شمارهٔ ۲۱۴ - مطلع چهارم
موکب شاه اختران، رفت به کاخ مشتری
شش مهه داده ده نهش، قصر دوازده دری
قعدهٔ نقره خنگ روز آمده در جنیبتش
ادهم شب فکنده سم، کندرو از مشمری
یافت نگین گم شده در بر ماهیی چو جم
بر سر کرسی شرف، رفت ز چاه مضطری
هیکل خاک را ز نور حرز نویسد آسمان
در حرکات از آن کند، جدول جوی مسطری
خاک در خدایگان گر به کف آوری در او
هشت بهشت و چار جوی از بر سدره بنگری
غازی مصطفی رکاب آنکه عنان زنان رود
با قدم براق او، فرق سپهر چنبری
مفخر اول البشر، مهدی آخر الزمان
وحی به جانش آمده، آیت عدل گستری
خسرو صاحب القران، تاج فروق خسروان
جعفر دین به صادقی، حیدر کین به صفدری
دست بهشت صدر او، دست قدر به خدمتش
گنبد طاقدیس را، بسته نطاق چاکری
گر عظمت نهد چو جم منظر نیم خایه را
خانهٔ مورچه شود، نه فلک از محقری
گوهر ذوالفقار او گرنه علی است، چون کند
بیشه ستان رزم را آتشی و غضنفری
دلدل مشتری پیش، جفته زد اندر آسمان
آه ز دل کشان زحل، گفت قطعت ابهری
شاه بر اسب پیل تن رخ فکند پلنگ را
شیر فلک چو سگ بود، تاش پیاده نشمری
گرنه سگش بود فلک، چون نمط پلنگ و مه
پر نقط بهق شود، روی عروس خاوری
از رحم عروس بخت این حرم جلال را
نوخلفان فتح بین وارث ملک پروری
در بر تیغ حصر می زاده جنابه چون عنب
برده جناب از آسمان کرده همه دو پیکری
کی به دو خیل نحس پی، بر سپهش زند عدو
کی به دو زرق بسته سر، هر سقطی شود سری
لعبت مرده را که اصل از گچ زنده میکنند
از دل پیر عاشقان، رخصت نیست دلبری
سخت تغابنی بود حور حریر سینه را
لاف زنی خارپشت از صفت سمنبری
ای چو هیولی فلک، صدر تو از فنا تهی
وی چو طبیعت ملک، ذات تو از خطا بری
برده به رمح ماروش نیروی گاو آسمان
چون تف گرز گاوسر شوکت مار حمیری
رمح تو راست هژده گز پرچم و آفتاب طاس
از بر ماه چارده سایه کند صنوبری
حلقه ربای ماه نو نیزهٔ توست لاجرم
نیزه کشت فلک سزد زآنکه سماک ازهری
سر کمالت از بر است، از بر عرش برشوی
نیست جهانت سدرهای از سر سدره بگذری
زبدهٔ دور عالمی زآن چو نبی و مرتضی
بحر عقول را دری شهر علوم را دری
نایب تنگری توئی کرده به تیغ هندوی
سنقر کفر پیشه را سنسن گوی ننگری
هم جم و هم محمدی، کرده به خدمت درت
روح و سروش آسمان هدهدی و کبوتری
گر بر شعری یمن یمن مثال تو رسد
مسخ شود سهیلوار ار نکند مسخری
از خط کاتب قدر بر سر حرف حکم تو
چرخ تو جزم نحویان حلقه شد از مدوری
وز سر ناوک اجل صورت بخت خصم را
دیده چو میم کاتبان کور شد از مکدری
خط دبیر تر بود، خاک کنند بر سرش
خصم تو شد چو آب ترخاک به سربر ازتری
نیک شناسد آسمان آب تو ز آتش عدو
فرق کند محک دین بولهبی ز بوذری
دمنه اسد کجا شود، شاخ درمنه سنبله
قوت موم و آتشی، فعل زقوم و کوثری
تخت تو در مربعی، عرشی و کعبهای کند
