گنجور

شمارهٔ ۲۱۶ - مطلع دوم

ماه به ماه می‌کند شاه فلک کدیوری
عالم ناقه برده را، توشه دهد توانگری
مائده سازد از بره، بر صفت توانگران
برزگری کند به گاو، از قبل کدیوری
موسی و سامری شود گاو و بره بپرورد
آب خضر برآورد ز آینهٔ سکندری
بنگه تیر ازو شود روضه صفت به تازگی
خرگه ماه ازو شود خلدوش از منوری
چون به دهان شیر در، خشم پلنگی آورد
روی زمین شود ز تف، پشت پلنگ بربری
تیزتر از کبوتری برج به برج می‌پرد
بیضهٔ زر همی نهد در به در از سبک پری
هر سر مه به برج نو بچهٔ نو برآورد
یک سره برج او شود قصر دوازده دری
از همه کشتهٔ فلک دانهٔ خوشه خورد و بس
چون سوی برج خوشه رفت از سر برج آذری
از سر خوشه ناگهش داس شکست در گلو
کرد رگ گلوش راهر سر داس نشتری
گوئی از آن رگ گلو ریخته‌اند در رزان
این همه خون که می‌کند آتشی و معصفری
باز چو زر خالصش سخت ترازوی فلک
تا حلی خزان کند صنعت باد آذری
از پی صنع زرگری کورهٔ گرم به بود
کورهٔ سرد شد فلک، زین همه صنع زرگری
گر به همه ترازوئی زر خلاص درخورد
خور به ترازوی فلک، هست چو زر به در خوری
ورنه ترازوی فلک زرگر قلب کار شد
نقد عراق چون کند زر خلاص جعفری
عید رسید و مهرگان باد و جنیبه بر اثر
هر دو جنیبه هم‌عنان در گرو تکاوری
شاه طغان چرخ بین با دوغلام روز و شب
کاین قره سنقری کند، و آن کند آق سنقری
شاخ چو مریم از صفت عیسی شش مهه به بر
کرده بسان مریمش نفخهٔ روح شوهری
عیسی خرد را کند تابش ماه دایگی
مریم عور را کند برگ درخت معجری
میوه چو بانوی ختن در پس حجله‌های زر
زاغ چو خادم حبش پیش دوان به چاکری
تا که ترنج را خزان شکل جذام داده بر
در یرقان شده است رز همچو ترنج‌ ز اصفری
نخل به جنبش آمده گرنه یهود شد چرا
پارهٔ زرد بر کتف دوخت بدان مشهری
سیب چو مجمری ز زر خردهٔ عود در میان
کرده برای مجمرش نار کفیده اخگری
مه چو مشاطگان زده بر رخ سیب خالها
سیب برهنه ناف بین نافه دم از معطری
خال ز غالیه نهد هرکس، و روی سیب را
خال ز خون نهاد ماه، اینت مشاطهٔ فری
نار همه دل و دهن، دل همه خون عاشقی
سیب همه رخ و ذقن رخ همه خال دلبری
خم چو پری گرفته‌ای، یافته صرع و کرده کف
خط معزمان شده برگ رز از مزعفری
سار به شاخسار بر، زنگی چار تاره زن
خنده زنان چو زنگیان، ابر ز روی اغبری
در بر بید بن نگر، لشکر مور صف زده
گرد لوای سام بین موکب حام لشکری
گرچه درخت ریخت زر، ورچه هوا فشاند در
هم نرسد به جودشان با کف شه برابری
خسرو ذوالجلالتین از ملکی و سلطنت
مستحق الخلافتین، از یلواج و تنگری
شاه معظم اخستان آنکه رضا و خشم او
نحس بر زحل شود، سعد ربای مشتری
قامت صاحب افسران، حلقهٔ افسری شده
برده سجود افسرش، با همه صاحب افسری
ای به حسام نیلگون یافته ملک یوسفی
بر در مصر وقاهره کوفته کوس قاهری
