شمارهٔ ۲۱۷ - در مذمت آب و هوای ری گوید
خاکِ سیاه بر سرِ آب و هوای ری
دور از مجاوران مکارمنمای ری
در خون نشستهام که چرا خوش نشستهاند
این خواندگان خُلْد به دوزخسرای ری
آن را که تن به آب و هوای ری آورند
دل آب و جان هوا شد از آب و هوای ری
ری نیک بد ولیک صدورش عظیم نیک
من شاکر صدور و شکایتفزای ری
نیک آمدم به ری، بَدِ ری بین به جای من
ایکاش دانمی که چه کردم به جای ری
عقرب نهند طالع ری من ندانم آن
دانم که عقرب تن من شد لقای ری
سرد است زهر عقرب و از بخت من مرا
تبهای گرم زاد ز زهر جفای ری
ای جان ری فدای تن پاک اصفهان
وی خاک اصفهان حسد توتیای ری
از خاص و عام ری همه انصاف دیدهام
جور من است ز آب و گِل جانگزای ری
میر منند و صدر منند و پناه من
سادات ری، ائمّهٔ ری، اتقیای ری
هم لطف و هم قبول و هم اکرام یافتم
ز احرار ری و افاضل ری و اولیای ری
از بس مکان که داده و تمکین که کردهاند
خشنودم از کیای ری و ازکیای ری
چون نیست رخصه سوی خراسان شدن مرا
هم باز پس شوم نکِشم پس بلای ری
گر باز رفتنم سوی تبریز اجازت است
شکرا که گویم از کرم پادشای ری
ری در قفای جان من افتاد و من به جهد
جان میبرم که تیغ اجل در قفای ری
دیدم سحرگهی ملکالموت را که پای
بیکفش میگریخت ز دستِ وبای ری
گفتم تو نیز؟ گفت چو ری دست برگشاد
بویحییِ ضعیف چه باشد به پای ری
شمارهٔ ۲۱۶ - مطلع دوم: ماه به ماه میکند شاه فلک کدیوریشمارهٔ ۲۱۸ - در حکمت و قناعت و عزلت: چو گل بیش ندهم سران را صداعی
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خاکِ سیاه بر سرِ آب و هوای ری
دور از مجاوران مکارمنمای ری
هوش مصنوعی: خاک سیاه بر سر آب و هوای ری که از نیکیهای همسایگانش به دور است.
در خون نشستهام که چرا خوش نشستهاند
این خواندگان خُلْد به دوزخسرای ری
هوش مصنوعی: من در حالتی از اندوه و غم غرق شدهام و میبينم که این خوانندگان خوشحال و راضی در دنیایی خوش و سرشار از لذت زندگی میکنند، در حالی که من خود را در جهنم احساس میکنم.
آن را که تن به آب و هوای ری آورند
دل آب و جان هوا شد از آب و هوای ری
هوش مصنوعی: هر کسی که به آب و هوای شهر ری عادت کند، روحش به لطافت و زندگی آسمان و دلش به آرامش و سرزندگی آب و هوای آنجا میرسد.
ری نیک بد ولیک صدورش عظیم نیک
من شاکر صدور و شکایتفزای ری
هوش مصنوعی: ری، گرچه بدیهایی دارد، اما آثار و نتایج آن بسیار خوب است. من به خاطر این نتایج شاکرم و حتی اگر شکایتی هم داشته باشم، باز هم قدردان آنها هستم.
نیک آمدم به ری، بَدِ ری بین به جای من
ایکاش دانمی که چه کردم به جای ری
هوش مصنوعی: من به ری آمدم و حالا از وضع بد آن جا ناراحتم. ای کاش میدانستم که چه کارهایی به جای ری انجام دادهام.
عقرب نهند طالع ری من ندانم آن
دانم که عقرب تن من شد لقای ری
هوش مصنوعی: چندین بار به سرنوشت خودم فکر کردهام، نمیدانم چه سرنوشتی برایم رقم خورده است، اما میدانم که سرنوشت به من پیوسته است و با وجود هر چه که پیش میآید، به سرزمین خودم تعلق دارم.
سرد است زهر عقرب و از بخت من مرا
تبهای گرم زاد ز زهر جفای ری
هوش مصنوعی: زهر عقرب سرد است، اما بخت من به من بیماریهای گرم میدهد که ناشی از بیمهری و ظلمی است که به من میشود.
ای جان ری فدای تن پاک اصفهان
وی خاک اصفهان حسد توتیای ری
هوش مصنوعی: ای جان، جانم را فدای پاکی و زیبایی اصفهان میکنم و ای خاک اصفهان، حسد تو برای احتمالاً بلورهای تزیینی ری است.
از خاص و عام ری همه انصاف دیدهام
جور من است ز آب و گِل جانگزای ری
هوش مصنوعی: در ری، هم از افراد خاص و هم از عموم مردم، به همهی انصافها پی بردهام. اما نگاه من به دنیا ناشی از طبیعت و سرشت خودم است.
میر منند و صدر منند و پناه من
سادات ری، ائمّهٔ ری، اتقیای ری
هوش مصنوعی: رهبران و بزرگان من اهل ری هستند و من به آنها پناه میبرم، چرا که آنها امامان و پرهیزکاران این شهرند.
هم لطف و هم قبول و هم اکرام یافتم
ز احرار ری و افاضل ری و اولیای ری
هوش مصنوعی: از انسانهای بزرگ و نیکوکار شهر ری محبت، پذیرش و احترام دریافت کردم.
از بس مکان که داده و تمکین که کردهاند
خشنودم از کیای ری و ازکیای ری
هوش مصنوعی: به خاطر تمام محلی که به من ارائه شده و توجهی که کردهاند، از روند زندگی در ری و از ویژگیهای آن راضیام.
چون نیست رخصه سوی خراسان شدن مرا
هم باز پس شوم نکِشم پس بلای ری
هوش مصنوعی: از آنجا که اجازهای برای رفتن به خراسان و سفر ندارم، بنابراین دوباره به عقب برمیگردم و نخواهم توانست بلای ری را تحمل کنم.
گر باز رفتنم سوی تبریز اجازت است
شکرا که گویم از کرم پادشای ری
هوش مصنوعی: اگر دوباره به سمت تبریز بروم و این اجازه داده شود، از بزرگواری و لطف پادشاه ری سپاسگزاری میکنم.
ری در قفای جان من افتاد و من به جهد
جان میبرم که تیغ اجل در قفای ری
هوش مصنوعی: در پی جان من سایه ای افتاده و من در تلاش هستم که از شمشیر مرگ دوری کنم.
دیدم سحرگهی ملکالموت را که پای
بیکفش میگریخت ز دستِ وبای ری
هوش مصنوعی: در صبح زود، ملائکه مرگ را دیدم که بدون کفش، از دست بیماری طاعون در ری میگریخت.
گفتم تو نیز؟ گفت چو ری دست برگشاد
بویحییِ ضعیف چه باشد به پای ری
هوش مصنوعی: گفتم تو هم مثل منی؟ گفت: وقتی شهر ری در دستان اوست، دیگر بوی یحیی ضعیف چه ارزشی دارد؟
حاشیه ها
1390/10/31 12:12
غلامحسین مراقبی
با درود به شما و همه آنانی که گنجور را یاریگرند و به پرباریش می افزایند.
مصراع دوم بیت دوم پایانی این چامه:
بی کفش می گریخت ز دست و بای ری
نیاز به ویرایش تایپی دارد، فاصله (و بای) زدوده شده (وبای) شود.
با سپاس
1391/05/27 14:07
محسن
ظاهرا در بیت دوم نشسته اند درست است