شاه مثلثی از آن کاختر چرخ اخضری
کرده به صدر کعبه در، بهر مشام عرشیان
خاک درت مثلثی، دخمهٔ چرخ اخضری
یک تنه صد هزار تن مینهمت چو آفتاب
ارچه به صد هزار یل بدر ستاره لشکری
سلطنت و خلیفتی چون دو طرف نهاد حق
پس تو میان این و آن واسطهٔ مخیری
گر به قبول سلطنت قصد کنی به دار ملک
از سم کوه پیکران خاک عراق بسپری
ور به مدینة السلام آوری از عراق رخ
دجله در آتشین عرق خون شود از مبتری
ور ز عراق وقت را عزم غزای غز کنی
از سر چار حد دین شحنهٔ کفر بر گری
در عقبات راه دین، بهر عقوبت غزان
تیغ تو دوزخی کند، آب سنانت آذری
بر سر دوزخت کند حور بهشت مالکی
دربر آتشت کند، حوت فلک سمندری
چون جم از اهرمن نگین، باز ستانی از غزان
تاج سر ملک شهی، خاتم دست سنجری
باد صبا بر آب کر، نقش قد افلح آورد
تا تو فلاح و فتح را بر شط مفلحان بری
فرضهٔ عسقلان و نیل از شط مفلحان دگر
هست خراس پارگین، از سمت مزوری
گرد معسکرت فلک ساخت حنوط اختران
زانکه نجوم ملک را شاه فلک معسکری
گرد معسکرت فلک رخت فکند و خیمه زد
گفت به خدمت اندرم تا به سعادت اندری
زیر طناب خیمهات عرش خمیده رفت و گفت
ای خط جدول هدی، حبل متین دیگری
پور سبکتکین تویی، دولت ایاز خدمتت
بنده به دور دولتت رشک روان عنصری
گرچه بدست پیش ازین در عرب و عجم روان
شعر شهید و رودکی، نظم لبید و بحتری
در صفت یگانگی آن صف چارگانه را
بنده سه ضربه میزند، در دو زبان شاعری
باد چو روز آن جهان خمسین الف سال تو
بیش ز مدت ابد ذات تو را معمری
کرده منجم قدر حکم کز اخترت بود
فسخ لوای ظالمی، خسف بنای کافری
مالت و دست سائلان، دستت و جام خسروی
بندت و پای سرکشان، پایت و تخت سروری
تخت تو تاج آسمان، تاج تو فر ایزدی
حکم تو طوق گردنان، طوق توزلف سعتری
شمارهٔ ۲۱۳ - مطلع سوم: دوش که صبح چاک زد صدرهٔ چرخ عنبریشمارهٔ ۲۱۵ - در مدح ابوالمظفر جلال الدین شروانشاه اخستان: پیش که صبح بر درد شقهٔ چتر عنبری
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
موکب شاه اختران، رفت به کاخ مشتری
شش مهه داده ده نهش، قصر دوازده دری
هوش مصنوعی: آسمان پر از ستارههاست که به سوی کاخ سیاره مشتری رفتهاند. در این مکان، شش ماه در حال درخشش هستند و قصر بزرگی با دوازده در ورودی وجود دارد.
قعدهٔ نقره خنگ روز آمده در جنیبتش
ادهم شب فکنده سم، کندرو از مشمری
هوش مصنوعی: در روز روشن، مانند فردی که در حیاط نشسته، متوجه میشویم که شب، سیاهی و دردسرهایی را به همراه آورده است. این تضاد نشاندهندهی گذر زمان و تغییرات آن است.
یافت نگین گم شده در بر ماهیی چو جم
بر سر کرسی شرف، رفت ز چاه مضطری
هوش مصنوعی: یاقوت گمشدهای را پیدا کردم که در دامن ماهی مانند جم بود. بر روی تختی که نشان شرف دارد نشستهام، و از چاه اضطراب رهایی یافتم.