هشت بهشت و نه فلک هست بهای دولتت
دولت یوسفیت را عقل به هفده مشتری
از فلکی شریف‌تر یا شرف مشخصی
از ملکی کریم‌تر یا کرم مصوری
بدر ستاره موکبی، مهر فلک جنیبتی
ابر درخش رایتی، بحر نهنگ خنجری
نوح خلیل حالتی، خضر کلیم قالتی
احمد عرش هیبتی، عیسی روح منظری
خسرو سام دولتی، سام سپهر صولتی
رستم زال دانشی، زال زمانه داوری
ربع زمین ز درگهت ثلث نهند و بعد ازین
ز آن سوی خط استوا در خط حکمت آوری
عالم نو بنا کند رای تو از مهندسی
کشور نو رقم زند، فر تو از موفری
امر تو نطفه افکند بهر سه نوع تا کند
هفت محیط دایگی، چار بسیط مادری
عدل تو مادری کند، ملک بپرورد چنان
کاتش و آب را دهد با گل و مل برادری
چرخ مدور از شرف عرش مربع از علو
طوف در تو می‌کنند از پی کسب سروری
خدت زلف و رخ کند از پی سنبل و سمن
شانه در آن مربعی، آینه در مدوری
کشتن حاسد تو را درد حسد نه بس بود
کو به خلاف جستنت درد امید مهتری
روی بهی کجا بود مرد زحیر را که خود
وقت سقوط قوتش صبر خورد سقوطری
در همه طبلهٔ فلک پیلور زمانه را
نیست به بخت خصم تو داروی درد مدبری
خنجر گندنائیت هم به کدوی مغز او
می‌دهدش مزوری تا رهد از مزوری
تیغ تو صیقل هدی تا که خطیب ملک شد
دست تو چون عمود صبح آمد و کرد منبری
آنت مفسر ظفر، خاطب اعجمی زبان
زاعجمیان عجب بود خاطبی و مفسری
قائم پنجم آسمان، منتقم از ششم زمین
اختر و فعل عقربی، آتش و لون عبقری
پایهٔ تخت زیبدت بر سر تاج آسمان
کز سر تخت مملکت تاج ملوک کشوری
تخت حساب شد عدو کرده ز خاک تاج سر
چهره چو تاج خسروان، دیده چو تخت جوهری
تاجوران ملک را فخر ز گوهرت رسد
تو سر گوهری تو را مفخر تاج گوهری
تا که عروس دولتت یافت عماری از فلک
بهر عماریش کند ابلق گیتی استری
نعل سمند تو سزد حلقهٔ فرج استرت
تاج سر ملک‌شهی خاتم دست سنجری
چون ز گهر سخن رود در شرف و جلال و کین
چون اسد و اثیر و خور، ناری و نوری و نری
گر گذری کند عدو بر طرف ممالکت
زحمت او چه کم کند ملک تو را مقرری
ور جنبی ز مغکده بر در کعبه بگذرد
کعبه به لوث کعب او کی فتد از مطهری
پاسخ او به یاسجی باز دهی که در ظفر
ناصر رایت حقی، ناسخ آیت شری
ای حرم تو از کرم بیت حرام خسروان
چون سخن من از نکت سحر حلال خاطری
ز آن کرم است سرگران جان و سر سبکتکین
زین سخن است دل سبک عنصر طبع عنصری
تا به صفت بود فلک صورت دیر عیسوی
محور خط استوا، شکل صلیب قیصری
باد خطاب عیسوی با سگ درگهت چنین
کافسر دیر اعظمی، فخر صلیب اکبری

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ماه به ماه می‌کند شاه فلک کدیوری
عالم ناقه برده را، توشه دهد توانگری
هوش مصنوعی: هر ماه، خداوند به کسی که در دنیا دچار سختی شده و به زحمت افتاده است، روزی و نعمت می‌دهد تا او را توانمند و بی‌نیاز کند.
