست یافت، نه با تلاش برای به دست آوردن قدرت و ثروت و نه با آرزوهای بیپایه.
نه روشندلی زاید از تیره اصلی
نه نیلوفری روید از شوره قاعی
هوش مصنوعی: هیچ روشنی و درخششی از نژاد تاریک و ضعیف به وجود نمیآید، مانند اینکه نیلوفر آبی نمیتواند از زمین شور و بیثمر رشد کند.
نهم چار بالش در ایوان عزلت
زنم چند نوبت چو میر مطاعی
هوش مصنوعی: در گوشهای دور از شلوغی، چند بار مینشینم و به آرامی استراحت میکنم، مانند کسی که در مقام بالا و با افتخار زندگی میکند.
چو یوسف برآیم به تخت قناعت
درآویزم از چهره زرین قناعی
هوش مصنوعی: وقتی به مقام و رفاه دست یابم، با خوشحالی و قناعت به زندگی سادهام ادامه میدهم و از زیباییها و زرق و برقهای زندگی دوری میکنم.
ندارم دل جمعیت، تفرقه به
ببین تا چه بیند مه از اجتماعی
هوش مصنوعی: من دل جمع و جور ندارم، جدایی را ببین که چه چیزی را از انزوای خود میبینم.
ز انسان گریزم کدام انس ایمه
که وحشی صفاتی، بهیمی طباعی
هوش مصنوعی: از انسان دوری میکنم، زیرا که کدام انسان میتواند مانند آنانی باشد که صفاتی وحشی و طبیعی دارند؟
من و سایه همزانو و همنشینی
من و ناله همکاسه و هم رضاعی
هوش مصنوعی: من و سایهام در کنار هم هستیم و همیشه با هم مینشینیم، و نالهام همچون دو برادر در دل یکدیگر است.
کنم دفتر عمر وقف قناعت
نویسم بهر صفحهای لایباعی
هوش مصنوعی: من عمرم را وقف قناعت میکنم و بر هر صفحهاش مینویسم که نازپروری و توقع نداشته باشم.
کرم مرد پس مرثیت گویم او را
ندارم به مدحت دل اختراعی
هوش مصنوعی: مرد خوب را به خاطر مرگش غمگین هستم و نمیتوانم به خاطر او از استعداد و هنرمندیام برای ستایشش استفاده کنم.
شب بخل سایه برافکند و اینک
نماند آفتاب کرم را شعاعی
هوش مصنوعی: شب با تاریکی و بیرحمی خود، مانند پردهای، همه جا را پوشانده و اکنون دیگر نور و گرمای آفتاب مهربانی به جایی نرسیده است.
علیالقطع نپذیرم اقطاع شاهان
من و ترک اقطاع و پس انقطاعی
هوش مصنوعی: بهطور قطع نمیپذیرم که بخشی از قدرت و سلطنت را به شاهان واگذار کنم و از تقسیم و جدا کردن آن دست بکشم.
چو مار و نعامه خورم خاک و آتش
بمیر و نعیمش ندارم طماعی
هوش مصنوعی: من مانند ماری هستم که در میان خاک و آتش زندگی میکنم و از نعمات دنیا بینیازم، زیرا به چیزهای فانی و زودگذر طمع نمیکنم.
چو نانند کون سوخته و آب رفته
من از آب و نانشان چه سازم ضیاعی
هوش مصنوعی: در بیابان خشک و بیبرکت، که نه نانی هست و نه آبی، من چه کارهام و چگونه میتوانم از این شرایط سخت بهرهبرداری کنم؟
نه نان است پس چیست؟ نار الجحیمی
نه آب است پس چیست؟ سر الضباعی
هوش مصنوعی: این عبارت به عناصری اشاره دارد که نه تنها به غذا و نوشیدنی مربوط نمیشوند، بلکه به مفاهیم و تجربیات دیگر اشاره دارند. به نوعی میخواهد بگوید که برخی چیزها به وضوح مشخص نیستند و نمیتوان به سادگی آنها را در قالبهای معمولی درک کرد. به طور کلی، نوعی علامتگذاری بر چیزهایی است که فراتر از نیازهای اولیه انسانی هستند و ممکن است به دردسرها یا چالشهای عمیقتری اشاره کنند.
ندارم سپاس خسان، چون ندارم
سوی مال و نان پاره میل و نزاعی
هوش مصنوعی: من از شکرگزاری دیگران بینیازم، چون نه به دنبال پول و نان هستم و نه از دعوا و درگیری خستهام.
