شمارهٔ ۲۰۲ - مطلع سوم
مهر است یا زرین صدف خرچنگ را یار آمده
خرچنگ ناپروا ز تف، پروانهٔ نار آمده
بیمار بوده جرم خور سرطانش داده زور و فر
معجون سرطانی نگر داروی بیمار آمده
آن کعبهٔ محرم نشان، وان زمزم آتش فشان
در کاخ مه دامن کشان یک مه به پروار آمده
هر سنگ را گر ساحری کرده صبا میناگری
از خشت زر خاوری میناش دینار آمده
شمع روان بین در هوا آتش فشان بین در هوا
بر کرکسان بین در هوا پرواز دشوار آمده
خورشید زرین دهره بین صحرای آتش چهره بین
در مغز افعی مهره بین چون دانهٔ نار آمده
روی سپهر چنبری بگرفت رنگ اغبری
بر آینهٔ اسکندری خاکستر انبار آمده
هر فرش سقلاطون که مه صباغ او بوده سه مه
از آتش گردون سیه چون داغ قصار آمده
آفاق را از جرمخور هم قرص و هم آتش نگر
هم مطبخ و هم خوان زر هم میده سالار آمده
گر بلبل بسیار گو، بست از فراق گل گلو
گلگون صراحی بین در او بلبل به گفتار آمده
گر میدهی ممزوج ده، کاین وقت می ممزوج به
بر می گلاب ناب نه چون اشک احرار آمده
کافور خواه و بیدتر، در خیشخانه باده خور
با ساقی فرخنده فر زو خانه فرخار آمده
ماورد و ریحان کن طلب توزی و کتان کن سلب
وز می گلستان کن دو لب آنجا که این چار آمده
گهگه کن از باغ آرزو آن آفتاب زرد رو
پیرامنش ده ماه نو هر سال یک بار آمده
چرخ از سموم گرمگه، زاده و با هر چاشتگه
دفع وبا را جام شه یاقوت کردار آمده
تریاق ما چهر ملک، پور منوچهر ملک
با طاعن مهر ملک طاعون سزاوار آمده
خاقان اعظم چون پدر شاه معظم چون پدر
فخر دو عالم چون پدر وز عالمش عار آمده
گردون دوان در کار او چون سایه در زنهار او
خورشید در دیدار او چون ذره دیدار آمده
از بوس لبهای سران بر پای اسب اخستان
از نعل اسبش هر زمان یاقوت مسمار آمده
عدلش بدان سامان شده کاقلیمها یکسان شده
سنقر به هندستان شده، طوطی به بلغار آمده
رایش چو دست موسوی در ملک برهانی قوی
دادش چو باد عیسوی تعویذ انصار آمده
شمشیر او قصار کین شسته به خون روی زمین
پیکان او خیاط دین دلدوز کفار آمده
سام نریمان چاکرش، رستم نقیب لشکرش
هوشنگ هارون درش، جم حاجب بار آمده
مردان علوی هفت تن، درگاه او را نوبه زن
خصمان سفلی چار زن، پیشش پرستار آمده
باتیغ گردون پیکرش گردون شده خاک درش
وز رای گیتی داورش گیتی نمودار آمده
با دولت شاه اخستان، منسوخ دان هر داستان
کز خسروان باستان در صحف اخبار آمده
تیرش که دستان ساخته، زو رجم شیطان ساخته
عقرب ز پیکان ساخته تنین ز سوفار آمده
او نور و بدخواهانش خاک از ظلمت خاکی چه باک
آن را که حصن جان پاک از نور انوار آمده
بر تیر او پرپری صرصر صفت در صفدری
تیرش چو تیغ حیدری از خلد ابرار آمده
اشرار مشتی بازپس، رانده به کین او نفس
پیکانش چون پر مگس در چشم اشرار آمده
ناکرده مکر مکیان جان محمد را زیان
چون عنکبوتی در میان پروانهٔ غار آمده
ای خانه دار ملک و دین تیغت حصار ملک و دین
بهر عیار ملک و دین رای تو معیار آمده
پیشت صف بهرامیان بسته غلامی را میان
در خانهٔ اسلامیان عدل تو معمار آمده
ای چنبر کوست فلک، کرده زمین بوست فلک
