شمارهٔ ۱ - در یکتاپرستی و ستایش حضرت خاتم الانبیاء
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
خوانش ها
شمارهٔ ۱ - در یکتاپرستی و ستایش حضرت خاتم الانبیاء به خوانش سهیل قاسمی
حاشیه ها
سلام
واژه جهات در مصرع اول به اشتباه جهان ذکر شده است و منظور از آن جهات شش گانه است.
هشت خلد و هفت چرخ و شش جهان و پنج حس
چار ارکان و سه ارواح و دو کون از یک خدا
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.
بیت یکی مانده به آخر : هشت خلد : منشور جنت ، جنه الماوی ، جنه النعیم ، دار السلام ، دارالقرار ، فردوس ، عدن ، علیین است
هفت چرخ : یا همان هفت فلک ؛ قمر، عطارد ، زهره ، شمس، مریخ ، مشتری ، زحل
پنج قوه : حس مشترک ، خیال ، واهمه ، حافظه ، متصرفه
برای توضیح بیشتر ر.ک : شرح اشعار خاقانی بزم دیرینه معصومه معدن کن
سلام.وزن شعر اشتباه است.
شعر،بر وزن رمل مثّمن محذوف میباشد
فاعلاتن،فاعلاتن،فاعلاتن،فاعلن
تصحیح بفرمایید.
مصراع اول، یعنی «با قطار خوک در بیت المقدس پا نهادن » را اشاره به حملۀ تیتوس و درهم شکستن یهودیان در سال هفتاد هجری گرفته اند البته این سخن رای میرجلال الدّین کزّازی است. نصرالله امامی این سخن را اشاره به جنگهای صلیبی میداند. اگرچه هیچ یک از این دو پژوهشگر، سند مستحکمی برای اثبات سخن خود ارائه نمی کنند، امّا سخن امامی معقو ل تر و مرحجتر باید گفت که منابع نیز این سخن را تأیید میکنند، زیرا رومیان مسجد اقصی را تبدیل به محل نگهداری خو کها و اصطبل کرده بودند.با وجود این، دور نمی نماید که خواست خاقانی از این تلمیح، اشاره به حملۀ بختنصر به بیت المقدس و ویران ساختن آن سامان باشد. توضیحاً باید افزود . که بی تالمقدس و مسجدالقصی سه بار مورد ویرانی قرار گرفته است، نخست بر اثر حملۀ بختنصر بابلی، دوم به دست تیتوس و سوم توسط رومیان که سب بساز آغاز جن گهای مشهور صلیبی گشته است. در این میان ویرانگری بختنصر چنان سخت بوده است که بیرونی در آثارالباقیه می گوید : « گویا ساکنان آنجا هر کس که بیت را خراب کند، بختنصر می گویند »
در این بیت خاقانی به دو داستان ( صلیبیان و ابرهه ) اشاره کرده و صنعت تلمیح را به کار برده است .
در جنگ های صلیبی مسیحیان خوک را در اماکن متبرکه اسلامی در شهر بیت المقدس نگهداری می کردند . خاقانی به این واقعه چندین بار اشاره نموده است در مصرع دوم داستان ابرهه را که به خانه کعبه حمله نمود یادآوری می کند. قطار خوک و سپاه ابرهه کنایه از هواهای نفسانی و رذایل اخلاقی است و بیت المقدس در عرفان رسیدن به مقام وحدت است . خاقانی می گوید با داشتن صفات ذمیمه به وادی عزلت قدم مگذار و در حالی که هوای نفس در وجودت هست و آلوده مادیات هستی به زیارت کعبه مرو این جا کعبه ی دل مقصود است .