مائده سازد از بره، بر صفت توانگران
برزگری کند به گاو، از قبل کدیوری
هوش مصنوعی: زیر دست و دلبری، کاری می‌کند که یک چیز ساده، مانند بره، می‌تواند مانند ثروتمندان، مائده‌ای خوب تهیه کند. او چون کشاورزی است که از گاو برای کار خود استفاده می‌کند و در واقع از نعمت‌ها بهره می‌برد.
موسی و سامری شود گاو و بره بپرورد
آب خضر برآورد ز آینهٔ سکندری
هوش مصنوعی: موسی و سامری به معنای دو نوع رهبری و هدایت در جامعه اشاره دارند. گاو و بره نمادهایی از نعمت و ثروت هستند که در زندگی تأثیرگذارند. آب خضر، که به زندگی جاودان و بقا اشاره دارد، از آینهٔ سکندر جاری می‌شود که نشان‌دهندهٔ علم و حکمت است. در اینجا، به تضاد و تعامل بین خوبی و بدی، هدایت و گمراهی، و علم و جهل اشاره می‌شود.
بنگه تیر ازو شود روضه صفت به تازگی
خرگه ماه ازو شود خلدوش از منوری
هوش مصنوعی: به تماشای زیبایی‌ها بنشین و متوجه شو که از کجا شروع شده‌اند. مانند باغی که تازه و دل‌انگیز است و مانند ماهی که نورش را از جایی می‌گیرد.
چون به دهان شیر در، خشم پلنگی آورد
روی زمین شود ز تف، پشت پلنگ بربری
هوش مصنوعی: زمانی که کسی به جان شیر حمله کند و خشم پلنگ را برانگیزد، در آن صورت زمین از خشم او پر از ترس و وحشت خواهد شد.
تیزتر از کبوتری برج به برج می‌پرد
بیضهٔ زر همی نهد در به در از سبک پری
هوش مصنوعی: پرنده‌ای سریع و چالاک همانند کبوتر است که از یک برج به برج دیگر می‌پرد و تخم‌های زرین را در هر مکانی می‌گذارد. این پرنده به دلیل سبکی خود، به راحتی این پروازها را انجام می‌دهد.
هر سر مه به برج نو بچهٔ نو برآورد
یک سره برج او شود قصر دوازده دری
هوش مصنوعی: هر بار که ماه جدیدی در آسمان ظاهر می‌شود، یک فرزند نو به دنیا می‌آید و آن برج جدید تبدیل به قصر بزرگ و زیبایی با دوازده در می‌شود.
از همه کشتهٔ فلک دانهٔ خوشه خورد و بس
چون سوی برج خوشه رفت از سر برج آذری
هوش مصنوعی: از تمام کسانی که به دست سرنوشت به دام افتاده‌اند، تنها دانه‌های خوشه به کار آمدند و بس. زمانی که به سوی برج خوشه رفت، از بالای برج آذری به او نظر کرد.
از سر خوشه ناگهش داس شکست در گلو
کرد رگ گلوش راهر سر داس نشتری
هوش مصنوعی: ناگهان داس در دست کشاورز، خوشه گندم را قطع کرد و به رگ گردن خوشه آسیب رساند، به طوری که مانند نشتری در گلو قرار گرفت.
گوئی از آن رگ گلو ریخته‌اند در رزان
این همه خون که می‌کند آتشی و معصفری
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که خون بسیاری در اینجا جاری شده و باعث ایجاد آتش و شعله‌وری شده است، انگار که از رگ گلو و به صورت زیادی ریخته شده است. این تصویر نشان‌دهنده شدت و اثر عمیق این واقعه است.
باز چو زر خالصش سخت ترازوی فلک
تا حلی خزان کند صنعت باد آذری
هوش مصنوعی: در اینجا به این موضوع اشاره می‌شود که مانند طلا، ویژگی‌های واقعی و باارزش در زندگی تحت فشار و آزمایش سنجیده می‌شود. وقتی که شرایط سختی پیش می‌آید، قدرت و کیفیت واقعی افراد و چیزها به نمایش در می‌آید و در این فرآیند، ممکن است زیبایی‌ها و ظرافت‌ها نیز به چالش کشیده شوند.