به اول نشاط شراب آن نیرزد
که آخر خمارم رساند صداعی
هوش مصنوعی: این شعر به این معنی است که شادی و لذت ناشی از شراب در ابتدای مصرف به هیچ وجه ارزش ندارد، اگر در پایان باعث سردرد و ناخوشی شود. به عبارت دیگر، لذت آنی نمیتواند توجیهکننده عواقب ناخوشایند بعدی باشد.
کتابت نهادن به هر مسجدی به
که جستن به هر مجلسی اصطناعی
هوش مصنوعی: نوشتن کتاب در هر مسجدی بهتر از این است که در هر مجلسی به دنبال اصطلاحات بیهوده باشی.
مؤدب شوم یا فقیه و محدث
کاحادیث مسند کنم استماعی
هوش مصنوعی: آیا باید به آداب و اخلاق پردازم یا به دانش فقه و حدیث، تا بتوانم بهگونهای صحیح و معتبر، احادیث را دریافت کنم؟
به صف النعال فقیهان نشینم
که در صدر شاهان نماند انتفاعی
هوش مصنوعی: من ترجیح میدهم در کنار نوکران و پیروان دانشمندان قرار بگیرم، چرا که وجود پادشاهان به تنهایی ثمرهای برای من ندارد.
ور از فقه درمانم آیم به مکتب
نویسم خط ثلث و نسخ و رقاعی
هوش مصنوعی: اگر از علم فقه به درمان من بپردازم، به مکتب میروم و خطهای ثلث، نسخ و رقاعی را مینویسم.
ولیکن گرفتم که هرگز نجویم
نه ملک و منالی، نه مال و متاعی
هوش مصنوعی: اما دریافتم که هرگز به دنبالهی مقام و خوشبختی، یا ثروت و کالا نخواهم رفت.
نه ترکی و شاقی، نه تازی براقی
نه رومی بساطی، نه مصری شراعی
هوش مصنوعی: در این بیت به نوع خاصی از تأثیرات و ویژگیهای فرهنگی و قومی اشاره شده است. به طور کلی، شاعر از نبود تفاوتهای قومی و ملی صحبت میکند. او میگوید که هیچیک از خصوصیات یا نشانههای خاص ملتها، مانند ترکی، عربی، رومی یا مصری، وجود ندارد. به این ترتیب، شاید به اتحاد و همبستگی انسانها در یک سطح جهانی اشاره داشته باشد.
هم آخر بنگزیرد از نقد و جنسی
که مستغنیم دارد از انتجاعی
هوش مصنوعی: هر چیزی را که برای خرید و فروش در نظر داریم، در نهایت به ارزش و کیفیت واقعی آن توجه میکنیم و از آنچه که نیاز داریم، بینیاز هستیم.
نه جامه بباید ز خیر الثیابی
نه جائی بباید به خیر البقاعی
هوش مصنوعی: نه باید به لباسهای خوب توجه کرد و نه به مکانهای خوب.
به روزی دو بارم بباید طعامی
به ماهی دو وقتم بباید جماعی
هوش مصنوعی: باید روزی دو بار غذا بخورم و به ماهی دو وقت مشخصی برای جمعآوری نیاز دارم.
بر این اختصار است دیگر نجویم
معاشی که مفرد بود یا مشاعی
هوش مصنوعی: من به دنبال معاش و زندگی کوتاهتری هستم و دیگر نمیخواهم به دنبال زندگیهایی باشم که تنها به یک نفر اختصاص دارد یا به طور مشترک به چند نفر تعلق دارد.
حاشیه ها
1398/03/28 14:05
زهرا سادات
لطفأ این بیت رو معنی کنید
ولی خانه بر یخ بنا دارد ار من. ز چرخ سدابی گشایم فقاعی
1399/08/06 02:11
محمود
انسان تا انسان فرق دارد. چنانکه سرزمین تا سرزمین هم. اما طبیبانی را اعتقاد این است که جماع و نزدیکی هر دو هفته یکبار سزد. یعنی ماهی دو بار. چونانکه خاقانی گفته است: "به ماهی دو وقتم بباید جماعی" خداوند مسئولان بد کشورهای جهان را نابود کرده و مسئولانی خوب بر جهان بگمارد که بی همسران را همسرانی رسد و از لذت های دنیوی حلال بهره مند گردند.