هیکل خاک را ز نور حرز نویسد آسمان
در حرکات از آن کند، جدول جوی مسطری
هوش مصنوعی: آسمان با نور خود شکل و فرم بدن خاکی انسان را میسازد و این حرکات انسانی را مانند جدولی مرتب و منظم به نمایش میگذارد.
خاک در خدایگان گر به کف آوری در او
هشت بهشت و چار جوی از بر سدره بنگری
هوش مصنوعی: اگر بتوانی خاک را به دست بگیری و در آن قدرت خدایگانی را بیابی، میتوانی هشت بهشت و چهارتا جوی را از بالای درخت سدره ببینی.
غازی مصطفی رکاب آنکه عنان زنان رود
با قدم براق او، فرق سپهر چنبری
هوش مصنوعی: غازی مصطفی، سوار بر اسبی درخشان که کنترل آن به آسانی انجام میشود، در حال حرکت است و بهسوی آسمان میرود.
مفخر اول البشر، مهدی آخر الزمان
وحی به جانش آمده، آیت عدل گستری
هوش مصنوعی: مهدی، که الگوی برتر انسانها و آخرین مهدی است، وحی الهی به روح او رسیده و نشانهای از گسترش عدالت را به همراه دارد.
خسرو صاحب القران، تاج فروق خسروان
جعفر دین به صادقی، حیدر کین به صفدری
هوش مصنوعی: خسرو بزرگ و شریف چون قرآن، تاج و نازش بیش از دیگران است. او بر اساس دین خود به صادقین، حیدر را به صفدر نسبت میدهد.
دست بهشت صدر او، دست قدر به خدمتش
گنبد طاقدیس را، بسته نطاق چاکری
هوش مصنوعی: بهشتی که در وجود اوست، باعث شده تا سرنوشتش به خدمت او درآید و گنبدی بلند و زیبا مانند طاقدیس، به عنوان نشانهای از مقام او، بهراحتی در اختیارش باشد.
گر عظمت نهد چو جم منظر نیم خایه را
خانهٔ مورچه شود، نه فلک از محقری
هوش مصنوعی: اگر کسی مانند جم با شکوه و عظمت باشد، حتی کوچکترین موجودات نیز میتوانند در کنارههای آن یک خانه بسازند. این نشان میدهد که هرچند ممکن است کسی بزرگ و با اهمیت باشد، اما کوچکی و حقارت در مقیاس بزرگتر، واقعیتی است که نمیتوان آن را نادیده گرفت.
گوهر ذوالفقار او گرنه علی است، چون کند
بیشه ستان رزم را آتشی و غضنفری
هوش مصنوعی: ذوالفقار که شمشیر معروف علی است، گوهری ارزشمند و بینظیر دارد. وقتی علی در میدان نبرد، با قدرت و شجاعت وارد میشود، مانند آتش و شیر درندهای است که باعث ترس و وحشت میشود.
دلدل مشتری پیش، جفته زد اندر آسمان
آه ز دل کشان زحل، گفت قطعت ابهری
هوش مصنوعی: دل و دلخواه مشتری در آسمان به هم آمدند و آهی از درون کشیدند. زحل گفت که تو قطعهای از ابر هستی.
شاه بر اسب پیل تن رخ فکند پلنگ را
شیر فلک چو سگ بود، تاش پیاده نشمری
هوش مصنوعی: شاه با جثهای بزرگ بر اسبی سوار شده و به پلنگی که در برابرش است، نگاهی میاندازد. او به قدری از قدرت و عظمت خود مطمئن است که به نظر میرسد شیر آسمان هم در مقابلش شبیه سگی است. او تصمیم میگیرد که هیچگاه از موقعیت و جایگاه خود پایین نیاید و در عرش خود باقی بماند.