وز خصم منحوست فلک، چون بخت بیزار آمده
نیکان ملت را به دین، یاد تو تسبیح مهین
پیکان نصرت را به کین عزم تو هنجار آمده
بادت ز غایات هنر بر عرش رایات خطر
در شانت آیات ظفر، از فضل دادار آمده
تابع فلک فرمانت را، دربان ملک ایوانت را
سرهای بدخواهانت را هم رمح تو دار آمده
لاف از درت اسلام را فال از برت اجرام را
تا ابلق ایام را از چرخ مضمار آمده
از مدح تو اشعار من رونق فزا در کار من
دولت همیشه یار من با بخت بیدار آمده
من جان سپار مدح تو صورت نگار مدح تو
با آب کار مدح تو الفاظم ابکار آمده
امروز احرار زمن خوانندم استاد سخن
صد عنصری در پیش من شاگرد اشعار آمده
شمارهٔ ۲۰۱ - مطلع دوم: ای با دل سودائیان عشق تو در کار آمدهشمارهٔ ۲۰۳ - این قصیدهٔ را تحفة الحرمین و تفاحة الثقلین خوانند در کعبهٔ معظمه انشاد کرده و پیش حظیرهٔ مقدس پیغمبر اکرم به عرض و اتمام آورده است: صبح خیزان بین به صدر کعبه مهمان آمده
اطلاعات
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مهر است یا زرین صدف خرچنگ را یار آمده
خرچنگ ناپروا ز تف، پروانهٔ نار آمده
هوش مصنوعی: عشق یا زیبایی مانند مروارید در صدف است، و همراهش کسی آمده که خرچنگ بیپروا از آتش است، شمعی در برابرش درخشیده و جذابیتش مانند پروانهای به سمت آتش کشیده شده است.
بیمار بوده جرم خور سرطانش داده زور و فر
معجون سرطانی نگر داروی بیمار آمده
هوش مصنوعی: بیمار به خاطر بیماری سرطان تحت فشار و درد قرار دارد، اما دارویی برای او آمده که میتواند کمک کند.
آن کعبهٔ محرم نشان، وان زمزم آتش فشان
در کاخ مه دامن کشان یک مه به پروار آمده
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف یک مکان مقدس و زیبایی آن پرداخته است. اشاره به کعبه و چشمهٔ زمزم دارد و به تصویر کشیدن یک شب زیبا که دختری با دامن مهتابی در آنجا حضور دارد، را به تصویر میکشد. در واقع شاعر از این مضامین برای بیان زیبایی و جاذبههای معنوی و طبیعی استفاده کرده است.
هر سنگ را گر ساحری کرده صبا میناگری
از خشت زر خاوری میناش دینار آمده
هوش مصنوعی: هر سنگی را اگر جادوگری دست بزند، صبا (باد ملایم) میتواند آن را به گلاب تبدیل کند. مثل اینکه از خاک زرین، مینا ساخته شده و در نهایت، دینار (سکه طلا) از آن به وجود آمده است.
شمع روان بین در هوا آتش فشان بین در هوا
بر کرکسان بین در هوا پرواز دشوار آمده
هوش مصنوعی: از میان شمعی که در هوا میسوزد، آتش فشان را مشاهده کن؛ بر روی پرندگان در حال پرواز نگاه کن که چقدر پرواز کردنشان دشوار است.
خورشید زرین دهره بین صحرای آتش چهره بین
در مغز افعی مهره بین چون دانهٔ نار آمده
هوش مصنوعی: خورشید با شکوه زمان را در بیابان آتشین میبینم، در دل مار که چون گردنبند مروارید است، همچون دانهای از آتش به نظر میرسد.
روی سپهر چنبری بگرفت رنگ اغبری
بر آینهٔ اسکندری خاکستر انبار آمده
هوش مصنوعی: آسمان با رنگ خاکستری پوشیده شده و بر آینهای که یادآور دوران اسکندر است، خاکستر و غبار نشسته است.
