شمارهٔ ۲۰۱ - مطلع دوم
ای با دل سودائیان عشق تو در کار آمده
ترکان غمزت را به جان دلها خریدار آمده
آئینه بردار و ببین آن غمزهٔ سحر آفرین
با زهر پیکان در کمین ترکان خونخوار آمده
تو بادی و من خاک تو، تو آب و من خاشاک تو
با خوی آتشناک تو صبر من آوار آمده
دانم که ندهی داد من، روزی نیاری یاد من
بشنو شبی فریاد من، داغ شب تار آمده
ای خون من در گردنت، زین دیر یادآوردنت
وز دست زود آزردنت جانم به آزار آمده
هم خواب خرگوشم دهی، داغ جگر جوشم نهی
ای از تو آغوشم تهی، خوابم همه خار آمده
خاقانی و درد نهان، خون دل از ناخن چکان
وز ناخن غم هر زمان مجروح رخسار آمده
او بلبل است ای دلستان طبعش چو شاخ گلستان
در مجلس شاه اخستان لعل و زرش بار آمده
شمارهٔ ۲۰۰ - در تهنیت عید و مدح جلال الدین شروان شاه اخستانبن منوچهر: عید است و پیش از صبحدم مژده به خمار آمدهشمارهٔ ۲۰۲ - مطلع سوم: مهر است یا زرین صدف خرچنگ را یار آمده
اطلاعات
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای با دل سودائیان عشق تو در کار آمده
ترکان غمزت را به جان دلها خریدار آمده
هوش مصنوعی: ای محبوب، عشق تو باعث شده است که دلهای عاشقان به شوق بیفتند و ترکان با چشمهای فریبندهاش، دلها را با اشتیاق به دست آوردهاند.
آئینه بردار و ببین آن غمزهٔ سحر آفرین
با زهر پیکان در کمین ترکان خونخوار آمده
هوش مصنوعی: آئینه را بردار و نگاه کن، آن زیبایی دلفریب که با نگاهی نافذ و کشنده در انتظار است، شبیه تیر زهرآلود و خطرناک ترکهای خونخواه آمده است.
تو بادی و من خاک تو، تو آب و من خاشاک تو
با خوی آتشناک تو صبر من آوار آمده
هوش مصنوعی: تو مثل بادی و من مانند خاکی هستم که به تو وابستهام. تو همچون آب و من مانند خشکیدگی و زبالهای از تو هستم. با طبیعت آتشینی که داری، صبر من خراب و ویران شده است.
دانم که ندهی داد من، روزی نیاری یاد من
بشنو شبی فریاد من، داغ شب تار آمده
هوش مصنوعی: میدانم که تو حق من را نخواهی داد و روزی هم به یاد من نخواهی بود. ولی بشنو، در شبی تاریک فریاد من را به گوش خود برسان، چون داغی در دل دارم.
ای خون من در گردنت، زین دیر یادآوردنت
وز دست زود آزردنت جانم به آزار آمده
هوش مصنوعی: ای خون من در گردنت، یعنی تو که من به خاطر تو زحمتها و رنجها کشیدهام، از یادآوری تو در این روزگار خسته شدهام و اینکه به راحتی آزردهام، جانم از این آزار به تنگ آمده است.
هم خواب خرگوشم دهی، داغ جگر جوشم نهی
ای از تو آغوشم تهی، خوابم همه خار آمده
هوش مصنوعی: اگر در کنارم نباشی و خواب آرامی نداشته باشم، احساس درد و رنج در دلم افزایش مییابد و همه چیز به شکل ناخوشایندی تغییر میکند. نبود تو باعث شده که خواب من پر از زخمها و سیاهیها باشد.
خاقانی و درد نهان، خون دل از ناخن چکان
وز ناخن غم هر زمان مجروح رخسار آمده
هوش مصنوعی: خاقانی در حال تجربه درد و رنجی پنهان است که زخم دلش بهگونهای جلوهگر میشود؛ به طوری که غم و اندوهش دائما بر چهرهاش نمایان است و آثار آن را میتوان بر چهرهاش دید.
او بلبل است ای دلستان طبعش چو شاخ گلستان
در مجلس شاه اخستان لعل و زرش بار آمده
هوش مصنوعی: او مانند بلبل است و طرز بیانش همچون گلهای یک گلستان میباشد. در مجلس شاه، همچون جواهرات قیمتی، به زیبایی و شکوه ظاهر شده است.