گرنه سگش بود فلک، چون نمط پلنگ و مه
پر نقط بهق شود، روی عروس خاوری
هوش مصنوعی: اگر نه این بود که فلک همچون سگی است، چون نقوش پلنگ و ماه پرنقطه به این زیبایی جلوهگر شود، چهره عروس صبح به این روشنی و زیبایی نمیدرخشید.
از رحم عروس بخت این حرم جلال را
نوخلفان فتح بین وارث ملک پروری
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف زیبایی و شکوه یک مکان مقدس و نقش نسلهای جدید در ادامه دادن به میراث و ثروت فرهنگی آن میپردازد. نسلهای نوپا که مانند فرزندان عروس بخت به دنیا آمدهاند، در حال تصرف و به ارث بردن این ملک پرطراوت و با عظمت هستند و به گسترش آن کمک میکنند.
در بر تیغ حصر می زاده جنابه چون عنب
برده جناب از آسمان کرده همه دو پیکری
هوش مصنوعی: در آغوش تیغ حصار، به وجود آمده جنابی که مانند انگور در برابرش قرار دارد و از آسمان آمده و همه چیز را دوگانگی بخشیده است.
کی به دو خیل نحس پی، بر سپهش زند عدو
کی به دو زرق بسته سر، هر سقطی شود سری
هوش مصنوعی: کی به دو گروه دشمن، بر سپاهش ضربه میزند؟ کی به دو فریب و تزویر، بر هر سستی و ناتوانی فرمانروایی میکند؟
لعبت مرده را که اصل از گچ زنده میکنند
از دل پیر عاشقان، رخصت نیست دلبری
هوش مصنوعی: لعبت مرده را که از گچ زنده میکنند یعنی این که تندیسهای زندهای را که از گچ ساخته شدهاند، به بازی میگیرند. در دل پیر عاشقان، جایی برای دلبری و عشق و محبت نیست. در واقع، عشق و جذابیت در این دلهای خسته باقی نمانده است.
سخت تغابنی بود حور حریر سینه را
لاف زنی خارپشت از صفت سمنبری
هوش مصنوعی: این بیت به نقد و تمسخر افرادی میپردازد که به طور نادرست و بدون دلیل به خود میبالند و خود را برتر از دیگران میدانند. در اینجا، اشارهای به زینتها و زیباییهاست که ممکن است در ظاهر به چشم بیاید، اما در واقعیت به اندازهای که ادعا میشود مهم نیستند. این نوع رفتار مشابه به خودستایی خارپشتی است که به نشان دادن صفات و زیباییهای دیگران میپردازد، در حالی که خود او در واقعیت به این صفات دست نیافته است. این موضوع به ما یادآوری میکند که ظواهر گاهی فریبدهندهاند و ارزش واقعی در جوهر انسانها نهفته است، نه در زینتهایشان.
ای چو هیولی فلک، صدر تو از فنا تهی
وی چو طبیعت ملک، ذات تو از خطا بری
هوش مصنوعی: ای که مانند عنصر اولیهای، وجود تو از زوال و نابودی خالی است؛ و همچون طبیعت ملک، ذات تو از اشتباه و خطا مبراست.
برده به رمح ماروش نیروی گاو آسمان
چون تف گرز گاوسر شوکت مار حمیری
هوش مصنوعی: به نیروی مهار و قدرت آسمانی، در برابر حمیری با شجاعت و قدرت برخورد کن، همانطور که گرزی قوی بر سر گاو فرود میآید.
رمح تو راست هژده گز پرچم و آفتاب طاس
از بر ماه چارده سایه کند صنوبری
هوش مصنوعی: چهرهات مانند پرچم در ارتفاع و روشنایی مانند آفتاب است که بر ماه چهاردهروزه سایهای زیبا میاندازد.
حلقه ربای ماه نو نیزهٔ توست لاجرم
نیزه کشت فلک سزد زآنکه سماک ازهری
هوش مصنوعی: حلقهٔ درخشان ماه نو نماد قدرت و تأثیر توست، بنابراین، هنگام کشتن فلک، باید از نیزهٔ تو استفاده کرد، چون ستارهٔ سماک به همراه به شراب میچشد.