هر فرش سقلاطون که مه صباغ او بوده سه مه
از آتش گردون سیه چون داغ قصار آمده
هوش مصنوعی: هر فرش که از هنر و زیبایی خاصی برخوردار است، در واقع نتیجهی تلاش و کار هنرمندی است که به مانند ماهی درخشان، آن را ساخته. اما در این فرش، نشانههایی از سوختگی و آسیبهای دنیا نیز وجود دارد که نشان میدهد این اثر در عین زیبایی از سختیها و زحمات گذشته رنج دیده است.
آفاق را از جرمخور هم قرص و هم آتش نگر
هم مطبخ و هم خوان زر هم میده سالار آمده
هوش مصنوعی: جهان را از جرم خور، هم به شکل قرص و هم به شکل آتش، بنگر. هم آشپزخانهای دارد و هم سفرهای با زر و زرینی که سالار آمده است.
گر بلبل بسیار گو، بست از فراق گل گلو
گلگون صراحی بین در او بلبل به گفتار آمده
هوش مصنوعی: اگر بلبل بسیاری از جذابیتهای خود را بگوید، در واقع از دوری گل و زیباییاش مینالد. در این میان، گلابی زیبا و خوشرنگ در برابر او قرار دارد و بلبل به خاطر این زیبایی به سخن آمده است.
گر میدهی ممزوج ده، کاین وقت می ممزوج به
بر می گلاب ناب نه چون اشک احرار آمده
هوش مصنوعی: اگر میخواهی می (شراب) را با چیز دیگری ترکیب کنی، باید بهگونهای باشد که در این لحظه، می از نوع ناب و خالص باشد، مانند گلاب که از بهترین گلها گرفته شده و بهگونهای است که به یاد مظلومان و آزادگان میآید.
کافور خواه و بیدتر، در خیشخانه باده خور
با ساقی فرخنده فر زو خانه فرخار آمده
هوش مصنوعی: میگویند که از کافور و بیدتر لذت ببر، در خانهای که مشغول نوشیدن باده هستی، با ساقی خوشاخلاق. از آنجا که خانهای پر از خوشی و شادابی برای تو فراهم آمده.
ماورد و ریحان کن طلب توزی و کتان کن سلب
وز می گلستان کن دو لب آنجا که این چار آمده
هوش مصنوعی: به دنبال گل و سبزه بروم و درخواست تو را بیاورم. از دیدن باغ و عطر گلابی که در آن است لذت ببرم و در کنار آن دو لب را بر هم بگذارم، در جایی که این چهار عنصر به هم رسیدهاند.
گهگه کن از باغ آرزو آن آفتاب زرد رو
پیرامنش ده ماه نو هر سال یک بار آمده
هوش مصنوعی: گاهی اوقات، آفتاب زرد و زیبای آرزو در دل باغ زندگی میدرخشد و هر سال، ماه نو مانند یک مهمان با طراوت، یک بار حول آن میچرخد و به آن روح میبخشد.
چرخ از سموم گرمگه، زاده و با هر چاشتگه
دفع وبا را جام شه یاقوت کردار آمده
هوش مصنوعی: چرخه زمان از گرما به دنیا آمده و در هر صبح، نوشیدنی سرخرنگی که خاصیت درمانی دارد، برای دفع بیماریها به وجود آمده است.
تریاق ما چهر ملک، پور منوچهر ملک
با طاعن مهر ملک طاعون سزاوار آمده
هوش مصنوعی: پادزهر ما چهرهی آن پادشاه است، فرزند منوچهر که با نشانهای از عشق، سزاوار آفتی همچون طاعون آمده است.
خاقان اعظم چون پدر شاه معظم چون پدر
فخر دو عالم چون پدر وز عالمش عار آمده
هوش مصنوعی: پادشاه بزرگ مانند پدر است، پادشاه بزرگوار نیز مانند پدر، و افتخار دو جهان هم چون پدر، و او از علم و دانش خود شرمنده شده است.
گردون دوان در کار او چون سایه در زنهار او
خورشید در دیدار او چون ذره دیدار آمده
هوش مصنوعی: آسمان در خدمت او به چرخش درآمده است، مانند سایهای که به دنبال اوست. خورشید در حضور او به تکاپو افتاده، گویی که ذرهای در مقابل او نمایان شده است.
