شمارهٔ ۲ - مطلع دوم
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
شمارهٔ ۲ - مطلع دوم به خوانش سهیل قاسمی
حاشیه ها
کلمه حبذا ازادات تحسین است درعربی یعنی خوشا - چه خوش است.
خضرا به معنی سبزه -آسمان و"خضرای خذلان"دراین مصرع کنایه ازدنیا گرفته شده است درشرح معدن کن
شیب بلا نیزکنایه ازدنیاست
بالاگرفتن درمصراع اول:ارتقایافتن/عنا:رنج وزحمت/ دربیت اول اشاره ای به شروان مولدشاعر نیزهست.
به نظرمیرسدحادثات جمع عربی کلمه حادثه باشد.
بیت3:"صبح آخر":صبح دوم-صبح صادق/"صبح اول":صبح کاذب که لحظه ای بیش نمی پاید. صبح صادق پرده دروغ صبح کاذب رامیدرد،ضمنا پرده دری صبح اشاره به کناررفتن تاریکی وآشکارشدن روشنایی روز است.
بیت7:"الله جارک":خداوندنگهبان توباد!"مشعوف"خوشحال ومسرور،نسخه بدل مشعوف:دلبسته."عمرک الله":خداوندعمرتوراطولانی کناد!(جملات معترضه دعایی است)
بیت8:معنی:هرچندروزی جان من نیست که ازتوجه ونظرعنایت شمابرخوردار شوم،دریچه گوش برای استماع خبرهای شمابازاست وانوارشمااگرازدریچه چشم به من نمیرسد ازدریچه گوش میرسد.
بیت9:"پای بست":پابند.شاعردراین بیت علت گرفتاری خوددرشروان رادلبستگی به مادرذکرمیکندوازعراق وخراسان میخواهدکه خبری به عنوان هدیه جانش به وسیله پیک صبابرای اوبفرستد.
بیت 10:"بغداد":یکی ازمراکزبزرگ طبی قدیم بوده است وشاعردرابیات دیگرنیزبه این موضوع اشاره کرده است.
بیت11:"بوی بردن":توقع وامیدوآرزو داشتن،احساس کردن.مصراع دوم تمثیل است برای مفهوم مصراع اول وسرشت شروان به سرشت اژدهای زهرآگین تشبیه شده است.
بیت12:"مائده":خوردنی،خوانی که برآن طعام باشد."ماکیان"(مفرد):مرغ خانگی.
بیت 13:"سکبا":سرکه با،آش سرکه.
متشکرم،توضیحات ازشرح بزم دیرینه عروس معصومه معدن کن انتخاب شده است،برای استفاده دوستان.
سلام، به نظر می رسد در بیت 27 بی روزی بود چشم از شما به معنای بی نصیب بودن از دیدار شما باشد. ینی اگرچه چشم من فرصت دیار و زیارتتان را ندارد اما از بزرگیها و عنایات شما خبر دارم.
راء شمر(لعین) را باید به کسره خواند تا با ابتدای مصرع در تناقض نشود.
کاش گنجور یک بازبینی إعرابی و زیر و زبری نیز در اشعار انجام می داد.
به امید آن روز.
با کمال اعتذار از آقا یا خانم تضمینی که نوشته اند حرف رای شمر را باید با کسره خواند تا وزن شعر درست باشد یاد آور می شوم لزومی ندارد که با کسره بخوانیم چون در تقطیع اشعار اگر دو حرف ساکن پشت سرهم باشند در موثع قرایت شعر حرف ساکن دومی خود بخود صوت متحرک پیدا می کند. در اشعار فارسی این پدیده مکرر وجود دارد.
آقادکتر!
مگه تضمینی غیر ازین گفته؟باید خواند ” شمرِ من“
سلام بر آقا ناصر عزیز
در مورد پیشنهاد آقا یا خانم تضمینی که نوشته بودند باید شمر را با کسره خواند تا وزن شعر در ست باشد و اینجانب نوشته بودم نیازی وجو ندارد که با کسره بخوانیم و قرار گرفتن دو حرف ساکن خود بخود آهنگ کسره ایجاد می کند باز یادآور می شود نیازی به اضافه کردن کسره به رای کلمه شمر نیست. اضافه نمودن کسره خللی در معنی ایجاد می کند و کلمه شمر را از نظر دستوری در حالت مضاف قرار می دهد. همان طور که قبلا نیز نوشتم اگر دوحرف ساکن پشت سر هم قرار گیرد حتی اگر هر دو را ساکن هم بخوانیم برای حرف ساکن دوم آهنگ کسره ایجاد می شود درتقطیع هم هرجا به دو حرف ساکن برخوردیم دومی را متحرک منظور می کنیم.