بازگردان بیت : عالم صورت و ظاهر را که همچون جوشن جلو وجود حقیقی تو را پوشانده است از خود جدا کن تا در ردیف مردان راه حق و اولیای خدا و عارفان قرار گیری . ازآنجا که راه قرار گرفتن در ردیف مردان راه حق دل طلب کردن (در جستجوی حقیقت بودن و کسب معرفت کردن )است . پس دل طلب کن و سالک طرق دل باش تا با قرار گرفتن در گروه مردان حق به وقار و آرامش دست یابی زیرا از طریق نشستن بر تخت حکمرانی دل است که می شود بر پادشاهی حقیقی که حکومت بر دل ها و حکومت بر هر دو جهان است دست یافت .( خاقانی با این مقدمه چینی می خواهد علت حکمرانی پیامبر بر دل ها را روشن سازد . )
جوشن : جوشن در اصل به نیمه شب و به زمانی از شب گفته می شود که در آن تاریکی همه جا را پوشانده باشد .چون پوشش جنگی بدن را می پوشانده است بعد ها به همین نام به کار رفته است . پدر شمر اولین مردی بوده از صحابی پیامبر که از این پوشش جنگی استفاده نموده است و به دلیلی دیگر آنکه او را کسری جوشن داده بود به این خاطر ذی الجوشن معروف شده و به شمر، قاتل امام حسین (ع ) به همین دلیل ابن ذی الجوشن گفته می شده است . در معنی مجازی ،کنایه از حافظ و نگهدارنده . (یادداشت مرحوم دهخدا)
صورت: ظاهر ، صورت بینی ،عمل صورت بین . ظاهربینی . به ظاهر نگریستن . مقابل معنی بینی .
صف : ردیف . در شمارِ... . دو تن که مشمول یک حکم باشند
مردان : اولیأاﷲ. مردان راه حق . خاصان حق . اهل طریقت (لغت نامه دهخدا)
دار ملک: پایتخت . دارالملک . مرکز فرمانروایی :
دل : حالتی که انسان دارد از سکون و وقار و حسن سیرت
عمرم گذشت و چشمهٔ حیوان نیافتم ز افراسیاب دهر خراب است ملک دل
اهل دل: صاحب دل , اهل ذوق و مکاشفه . سالک طریق دل . مقابل اصحاب عقل
پادشا: مخفف پادشاه ، مسلط. فرمانروا. حاکم . قاهر. صاحب اختیار.
زیبایی های ادبی :
جوشن صورت و دارملک دل اضافه ی تشبیهی است / برون کردن و درآمدن در معنی وارد شدن تضاد دارند .
جوشن ، صورت ، مردان ، صف ، دارالملک ، پادشاه . مراعات نظیر
2- تا تو خود را پای بستی باد داری در دو دست خاک بر خود پاش کز خود هیچ نگشاید تو را
بازگردان بیت : تا هنگامی که گرفتار و دلبسته ی خود (خواهش های نفسانی و امور دنیوی و ظاهری ) هستی هیچ گاه به مقصود اصلی دست نخواهی یافت و زحمات تو بی نتیجه و بی حاصل باقی خواهد ماند و رنج و کوشش تو به هدر خواهدرفت بنابر این خاک بر خود پاش (دست از تعلقات مادی و خواهش های نفسانی برکش ) در غیر این صورت گشایشی در کار تو حاصل نخواهد شد .
زیبایی های ادبی :
باد و خاک دست و پا. تضاد دارند .
پای بست : گرفتار. پای بسته . مقید. اسیر محبت
باد در دست داشتن: کنایه از کار بی نتیجه و بی حاصل انجام دادن .کنایه از تهیدست و مفلس و بی چیز بودن ،رنج و کوشش کسی هدر رفتن .
خاک بر خود پاشیدن : کنایه از ترک خود کردن که همان تعلقات مادی است .
گشودن : فرج یافتن . گشایش یافتن
3- با تو قرب قاب قوسین آنگه افتد عشق را کز صفات خود به بعد المشرقین افتی جدا
بازگردان بیت : تو زمانی به نهایت نزدیکی و تقرب عشق الهی راه پیدا می کنی که به اندازه فاصله ی بین مغرب و مشرق (در نهایت فاصله ) از صفات مادی و نفسانی دور باشی (لازمه ی رسیدن به عشق الهی و تقرب بدان در گرو رهایی و جدایی از صفات مادی و نفاسانی است و لازمه ی این نزدیکی ترک انانیت و دوری از نفس می باشد )
قرب قاب قوسین : کنایه از نهایت نزدیکی و تقرب ، و در اصطلاح عرفا قاب قوسین رسیدن به مقام قرب الهی است. فَکانَ قَاب قَوْسینِ أَوْ أَدْنی تا آنکه فاصله او به اندازه دو کمان یا کمتر بود .(نجم آیه 9 )
قاب به معنی اندازه است و قوس به معنی کمان ، بنابر این قاب قوسین یعنی به مقدار طول دو کمان ( کمان یکی از سلاحهای قدیم برای تیراندازی بوده است ) .