از پی صنع زرگری کورهٔ گرم به بود
کورهٔ سرد شد فلک، زین همه صنع زرگری
هوش مصنوعی: برای دستیابی به هنر و علم زرگری، بهتر است با کوره‌ای گرم کار کرد تا با کوره‌ای سرد. آسمان نیز به همین شکل از این همه هنر و توانمندی بهره‌مند شده است.
گر به همه ترازوئی زر خلاص درخورد
خور به ترازوی فلک، هست چو زر به در خوری
هوش مصنوعی: اگر تمامت را با طلا بسنجیم، باز هم در ترازوی آسمان، مانند طلا به واقعیت می‌خوری.
ورنه ترازوی فلک زرگر قلب کار شد
نقد عراق چون کند زر خلاص جعفری
هوش مصنوعی: اگر ترازوی آسمان همچون زرگری قلب افراد را وزن کند، آنگاه حقیقت ارزشمندی که در عراق وجود دارد به روشنی نمایان می‌شود و به وضوح نمایانگر اصل و ذات چیزها خواهد بود.
عید رسید و مهرگان باد و جنیبه بر اثر
هر دو جنیبه هم‌عنان در گرو تکاوری
هوش مصنوعی: عید فرا رسیده و زمان مهرگان نیز می‌باشد. هر دو فصل به یکدیگر پیوسته‌اند و در کنار هم به سر می‌برند، در حالی که هر دو به خوشی و شادابی می‌پردازند.
شاه طغان چرخ بین با دوغلام روز و شب
کاین قره سنقری کند، و آن کند آق سنقری
هوش مصنوعی: شاه طغان، یعنی سلطنت چرخ، با دو خدمتکار به نام‌های روز و شب، در حال انجام کارهایی است. یکی از این خدمتکاران، کارهایی را انجام می‌دهد که به یک مکان خاص، به نام قره سنقر، مربوط می‌شود و دیگری، کارهایی انجام می‌دهد که به آق سنقر مربوط است.
شاخ چو مریم از صفت عیسی شش مهه به بر
کرده بسان مریمش نفخهٔ روح شوهری
هوش مصنوعی: مانند مریم که از عیسی به دنیا آمد، درختی از صفات او رشد کرده و به جلوه‌های زیبایی دست یافته است. این درخت به نوعی نشانی از روح و زندگی بخشندگی دارد که می‌تواند نمادی از شوهر و همراهی همیشگی باشد.
عیسی خرد را کند تابش ماه دایگی
مریم عور را کند برگ درخت معجری
هوش مصنوعی: عیسای خرد مانند نوری است که از ماه تابیده می‌شود و این نور، به بی‌نظمی‌های موجود در طبیعت سامان می‌بخشد، همچون برگ درختی که به معجزه‌ای خاص جلا می‌دهد.
میوه چو بانوی ختن در پس حجله‌های زر
زاغ چو خادم حبش پیش دوان به چاکری
هوش مصنوعی: میوه مانند زنی زیبا و دلربا در پشت پرده‌های طلایی است، و زاغ مانند پیشخدمت سیاهی با شتاب در حال خدمت به اوست.
تا که ترنج را خزان شکل جذام داده بر
در یرقان شده است رز همچو ترنج‌ ز اصفری
هوش مصنوعی: تا زمانی که میوه ترنج در اثر خزان زشت و تیره شده و مانند آن، گل سرخ نیز در برابر زردی و پژمردگی قرار گرفته است.