سر کمالت از بر است، از بر عرش برشوی
نیست جهانت سدرهای از سر سدره بگذری
هوش مصنوعی: کمال و زیبایی تو در بالاترین مرتبه است، اگر بالاتر از عرش هم بروی، باز هم در جهان تو مقام و منزلتی نخواهی داشت که از درخت سدره بگذری.
زبدهٔ دور عالمی زآن چو نبی و مرتضی
بحر عقول را دری شهر علوم را دری
هوش مصنوعی: بهترین شخصیتهای عالم مانند پیامبر و امام علی، خزانهدار عقلها هستند و دروازهدار دانش و علم به شمار میروند.
نایب تنگری توئی کرده به تیغ هندوی
سنقر کفر پیشه را سنسن گوی ننگری
هوش مصنوعی: تو به عنوان جانشین تنگ نظری، با شمشیری که به هندیان پیوند دارد، به کسانی که به کفر گرایش دارند، حمله کن و به آنها ننگر.
هم جم و هم محمدی، کرده به خدمت درت
روح و سروش آسمان هدهدی و کبوتری
هوش مصنوعی: هم جم و هم محمدی، به خدمت درگاه تو آمدهاند؛ روح و سروش آسمان نیز مانند هدهدی و کبوتری در کنارت هستند.
گر بر شعری یمن یمن مثال تو رسد
مسخ شود سهیلوار ار نکند مسخری
هوش مصنوعی: اگر در شاعری واژه یمن به زیبایی و با کیفیت تو بیفتد، به شکلی دگرگون خواهد شد، مانند ستاره سهیل که نمیتواند خود را به مسخرگی برساند.
از خط کاتب قدر بر سر حرف حکم تو
چرخ تو جزم نحویان حلقه شد از مدوری
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که وقتی نویسنده بر روی کلام و حکم تو مدیریتی دقیق دارد، قضا و قدر به طوری میچرخند که گرد این کلام و حکم تو به شکل یک قاعده و قانون در میآید و تمام عناصر حلقهوار به دور آن میچرخند. به نوعی، این سخن نشاندهنده تأثیر عمیق کلمات و دستورات شخص بر جهان اطرافش است.
وز سر ناوک اجل صورت بخت خصم را
دیده چو میم کاتبان کور شد از مکدری
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که سرنوشت ناخوشایند موجب شده که بخت دشمن مانند میم، کور و ناتوان شود و دیگر امکان مشاهدهی روشنایی و روزنهای برای او نیست.
خط دبیر تر بود، خاک کنند بر سرش
خصم تو شد چو آب ترخاک به سربر ازتری
هوش مصنوعی: اگر خط نوشتهی دبیر زیبا و روشنتر باشد، دشمن تو همچون آب روی خاک، با قدرت میتواند بر سرش بریزد و آن را زیر و رو کند.
نیک شناسد آسمان آب تو ز آتش عدو
فرق کند محک دین بولهبی ز بوذری
هوش مصنوعی: آسمان خوب میداند که آب تو چیست و میتواند آتش دشمن را از آن تشخیص دهد. ایمان واقعی، ارزشش از بوی نیکو فراتر است و تفاوتها را مشخص میکند.
دمنه اسد کجا شود، شاخ درمنه سنبله
قوت موم و آتشی، فعل زقوم و کوثری
هوش مصنوعی: دمنهی اسد به کجا میرود؟ شاخ درمنهای که حاصل سنبله است، قوت موم و آتشی، عمل زقوم و کوثر.
این عبارت بیانگر تضاد و ناسازگاری است. دمنهی اسد به عنوان نماد قدرت و عظمت، در مقابل موم و آتش که توانایی و لطافت را به یاد میآورد، قرار دارد. همچنین اشاره به زقوم و کوثر نشان میدهد که عواقب و نتایج اعمال انسانها نیز میتواند متضاد باشد. بنابراین، مفهوم کلی به تعارض میان ویژگیهای مختلف و پیچیدگی زندگی اشاره دارد.