عشق : عشق نیز از اصطلاحات عرفانی است در این بیت خاقانی اشاره به صفات خود دارد این خود نفسانی و مادی است که وی اصرار به ترک و جدایی از آن دارد
بعد المشرقین : قَالَ یَلَیْت بَیْنی وَ بَیْنَک بُعْدَ الْمَشرِقَینِ فَبِئْس الْقَرِینُ(زخرف 38 ) ایکاش میان من و تو فاصله مشرق و مغرب بود ، چه بد همنشینی هستی تو !( معنای لغوی آن فاصله بین مغرب و مشرق می شود)
زیبایی های ادبی
تلمیح به معراج و آیات قرآن
4-آن خویشی چند گوئی آن اویم آن او باش تا او گوید ای جان آن مائی آن ما
بازگردان بیت : ای انسان متظاهر تو هنوز گرفتار تمایلات نفسانی زندگی مادی خودت هستی و به خودت مشغولی . تا کی و چگونه مدعی هستی که دارای صفات الهی هستی و از خود بریده یی . عجله نکن و بگذار خود خداوند توفیق خودش را شامل حال تو سازد و صفات الهی در تو متظاهر گردد زیرا رفتن به طرف محبوب ازلی توفیقی است که او به بنده می دهد و اکتسابی نیست .
آن : (ضمیر ملکی ) مال ِ. متعلق به . ازملک . و گاهی ازآن ِ و زآن ِ گویند .(دهخدا) آن خویش بودن گرفتار نفس و حالات مادی خود بودن است .
او : در اینجا خداوند ، آن او بودن یعنی از خود بریده و کسی که دارای تمام صفات الهی است .
باش : باش در این بیت درنگ کردن است . منتظر باش . صبر کن
5- نیست عاشق گشتن الا بودنش پروانه وار اولش قرب و میانه سوختن، آخر فنا
عاشق شدن بجز سوختن و گداختن همچون پروانه در آتش عشق عرفانی نیست به طوری که عاشق در آتش عشق می سوزد و به غیر از سوختن و گداختن از آن بهره ای نمی برد . مراحل این عشق بدین گونه است که ابتدا به آن نزدیک می شوی سپس به سوز و گداز می رسی و در آخر به مرحله ی فنا و نیستی از خود دست می یابی و در معشوق خود محو می گردی .
عشق ، قرب ، فنا از اطلاحات عرفانی هستند در منطق الطیر عطار به هفت مرحله از مراحل عرفان اشاره گردیده عبارتند از : طلب ، عشق ، معرفت ، استغناء ، توحید ، حیرت و فــنا
فنا : دراینجا فنا فی الله منظور است .تبدیل صفات بشریت به صفات حق تعالی و خصایص الهی است . فنا آخرین مرحله در طی طریق عرفان می باشد . فـــنا در اصطلاح تصوف سقوط اوصاف مـذمومه است از سالک ، که بوسیله کثرت ریاضت حاصل می گردد و ضمناً فنا عــدم احساس سالک بعالم ملک و ملکوت و استغراق اوست در عظمت رب العزت و مشاهده حــق تعالی ؛ البته این مرحله ، مرحله نیستی و محو شدن سالک است از خود و بــقای اوست در حــق تعالی .
عشق : عشق و محبت ؛ یکی از عـالی ترین و مهمترین احـوال عـارف و از مهمترین مبانی و اصول تصوف بشمار میرود ، بخاطــر اینکه عشق حقیقی ؛ آتشی سوزان، بحری بی پایان ، الفت رحمانی و الهام شوقی است !
6- لاف یک رنگی مزن تا از صفت چون آینه از درون سو تیرگی داری و بیرون سو صفا
بازگردان بیت : تا زمانی که همچون آینه ظاهر و باطنت یکی نیست و دو رو هستی (ظاهرت آراسته و نورانی است و درونت را تیرگی فرا گرفته است ) ادعای صادقت و یک رنگ بودنت جز بیهوده گویی و لاف زدن چیزی نیست . بنابراین بیهوده ادعای خوبی و یکرنگی مکن .
یکرنگی : کنایه از اخلاص مندی و یک جهتی و دوستی باشد که در آن شائبه ای از نفاق و ساختگی و ریا نباشد. صداقت . دوستی
آینه : آینه در این بیت سمبل ومظهر نفاق و دو رنگی بوده است چرا که آینه از آهن و فلزات ساخته می شده است که روی آن صیقلی و رویدیگر کدر و سیاه بوده است و انسانی که قلب و درونش باظاهرش یکی نبوده است به آیینه تشبیه می کردند.این مضمون در ابیات بزرگان ادب نیز کاربرد داشته است .