نخل به جنبش آمده گرنه یهود شد چرا
پارهٔ زرد بر کتف دوخت بدان مشهری
هوش مصنوعی: نخل به حرکت درآمده، و اگر این طور نیست، دلیلش چیست که یهودی بر دوش خود نوار زرد رنگی می‌دوزد، بر اساس اعتقادات مشهدی؟
سیب چو مجمری ز زر خردهٔ عود در میان
کرده برای مجمرش نار کفیده اخگری
هوش مصنوعی: سیب مانند یک مجمر زینتی از طلای خرد شده در وسط، برای مجمرش آتش و خاکستر را آماده کرده است.
مه چو مشاطگان زده بر رخ سیب خالها
سیب برهنه ناف بین نافه دم از معطری
هوش مصنوعی: ماه مانند آرایشگران است که بر چهره سیب‌ها نقش و نگار می‌زنند. آن‌گاه که سیب‌ها عریان و بی‌پوشش می‌شوند، در آن کنار ناف خود عطر خوشی را به مشام می‌رسانند.
خال ز غالیه نهد هرکس، و روی سیب را
خال ز خون نهاد ماه، اینت مشاطهٔ فری
هوش مصنوعی: هر کسی که خال را بر روی پودر عطر بگذارد، و ماه نیز بر روی سیب خال را با خون بزند، این است آرایشگری که زیبا می‌آراید.
نار همه دل و دهن، دل همه خون عاشقی
سیب همه رخ و ذقن رخ همه خال دلبری
هوش مصنوعی: هرکسی دلش پر از عشق و غم است و در لب‌هایش این احساس را نشان می‌دهد. زیبایی چهره کسی که دوستش داریم، به مانند سیب است و تمام ویژگی‌هایش، از جمله رنگ رخسار و نشانه‌هایش، نشانه‌ای از محبت و دلربایی‌اش است.
خم چو پری گرفته‌ای، یافته صرع و کرده کف
خط معزمان شده برگ رز از مزعفری
هوش مصنوعی: تو همچون خم طنازی که در جستجوی زیبایی هستی، به بیماری عشق دچار شده‌ای و مانند خطی زیبا و انعطاف‌پذیر، جلوه‌ای از گلبرگ‌های رز از میان سبزی‌های تازه و خوش‌رنگ به نمایش می‌گذاری.
سار به شاخسار بر، زنگی چار تاره زن
خنده زنان چو زنگیان، ابر ز روی اغبری
هوش مصنوعی: یک سار بر شاخه نشسته است و با خوشحالی و شادابی آواز می‌خواند. در این حال، ابرها به آرامی از روی آسمان عبور می‌کنند و به نظر می‌رسد که فضای طبیعت هم تحت تأثیر این شادمانی است.
در بر بید بن نگر، لشکر مور صف زده
گرد لوای سام بین موکب حام لشکری
هوش مصنوعی: به درخت بید نگاه کن، که سپاه موری در زیر پرچم سام جمع شده‌اند و در کنار حام، ایستاده‌اند.
گرچه درخت ریخت زر، ورچه هوا فشاند در
هم نرسد به جودشان با کف شه برابری
هوش مصنوعی: اگرچه درخت طلا را می‌ریزد و اگر چه باد آنها را به هم می‌زند، باز هم با بخشش و سخاوت آن‌ها نمی‌توان برابری کرد.
خسرو ذوالجلالتین از ملکی و سلطنت
مستحق الخلافتین، از یلواج و تنگری
هوش مصنوعی: خسرو که دارای دو نوع جلال و شکوه است، شایسته‌ی سلطنت و خلافت است. او از نسل یلواج و تنگری می‌باشد.
شاه معظم اخستان آنکه رضا و خشم او
نحس بر زحل شود، سعد ربای مشتری
هوش مصنوعی: پادشاه بزرگ ما کسی است که خشم و رضایتش بر زحل تأثیر منفی می‌گذارد و سعادت به وسیله سیاره مشتری به دست می‌آید.