از بوس لبهای سران بر پای اسب اخستان
از نعل اسبش هر زمان یاقوت مسمار آمده
هوش مصنوعی: از بوسههایی که بر لبهای سران بر پای اسبها گذاشته میشود، در هر زمان نعل اسبش مانند یاقوت درخشانی جلوه میکند.
عدلش بدان سامان شده کاقلیمها یکسان شده
سنقر به هندستان شده، طوطی به بلغار آمده
هوش مصنوعی: در اینجا سخن از برقراری عدالت است که به گونهای همه چیز را در توازن قرار داده. دانسته میشود که موجودات و سرزمینها به شکلی برابر و متوازن شدهاند. پرنده سنقر که نمادی از زیبایی و عظمت است، به سرزمین هند رفته و طوطی زیبا نیز به سرزمین بلغار آمده است. این تغییرات نشاندهندهی رشد و تحول در اوضاع است.
رایش چو دست موسوی در ملک برهانی قوی
دادش چو باد عیسوی تعویذ انصار آمده
هوش مصنوعی: حالت و رفتار او مانند دستان حضرت موسی در سرزمین سلطنت است و به او قدرتی دادهاند مانند قدرتی که باد عیسی (ع) دارد و حالا او به مانند حمایتهای یارانش، قدرتی تازه یافته است.
شمشیر او قصار کین شسته به خون روی زمین
پیکان او خیاط دین دلدوز کفار آمده
هوش مصنوعی: شمشیر او نماد انتقام است که بر روی زمین آغشته به خون قرار دارد. پیکان او نشاندهنده نیروی دین است که دل دشمنان را میخرد و به سامان میآورد.
سام نریمان چاکرش، رستم نقیب لشکرش
هوشنگ هارون درش، جم حاجب بار آمده
هوش مصنوعی: سام نریمان که نایب رستم است، به عنوان خدمتگذار و فرمانده لشکر مورد توجه قرار میگیرد. هوشنگ هارون به عنوان دربان و نگهبان وارد میشود و جم نیز به عنوان شخص برجسته و مهم در این جمع حاضر است.
مردان علوی هفت تن، درگاه او را نوبه زن
خصمان سفلی چار زن، پیشش پرستار آمده
هوش مصنوعی: مردان بزرگ از خاندان علی، تعدادشان هفت نفر است و در برابر خداوند قرار دارند. در سمت مقابل، دشمنانی از پایین ترین مرتبه هستند که چهار زن به عنوان داور و مراقب در پیشگاه او آمدهاند.
باتیغ گردون پیکرش گردون شده خاک درش
وز رای گیتی داورش گیتی نمودار آمده
هوش مصنوعی: با تیغ زمان، وجودش مانند آسمان گشت و خاک درب او را در بر گرفت، و از اندیشه دنیا، تصویر او نمایان شد.
با دولت شاه اخستان، منسوخ دان هر داستان
کز خسروان باستان در صحف اخبار آمده
هوش مصنوعی: با توجه به قدرت و موفقیت شاه اخستان، هر داستانی که از پادشاهان قدیم در کتابهای تاریخی آمده، منسوخ و بیارزش به نظر میرسد.
تیرش که دستان ساخته، زو رجم شیطان ساخته
عقرب ز پیکان ساخته تنین ز سوفار آمده
هوش مصنوعی: تیر او با دستان خودش ساخته شده و نشانهای است برای دور کردن شیطان. همچنین، عقرب از تیرکمان ساخته شده و صدای تماشاچیان از ساز سوپرانو آمده است.
او نور و بدخواهانش خاک از ظلمت خاکی چه باک
آن را که حصن جان پاک از نور انوار آمده
هوش مصنوعی: او نور است و دشمنانش مانند خاکی سیاه و بیارزشند. چه اهمیتی دارد برای کسی که قلعهی وجودش از نور و پاکی پر شده است؟
بر تیر او پرپری صرصر صفت در صفدری
تیرش چو تیغ حیدری از خلد ابرار آمده
هوش مصنوعی: پرندهای در حال پرواز مانند طوفان بر تیر او نشسته است و تیر او همچون شمشیر حضرت علی میدرخشد، که از بهشت نیکان فرود آمده است.