درونسو بیرونسو : درونسو همان سوی درون و باطن و بیرونسو سوی ظاهر و آشکارا مد نظر است .
زیبایی های ادبی
تضاد : درونسو و برونسو / تیرگی و صفا
-
وزن شعر اشتباه میباشد و بحر رمل مثمن محذوف است
فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
توضیجی در مورد قاب قوسین: عرفا عقیده به تکامل دارند بر طبق عقیده آنها مراحل تکامل چهل مرتبه می باشد آعاز این تکامل عقل کل می باشد آفرینش از عقل کل شروع می شود سپس نفس کل و مراحل دیگر را طی می کند تا به مرحله چهلم که وجود حضرت ختمی مرتبت است برسد تمام مراحل جهل گانه کمانی را تشکیل می دهند اول و آخر این کمان به هم به قدری نزدیک می شود که انگار به هم چسبیده اند. یعنی انتهای این کمان با ابتدای کمان یکی می شود به عبارتی هر ویژگی در ابتدای کمان بود انتهای کمان نیز همان ویژگی ها را حایز می شود ابتدای کمان که عقل کل و ذات باریتعالی است دارای تمام کمالات است بنابراین آخر کمان دارنده همه کمالات می شود به قول شیح محمود شبستری
جهان انسان شد و انسان جهانی از این پاکیزه تر نبود بیانی
بخشی از کمان را که در سیر تکاملی تعینات در او به وجود می آیند سیر نزولی و بخش دیگر که تعیتات به تدریج کنار زده می شوذ سیر صعودی گویند پس این مراحل دارای دو قوس یا کمان است قوس نزولی و فوس صعودی که مجموع این دو قوس را قاب قوسین می گویند و آیه قاب قوسین او ادنی اشاره به این مطلب دارد. باز از قول شیخ شبستر در گلشن راز
ز احمد تا احد یک میم فرق است جهانی اندر این یک میم غرق است
احد در میم احمد گشت ظاهر در این دور اول آمد غین آخر
میم در حروف ابجد شماره 40 دارد که اشاره به به مراتب چهل گانه تکامل در سیر نزولی و سیر صعودی دارد احد یعنی دات باریتعالی و احمد یعنی حضرت ختمی مرتبت یکی در آغاز قوس و دیگری در پایان قوس که تجلی قاب قوسین او ادنی است. که در بیت دوم این قصیده خاقانی به آن اشاره کرده است.
باکمال اعتذار
احد در میم احمد گشت ظاهر در این دور اول آمد عین آخر
با سلام
قبل از شروع به بیان نکاتی در خصوص این قصیده باید عرض کنم که وزن و بحر عروضی این قصیده که در گنجور درج شده ،اشتباه است. و وزن و بحر عروضی این قصیده به شرح زیر می باشد:
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
بحر: رمل مثمن محذوف یا مقصور
جوشن صورت و دارالملک دل هر دو اضافه تشبیهی هستند.مراد از جوشن صورت تعلقات نفسانی و مادی است که مانع از سیر و سلوک و طی طریقت می شود.مراد از مردان نیز عارفان و سالکان طریق خداشناسیند که تا فردی از جوشن سفت و سخت مادیات رهایی نیابد نمی تواند در سلک اینچنین افرادی درآید.دل در نزد عرفا و در ادبیات ،واسطه فیض الهی است یعنی آنچه در عالم لاهوت یا همان عالم غیب است بواسطه تزکیه نفس ،بر دل وارد می شود و دل آنرا چون آینه ای بر عالم ناسوت یا همان عالم ماده منعکس می نماید.پس تنها راه سیر در طریقت دل تزکیه شده عارف است که سالک را به سمت پادشاه ازلی و ادبی رهنمون می شود و در نهایت سالک خود پادشاه می شود.همانند سی مرغ منطق الطیر که در نهایت سیمرغ شدند.
بیت دوم:
باد در دست داشتن کنایه از بی حاصلی و بی بهره بودن می باشد .یعنی تا اسیر خود پرستی و خواهشهای نفسی از سیر در طریقت عرفان بی بهره خواهی بود .خاک برخود پاش یعنی منیّت خود را نادیده انگار و اسیر نفس نباش.