قامت صاحب افسران، حلقهٔ افسری شده
برده سجود افسرش، با همه صاحب افسری
هوش مصنوعی: قامت کسی که صاحب رهبری و فرماندهی است، به اندازه‌ای بلند و با وقار است که افراد زیر دستش به او احترام می‌گذارند و سجده می‌کنند. او با وجود داشتن مقام بالا و ویژگی‌های برجسته‌اش، همچنان خود را در جایگاه خدمت و اطاعت نسبت به کسی که بیشتر از او مورد احترام است، نشان می‌دهد.
ای به حسام نیلگون یافته ملک یوسفی
بر در مصر وقاهره کوفته کوس قاهری
هوش مصنوعی: شما که با شمشیر نیلی رنگ خود، مانند یوسف در سرزمین مصر و قاهره، در حال برپایی قدرت و سلطنت هستید، به صدا درآورده‌اید که حاکمیت قاهری را به نمایش بگذارید.
هشت بهشت و نه فلک هست بهای دولتت
دولت یوسفیت را عقل به هفده مشتری
هوش مصنوعی: بهشت‌های هشتگانه و نه افلاک، قیمت و بهایی برای حکومت تو هستند، مانند حکومت یوسف که عقل به اندازه هفده مشتری ارزش دارد.
از فلکی شریف‌تر یا شرف مشخصی
از ملکی کریم‌تر یا کرم مصوری
هوش مصنوعی: آیا چیزی بالاتر از نجابت آسمانی وجود دارد یا بالاتر از صفات نیکو و کریمانه؟
بدر ستاره موکبی، مهر فلک جنیبتی
ابر درخش رایتی، بحر نهنگ خنجری
هوش مصنوعی: در اینجا به تصویر زیبایی از ستاره‌ای در آسمان اشاره می‌شود که چون ماه در راهی روشن در حرکت است. با ذکر ابرهای درخشان، فضایی شگرف و دل‌انگیز ترسیم شده و در نهایت به عمق دریا و نهنگ‌ها و سلاحی اشاره می‌شود که نمایانگر قدرت و شجاعت است. این تصویرها به ما احساس زیبایی و عظمت می‌دهند.
نوح خلیل حالتی، خضر کلیم قالتی
احمد عرش هیبتی، عیسی روح منظری
هوش مصنوعی: حضرت نوح مانند خلیل، در حالتی خاص و دلنشین است. خضر با کلامش شکوهمند است و احمد (پیامبر اسلام) مقام والایی دارد. عیسی نیز روحی خاص و زیبا را داراست.
خسرو سام دولتی، سام سپهر صولتی
رستم زال دانشی، زال زمانه داوری
هوش مصنوعی: خسرو سام، که یک پادشاه بزرگ است، مانند ستاره‌ای در آسمان می‌درخشد. رستم، که فرزند زال است، هم دانش و هم دلایل نیک را دارد و زال همواره بر روی وقایع زمانه قضاوت می‌کند.
ربع زمین ز درگهت ثلث نهند و بعد ازین
ز آن سوی خط استوا در خط حکمت آوری
هوش مصنوعی: یک چهارم زمین را از درگاه تو برمی‌دارند و بعد از این، از آن سوی خط استوا در درون حکمت و دانش به تو می‌رسد.
عالم نو بنا کند رای تو از مهندسی
کشور نو رقم زند، فر تو از موفری
هوش مصنوعی: عالم جدیدی می‌سازد و طبق نظر تو از نو کشور را طراحی می‌کند و شکوه و عظمت تو مانند موفری خواهد بود.
امر تو نطفه افکند بهر سه نوع تا کند
هفت محیط دایگی، چار بسیط مادری
هوش مصنوعی: فرمان تو باعث شد که موجوداتی از سه نوع به وجود آیند تا هفت محیط را در دامن خود پرورش دهند و چهار نوع بنیادی از مادری را به وجود آورند.
عدل تو مادری کند، ملک بپرورد چنان
کاتش و آب را دهد با گل و مل برادری
هوش مصنوعی: عدالت تو همچون مادری دلسوز، ملک را تربیت می‌کند به گونه‌ای که آتش و آب در کنار هم مانند دو برادر در کنار گل و مل زندگی می‌کنند.