تخت تو در مربعی، عرشی و کعبهای کند
شاه مثلثی از آن کاختر چرخ اخضری
هوش مصنوعی: تخت تو در یک جای خاص قرار دارد که به شکلی شبیه به عرش و کعبه طراحی شده است. پادشاهی که به شکل مثلث است، اینجا را به دور از آسمان ابری میسازد.
کرده به صدر کعبه در، بهر مشام عرشیان
خاک درت مثلثی، دخمهٔ چرخ اخضری
هوش مصنوعی: در جایگاه بالای کعبه، بویی که برای فرشتگان خوشایند است، به مشام میرسد. خاک در این مکان، همچون دالانی سبز و زیباست که به عالم بالا ارتباط دارد.
یک تنه صد هزار تن مینهمت چو آفتاب
ارچه به صد هزار یل بدر ستاره لشکری
هوش مصنوعی: من به تنهایی مانند آفتاب بر تو چیره میشوم، هرچند که ستارهها مانند لشکری از پهلوانان به میدان آمده باشند.
سلطنت و خلیفتی چون دو طرف نهاد حق
پس تو میان این و آن واسطهٔ مخیری
هوش مصنوعی: سلطنت و خلافت مانند دو سمت اراده خداوند قرار دارند، پس تو در میان این دو نقش واسطهای را بر عهده داری که انتخابکننده است.
گر به قبول سلطنت قصد کنی به دار ملک
از سم کوه پیکران خاک عراق بسپری
هوش مصنوعی: اگر بخواهی سلطنت را قبول کنی، باید از جایی دور و سخت، چون کوههای پیکرانی، خاک عراق را به عنوان دار و ملک خود بپذیری.
ور به مدینة السلام آوری از عراق رخ
دجله در آتشین عرق خون شود از مبتری
هوش مصنوعی: اگر به شهر صلح و آرامش (مدینة السلام) از عراق بیایی، چهره دجله (رودخانه) به دلیل خون و مصیبتهایی که بر مردم رفته، در آتش غم میسوزد.
ور ز عراق وقت را عزم غزای غز کنی
از سر چار حد دین شحنهٔ کفر بر گری
هوش مصنوعی: اگر از عراق عزم جنگ در غزنین کنی، باید از مرزهای دین با دقت مراقب باشی تا از حاکم کفر در امان بمانی.
در عقبات راه دین، بهر عقوبت غزان
تیغ تو دوزخی کند، آب سنانت آذری
هوش مصنوعی: در دشواریهای مسیر دین، بر اثر سختیهایی که بر سر میرسد، شمشیر تو موجب عذاب در جهنم میشود و آب تند و خروشان تو همچون آتش زنده و گرم است.
بر سر دوزخت کند حور بهشت مالکی
دربر آتشت کند، حوت فلک سمندری
هوش مصنوعی: حوری از بهشت در کنار دوزخ نشسته و میگوید که مالک دوزخ را برای توجیه وضعیت خود در آتش سرزنش میکند؛ او در واقع شایستهتر از آن است که در چنین وضعیتی قرار گیرد.
چون جم از اهرمن نگین، باز ستانی از غزان
تاج سر ملک شهی، خاتم دست سنجری
هوش مصنوعی: به هنگام برگرداندن نگینی که از دست اهریمن رفته، تو میتوانی تاج سر پادشاهی را از دستان غزان باز پس بگیری و نیز انگشتر سنجری را به دست بیاوری.
باد صبا بر آب کر، نقش قد افلح آورد
تا تو فلاح و فتح را بر شط مفلحان بری
هوش مصنوعی: باد صبا بر روی آب کر، تصویر قد افلح را به ارمغان آورد تا تو موفقیت و پیروزی را بر کنار مجمع مفلحان بپاشی.