اشرار مشتی بازپس، رانده به کین او نفس
پیکانش چون پر مگس در چشم اشرار آمده
هوش مصنوعی: بدکاران در حال پسرفت هستند و از کینهی او رانده شدهاند. پر پرندهاش مانند پیکان به چشم این بدکاران آمده است.
ناکرده مکر مکیان جان محمد را زیان
چون عنکبوتی در میان پروانهٔ غار آمده
هوش مصنوعی: کسی که به مکر و حیلههای مردم مکه (مکیان) دست زده، نتوانسته به جان محمد آسیب برساند، مانند عنکبوتی که در میان پروانهای در غار قرار گرفته است.
ای خانه دار ملک و دین تیغت حصار ملک و دین
بهر عیار ملک و دین رای تو معیار آمده
هوش مصنوعی: ای صاحب منزلت در ملک و دین، شمشیر تو مانند دژی است که از ملک و دین محافظت میکند. خرد و فکر تو هم به عنوان معیار و سنجش برای مردانگی و ارزشها در این مسیر قرار گرفته است.
پیشت صف بهرامیان بسته غلامی را میان
در خانهٔ اسلامیان عدل تو معمار آمده
هوش مصنوعی: در برابر تو، گروهی از بهرامیان صف کشیدهاند و در گوشهای، یک نوکر ایستاده است. در خانهٔ مسلمانان، عدالت تو مانند یک معمار که به سازندگی میپردازد، حضور دارد.
ای چنبر کوست فلک، کرده زمین بوست فلک
وز خصم منحوست فلک، چون بخت بیزار آمده
هوش مصنوعی: ای دور زمین و آسمان، که بر من فشار میآورند، آمدهام که از دشمنان و بختی که به من بدی کرده است، رها شوم.
نیکان ملت را به دین، یاد تو تسبیح مهین
پیکان نصرت را به کین عزم تو هنجار آمده
هوش مصنوعی: نیکان و افراد شایسته این ملت به واسطه دین و یاد تو، به عبادت و ذکر مشغول هستند. عزم و اراده تو هم به مانند یک تیر در مسیر نصرت و پیروزی شکل گرفته و به حرکت درآمده است.
بادت ز غایات هنر بر عرش رایات خطر
در شانت آیات ظفر، از فضل دادار آمده
هوش مصنوعی: نسیم تو از اوج هنر به عرش میوزد و پرچم خطر در سایهات است، آیات پیروزی نیز از فضل خداوند بر تو نازل شده است.
تابع فلک فرمانت را، دربان ملک ایوانت را
سرهای بدخواهانت را هم رمح تو دار آمده
هوش مصنوعی: چرخ و فلک به خواست تو حرکت میکند، دربان کاخ تو آماده است و نیز دشمنانت به دست تو تسلیم شدهاند.
لاف از درت اسلام را فال از برت اجرام را
تا ابلق ایام را از چرخ مضمار آمده
هوش مصنوعی: از درگاه تو سخن از اسلام و حق باشد و از دانش و وجود تو پیامها و نشانههای آسمانی. ای سرور، تجلیات روزهای پر از رنگ و روشنایی از چرخ زندگی بهسوی ما آمده است.
از مدح تو اشعار من رونق فزا در کار من
دولت همیشه یار من با بخت بیدار آمده
هوش مصنوعی: از ستایش تو، شعرهای من رونق گرفته و در کارم خوشبختی همیشه پشتیبان من بوده است. بخت من بیدار و آماده است.
من جان سپار مدح تو صورت نگار مدح تو
با آب کار مدح تو الفاظم ابکار آمده
هوش مصنوعی: من جانم را به خاطر ستایش تو فدای میکنم و زیبایی تو را ستایش میکنم. اگر بگویم، کلمات من مانند آبی است که برای ستایش تو جاری شده و از دل میجوشد.
امروز احرار زمن خوانندم استاد سخن
صد عنصری در پیش من شاگرد اشعار آمده
هوش مصنوعی: امروز من را به عنوان شخص آزادیبخش میشناسند و استاد سخن به شمار میآیم. در برابر من، صد نفر از شاگردان اشعار و هنر به صف آمدهاند.