چرخ مدور از شرف عرش مربع از علو
طوف در تو می‌کنند از پی کسب سروری
هوش مصنوعی: چرخ گردان از بالا و آسمان مربع شکل، به خاطر قدرت و عظمت، در تلاشند تا بر تو تاثیر بگذارند و تو را در رسیدن به مقام و بزرگی یاری دهند.
خدت زلف و رخ کند از پی سنبل و سمن
شانه در آن مربعی، آینه در مدوری
هوش مصنوعی: موها و چهره‌ات به دنبال گل‌های خوشبو و زیبا، شانه‌ات در یک مربع و آینه‌ات در یک دایره قرار دارد.
کشتن حاسد تو را درد حسد نه بس بود
کو به خلاف جستنت درد امید مهتری
هوش مصنوعی: حسود تو را تنها با حسادتش نمی‌کشد، بلکه براساس آرزوهایی که برای قدرت و بزرگی تو دارد، به تو آسیب می‌زند.
روی بهی کجا بود مرد زحیر را که خود
وقت سقوط قوتش صبر خورد سقوطری
هوش مصنوعی: کجاست آن انسان دلیر که در زمان سقوط و بی‌پناهی‌اش صبوری به خرج می‌دهد؟
در همه طبلهٔ فلک پیلور زمانه را
نیست به بخت خصم تو داروی درد مدبری
هوش مصنوعی: در تمام دنیای پیوسته‌ی زمان، راه‌حلی برای درمان مشکلات رقیب تو وجود ندارد.
خنجر گندنائیت هم به کدوی مغز او
می‌دهدش مزوری تا رهد از مزوری
هوش مصنوعی: خنجر تیز تو به او کمک می‌کند تا از درد و رنجی که دارد رهایی یابد.
تیغ تو صیقل هدی تا که خطیب ملک شد
دست تو چون عمود صبح آمد و کرد منبری
هوش مصنوعی: تیغ تو همچون تیزی و روشنی هدایت است که باعث می‌شود سخنگوی ملک گردی. دست تو چون ستون سپیده‌دم می‌شود و منبر می‌سازد.
آنت مفسر ظفر، خاطب اعجمی زبان
زاعجمیان عجب بود خاطبی و مفسری
هوش مصنوعی: تو مفسر پیروزی هستی، و سخن گفتن با کسی که زبان او غیرعادی است، واقعاً عجیب است که هم می‌خواهد صحبت کند و هم تفسیر کند.
قائم پنجم آسمان، منتقم از ششم زمین
اختر و فعل عقربی، آتش و لون عبقری
هوش مصنوعی: پنجمین ستاره آسمان، انتقام‌گیرنده از ششمین انرژی زمین، نشانه‌ای از عملکرد ستاره‌ای و نیروی آتشین و رنگ خاصی است که مانند عطر عبقری می‌باشد.
پایهٔ تخت زیبدت بر سر تاج آسمان
کز سر تخت مملکت تاج ملوک کشوری
هوش مصنوعی: تخت تو باید بر بالای آسمان باشد، زیرا تاج ملوک کشورها از تخت پادشاهی برمی‌آید.
تخت حساب شد عدو کرده ز خاک تاج سر
چهره چو تاج خسروان، دیده چو تخت جوهری
هوش مصنوعی: دشمن به وسوسه و محاسبه، تاجی را که به سر داشت بر زمین افتاده می‌بیند، در حالی که چهره‌اش همانند تاج شاهان است و چشمانش چون سنگ‌های قیمتی می‌درخشد.
تاجوران ملک را فخر ز گوهرت رسد
تو سر گوهری تو را مفخر تاج گوهری
هوش مصنوعی: به زیبایی و ارزش تو، نشان و نشانه‌ای برای بزرگی و مقام پادشاهی است. تو با ارزش و گوهرین بودن خود، باید با افتخار به زندگی‌ات ادامه دهی.