فرضهٔ عسقلان و نیل از شط مفلحان دگر
هست خراس پارگین، از سمت مزوری
هوش مصنوعی: محل عسقلان و نیل از جایی که نیکوکاران زندگی میکنند، به گونهای دیگر در خراسان، در ناحیهای به نام پارگین قرار دارد، که در سمت مزوری قرار گرفته است.
گرد معسکرت فلک ساخت حنوط اختران
زانکه نجوم ملک را شاه فلک معسکری
هوش مصنوعی: هالهای که گرد معسکر تو وجود دارد، مانند تابوتی است که ستارهها در آن قرار گرفتهاند. از آنجا که نجوم به فرمانروایی آسمان تعلق دارد، حاکم آسمان همواره در حال نظارت بر این ستارههاست.
گرد معسکرت فلک رخت فکند و خیمه زد
گفت به خدمت اندرم تا به سعادت اندری
هوش مصنوعی: آسمان دور تو را پوشانده و خیمهای برپا کرده است، و به من گفته که در خدمتت باشم تا به خوشبختی برسم.
زیر طناب خیمهات عرش خمیده رفت و گفت
ای خط جدول هدی، حبل متین دیگری
هوش مصنوعی: زیر سایه خیمهات، آسمان به زمین آمده و گفت: ای نشانه هدایت، یک رشته محکمتر بیفکن.
پور سبکتکین تویی، دولت ایاز خدمتت
بنده به دور دولتت رشک روان عنصری
هوش مصنوعی: تو فرزند سبکتکین هستی و ایاز به خدمتت در اطراف حکومت تو ستایش و حسد میورزد.
گرچه بدست پیش ازین در عرب و عجم روان
شعر شهید و رودکی، نظم لبید و بحتری
هوش مصنوعی: هرچند که شعرهای بزرگانی چون شهید، رودکی، لبید و بحتری در بین عرب و عجم پیش از این بهخوبی شناخته شده و به دست آمده است، ولی هنوز هم ارزش و زیباییهای آنها قابل تقدیر است.
در صفت یگانگی آن صف چارگانه را
بنده سه ضربه میزند، در دو زبان شاعری
هوش مصنوعی: در توصیف ویژگی یگانگی، بنده به چهار ویژگی اشاره میکند و از آنها سه بار ضربه میزند، در دو زبان شاعرانه.
باد چو روز آن جهان خمسین الف سال تو
بیش ز مدت ابد ذات تو را معمری
هوش مصنوعی: باد، همچون روزی که در آن جهان پنجاه هزار سال سپری شده، بیش از زمان ابد، وجود تو را زنده نگه داشته است.
کرده منجم قدر حکم کز اخترت بود
فسخ لوای ظالمی، خسف بنای کافری
هوش مصنوعی: منجم به میزان اهمیت و قدرتی که در حکم شما وجود دارد، اشاره کرده است و گفته که هنگامی که ستارهات به طرز ناخوشی تغییر کند، نشانهای بر نابودی ظلم و زشتکاری آماده است.
مالت و دست سائلان، دستت و جام خسروی
بندت و پای سرکشان، پایت و تخت سروری
هوش مصنوعی: ثروت و اموالت در اختیار درخواستکنندگان باشد، دستت باید در دست کسی بزرگ باشد و پای تو باید به جمع بیادبان نرود، در عوض دارایی و مقام والای تو از آن تو خواهد بود.
تخت تو تاج آسمان، تاج تو فر ایزدی
حکم تو طوق گردنان، طوق توزلف سعتری
هوش مصنوعی: تخت تو در بالاترین مقام و جایگاه قرار دارد، و تاج تو نمایانگر شخصیت الهی و ویژهات است. فرمان تو به مانند طوقی است که به گردنها تعلق دارد، و طوق تو همانند زلفی زیبا و پرخم است که در دلها مینشیند.
حاشیه ها
1387/09/09 13:12
راجع به بیت 30 و اشاره به «میم کاتبان» این نوشته را بخوانید:
پیوند به وبگاه بیرونی