شمارهٔ ۲۱۲ - مطلع دوم
ناگذران دل توئی کز طرب آشناتری
خاک توام به خشک جان تا به لب آتش تری
خانهٔ دل به چار حد وقف غم تو کردهام
حد وفا همین بود، جور ز حد چه میبری
بر سر آتش هوا دیگ هوس همیپزم
گرچه به کاسهٔ سرم بر سرم آب میخوری
مایهٔ عمر جو به جو با تو دو نیمه میکنم
جوجوم از چه میکنی چیست بهانه بی زری
بر دل من نشان غم ماند چو داغ گاز ران
تا تو ز نیل رنگرز بر گل تر نشان گری
نور توییّ و سایه من، چون گل و ابر از آن کنند
چشم تو و سرشک من، رنگرزی و گازری
بر دل خاقانی اگر داغ جفا نهی چه شد
او ز سکان کیست خود تا بردت به داوری
از تو بهر تهی دوی دولت وصل کی رسد
خاصه که چون بقا و عز خاص شه مظفری
شمارهٔ ۲۱۱ - در مدح فخر الدین ابوالفتح منوچهر شروانشاه: صبحدم آب خضر نوش از لب جام گوهریشمارهٔ ۲۱۳ - مطلع سوم: دوش که صبح چاک زد صدرهٔ چرخ عنبری
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ناگذران دل توئی کز طرب آشناتری
خاک توام به خشک جان تا به لب آتش تری
هوش مصنوعی: دل تو از شادمانی آشناست، و من همچون خاکی هستم که به زندگی خشک و خستهام ادامه میدهم، تا جایی که به مرز آتش و حرارت برسم.
خانهٔ دل به چار حد وقف غم تو کردهام
حد وفا همین بود، جور ز حد چه میبری
هوش مصنوعی: من دلم را به چهار دیوار غم تو اختصاص دادهام، همین وفاداری بود. حالا چرا از این دیوارها میگذری و مرا دچار زحمت میکنی؟
بر سر آتش هوا دیگ هوس همیپزم
گرچه به کاسهٔ سرم بر سرم آب میخوری
هوش مصنوعی: من در دل آتش آرزوهایم مشغول پختن طعمهای دلخواه هستم، حتی اگر در این مسیر، مشکلات و چالشها بر سرم بریزد.
مایهٔ عمر جو به جو با تو دو نیمه میکنم
جوجوم از چه میکنی چیست بهانه بی زری
هوش مصنوعی: من عمر خود را به دو بخش تقسیم کردهام، یکی با تو و دیگری برای خودم. از تو میپرسم که دلیل و بهانهات برای این جدایی چیست؟
بر دل من نشان غم ماند چو داغ گاز ران
تا تو ز نیل رنگرز بر گل تر نشان گری
هوش مصنوعی: در دل من نشانهای از غم باقی مانده است که مانند داغی سوزان است. تا زمانی که تو از رنگ نیل، بر گل تازه نشانی از گریه و ناراحتی بر جا بگذاری.
نور توییّ و سایه من، چون گل و ابر از آن کنند
چشم تو و سرشک من، رنگرزی و گازری
هوش مصنوعی: تو مثل نوری هستی و من به مانند سایهای که زیر آن زندگی میکنم. چشمان تو مثل ابر و اشکهای من مانند رنگی هستند که به زندگیام میدهند.
بر دل خاقانی اگر داغ جفا نهی چه شد
او ز سکان کیست خود تا بردت به داوری
هوش مصنوعی: اگر بر دل خاقانی بدی و زخم بگذاری، او چه کار از دستش برمیآید؟ آیا میتواند خودش را از چنگال مشکلات رها کند و به قضاوت برساند؟
از تو بهر تهی دوی دولت وصل کی رسد
خاصه که چون بقا و عز خاص شه مظفری
هوش مصنوعی: این شعر به حسرت و آرزوی وصال معشوق اشاره دارد. گویا شاعر از نرسیدن به این وصال نگران است و میگوید که رسیدن به این خوشبختی و عظمت، به شدت دشوار و بعید به نظر میرسد. احساسات شدید و اشتیاقی که در این بیت موج میزند، نشاندهنده اهمیت و ارزش عشق و وصال در زندگی شاعر است.