تا که عروس دولتت یافت عماری از فلک
بهر عماریش کند ابلق گیتی استری
هوش مصنوعی: تا زمانی که عروس خوشبختیت از آسمان خانه‌ای یابد، دنیا همچون اسبی رنگارنگ برای او آماده می‌شود.
نعل سمند تو سزد حلقهٔ فرج استرت
تاج سر ملک‌شهی خاتم دست سنجری
هوش مصنوعی: نعل سمند تو به درد حلقه‌ای می‌خورد که نشانی از خوشبختی و موفقیت تو باشد؛ این حلقه، مانند تاجی است بر سر پادشاهی که در دستانش نشان قدرت و ثروت وجود دارد.
چون ز گهر سخن رود در شرف و جلال و کین
چون اسد و اثیر و خور، ناری و نوری و نری
هوش مصنوعی: وقتی که کلام از ارزش و عظمت برخوردار شود، همچون شیر بصیر و آتش و نور می‌درخشد و نیرویی از خود ساطع می‌کند.
گر گذری کند عدو بر طرف ممالکت
زحمت او چه کم کند ملک تو را مقرری
هوش مصنوعی: اگر دشمنی بر سرزمین تو بگذرد، زحمت او چه تاثیری بر سرزمین تو دارد؟ مقام و جایگاه تو که از بین نمی‌رود.
ور جنبی ز مغکده بر در کعبه بگذرد
کعبه به لوث کعب او کی فتد از مطهری
هوش مصنوعی: اگر فردی که در حال جنابت است از در خانه کعبه بگذرد، آیا کعبه به دلیل این ناپاکی، خود را از رنج و آلودگی او رها می‌کند؟
پاسخ او به یاسجی باز دهی که در ظفر
ناصر رایت حقی، ناسخ آیت شری
هوش مصنوعی: پاسخ او به یاسجی این است که در پیروزی، ناصر نامی است که حق را نمایان می‌سازد و آموزه‌های دینی را شفاف‌تر می‌کند.
ای حرم تو از کرم بیت حرام خسروان
چون سخن من از نکت سحر حلال خاطری
هوش مصنوعی: حرم تو به خاطر ملاحظه دیگران، مانند بیت‌الحرام است و سخنان من نیز مانند نکات سحرآمیز حلال برای دل‌هاست.
ز آن کرم است سرگران جان و سر سبکتکین
زین سخن است دل سبک عنصر طبع عنصری
هوش مصنوعی: به خاطر لطف و محبت آن بزرگوار، جان من شاد و خوشحال است و شاداب بودن دل من به خاطر این سخن است که از طبیعت خودم نشأت می‌گیرد.
تا به صفت بود فلک صورت دیر عیسوی
محور خط استوا، شکل صلیب قیصری
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به توصیف وضعیتی از زمان و مکان می‌پردازد. او به دوران عیسی مسیح اشاره دارد و تاختن بر نظام حاکم یا سلطنت قیصر را به تصویر می‌کشد. فلک به عنوان نمادی از آسمان و زمان، به شکل صلیب و محور زمین گره خورده است و مشخص می‌کند که همزمانی و قوام این دو مفهوم چگونه تاثیرگذار است. به طور کلی، این بیت وضعیت تاریخی و معنایی عمیقی را در برمی‌گیرد.
باد خطاب عیسوی با سگ درگهت چنین
کافسر دیر اعظمی، فخر صلیب اکبری
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به توصیف و تمسخر از قدرت و بزرگی افرادی می‌پردازد که خود را بزرگ و با اعتبار می‌دانند، در حالی که ممکن است به چیزهای سطحی و غیر واقعی افتخار کنند. او با یادآوری عیسای مسیح و صليب، به نوعی از تضاد میان معنویت و دنیامداری اشاره دارد و نشان می‌دهد که برخی افراد در پیافتن اعتبار و فخر، به چیزهایی می‌چسبند که اساساً کاذب و پوچ هستند.