جهت توضیح مطلب مثال دیگر ی می آورم.
باشد که باز بینیم دیدار آشنارا
در کلمه باز بینیم حرف "ز" را با وجود اینکه ساکن است کسره هم نمی دهیم ولی در موقع تقطیع متحرک منظور می کنیم از نظر آهنگ نیز نقش یک حرف صدادار را ایفا می کند چون بعد از حرف ساکن قرار گرفته است. صدها مثال می شود در این مورد می شود ذکر کرد. بنابراین یک فاعده کلی وجود دارد و آن قاعده این است که هر وقت دو حرف ساکن پشت سرهم قرار گیرد در هنگام تقطیع، اولی را ساکن و دومی را صدا دار منظور می کنیم.
کار من بالا نمیگیرد در این شیب بلا
در مضیق حادثاتم بستهٔ بند عنا
کار[ شاعری ]من دراین [خطه ی شروان] که همچون سرزمین فنا و نابودی است ترقی و پیشرفتی ندارد( در این سرزمین شروان من در زمینه شاعری دورنمایی از ترقی و پیشرفت نمی بینم ) زیرا حوادث ناگوار بشدت مرا در تنگنا قرار داده اند و مشقت و سختی های زندگی همانند اسیری دست و بالم را بسته اند .
توضیحات بیشتر :روح همیشهمسافر خاقانی هرگز در تنگنای زادگاهش، شروان، نمیگنجید. او همواره در آرزوی رفتن به سرزمینهای دیگر و دیدن و رسیدن به افقهای بازتر بود. مدتی به عِراق رفت و مدتی در بغداد زیست و مدتی در موصل و آسیای صغیر و... نزدیک به بیست سال پایانی عمرش را نیز در تبریز روزگار گذراند؛ اما بیش از هر کجا مشتاق زیارت کعبه بود و پس از آن رفتن به خراسان. دیدار خراسان در قصایدش بسیار بازتاب یافته است و خاقانی هرگز نتوانست خراسان را ببیند.این ابیات دردِ دلِ خاقانی است دردِ دلی که انگار انعکاسش در تمام دوران زندگی خاقانی با او بوده است و در جایجای شعرش دیده میشود. تنگدلی و ناراحتیِ اینکه در شروان زندگی میکند و نمیتواند به خراسان برود، در اشعارش از این محدودیت و معذوریتی که خاقان برای او فراهم کرده است مینالد و آرزوی رهایی از قفس شروان و پیوستن به خراسان با اوست. از همان اوان جوانی که به واسطهی عمویش به دربار معرفی میشود، حدود سن 15- 16 سالگی، این آرزو با او بوده است.
رفتن به عراق (عراق عجم که مرکز آن ملک ری و اراک بوده است) هم آرزوی خاقانی است، قبل از آن که ری را دیده باشد. هر دو شهر در ذهن او جای دارند؛ با این تفاوت که خاقانی ری را میبیند و از رازیان میرنجد و طبع کمالجوی او با دیدن ری ناخرسند میشود و میفهمد که ری آن شهری نیست که در طلبش بوده است. پس همهی چیزهایی که در رؤیاهایش دربارهی ری پرورده خراب میشود؛ ولی خراسان همچنان در شعرش به عنوان مدینهی فاضله و شهر آرمانی باقی میماند؛ چراکه نتوانسته بود به آنجا برود.
ای عراق الله جارک نیک مشعوفم به تو
وی خراسان عمرک الله سخت مشتاقم تو را
شروان در نزد خاقانی بسیار منفور است با آنکه مولد او هم بوده است. شاعر ناراضی است چون هم دل و همزبانی در شروان ندارد.
آروزوها ی از دست رفته را دراین بیت از خاقانی به روشنی می توان دید .
ایزد نخواست آنچه دلم خواست لاجرم/ هر لحظه آهی از دل سوزان برآورم.
به نظر نگارنده تمام غمی که در دل خاقانی بوده در همین بیت آمده است.
با توجه به حاشیه دوست مان آنا که نوشته شیب بلا کنایه از دنیاست در اینجا کنایه از دنیا نیست بلکه در اینجا کنایه از سرزمین شروان است که شبیه دنیایی ایت که هر لحظه انسان در آن به جای ترقی با شیبی که به سوی افول و بدبختی دارد انسان به جای پیشرفت در آن پس رفت می کند .
قصیده اول را همراه شروح خواندم: پیوند به وبگاه بیرونی