بیت سوم:
قاب قوسین تلمیحی به آیه 9 سوره نجم دارد که می فماید : «فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَیٰ» یعنی به اندازه فاصله دو کمان و حتی نزدیک تر.و در اصطلاح عرفانی مراد نزدیکی به حق است .
مصرع دوم نیز تلمیح و اشاره ای به آیه 38 سوه زخرف دارد که می فرماید : «حَتَّیٰ إِذَا جَاءَنَا قَالَ یَا لَیْتَ بَیْنِی وَبَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِ فَبِئْسَ الْقَرِینُ» یعنی؛ تا وقتی که به سوی ما باز آید آن گاه با نهایت حسرت گوید: ای کاش میان من و تو (ای شیطان) فاصلهای به دوری مشرق و مغرب بود که تو بسیار همنشین و یار بد اندیشی بر من بودی.
و اصطلاحاً مراد از بعد المشرقین ،بیشترین فاصله است .با این اوصاف معنای بیت اینگونه می شود که :
در مسیر طی طریقت عشق، آن زمانی تو به نزدیکترین فاصله از درگاه مقصود که همان حضرت باریتعالی است خواهی رسید که بیشترین فاصله را از صفات نفسانیت(مانند خور و خواب و خشم و شهوت) داشته باشی.
بیت چهارم :
تو هنوز در بند تعلقات مادی خودی از قبیل(فخر به مال و فرزند و ماشین و سواد و مدرک تحصیلی و ویلای لواسان و . . .)هستی و اینها اگرچه یاری گر تو در این سرای فانی اند ولی گرهی از کار تو در پیمودن طریق سلوک نخواهند گشاد.با این وجود مدام میگویی که من خدایی هستم و منسوب به خدا. در حالیکه با ترک تعلقات باید به جایی رسی که حضرت حق تو را فراخواند و شایسته دعوت حق شوی .
بیت پنجم :
در این بیت خاقانی ، مثالی برای فهم بهتر مراحل سلوک ارائه می دهد بدینگونه که عاضقی را از پروانه بیاموز که در عشق شمع می سوزد و خاکسترش هم نمی ماند .مانند شعری از سعدی که می فرماید :
«ای مرغ سحر عشق زپروانه بیاموز
کان سوخته را جان شد و آواز نیامد»
البته در سیر عرفانی بعد از فنای فی الله ،عاشقان به بقای حق باقی اند و در واقع جاودانه اند.
بیت ششم :
در ابیات پیشین هم اشاره شد که دل عارف واسطه فیض الهی است و عکس انوار حق را چون آینه ای در علم ناسوت منعکس می کند.حال خاقانی خطاب به مدعیان سیر و سلوک می فرماید که تو هنوز همانند آینه که یک روی آن درخشان و صیقلی و طرف دیگرش تیره و کدر است هنوز باطنت کدر است و ظاهر و باطنت یکی نیست.
بیت هفتم:
چراغ در گذشته دارای پیلته بوده که آن قسمتش آتش میگرفته و درون محتویات نفتی و روغنی اش سیاه بوده .درست مثل مثال آینه که در بیت پیشین ارائه شده مراد ظاهر زیبا و باطن تاریک و کدر است. و در مصرع بعدی هم می گوید تو همانند سنگ آسیا دور خودت می گردی و خودپرستی .
بیت هشتم :
گنبد مراد از دنیای مادی است . خاقانی توصیه می کند که اگر در پی یافتن آب حیات و زندگانی جاویدی از قید و بند تعلقات مادی و دنیایی رها شو و تا زمانی که اسیر تعلقات نفسی با افرادی که فنا پذیرند (به واسطه عدم وصول به حق) هم بستر و هم بساط خواهی بود .
بیت نهم :
نفس عیسی در این بیت مراد واصلان به حق است و نقش عیسی مراد نیاداران است .
بیت به این نکته اشاره دارد که اگر می خواهی مردان خدایی را بیابی ،بیگمان آنها را در میان دنیا دوستان و در کنشت و کعبه و دیر نخواهی یافت.
بیت دهم :
عبارات«تنگنای ظلمت» و «خشکسال آفت» هردو استعاره از تعلقات مادی و نفسانی است که در صورت گذر از ایندو به روشنی و دارالسلام خواهی رسید.
بیت یازدهم :
درِ فقر: اضافه استعاری است چراکه فقر به عمارتی تشبیه شده که دارای در است. در اصطلاح عرفانی یکی از منازل ئ مراحل طریقت است که به معنای نیازمندی به حق و بی نیازی از خلق است.
سرهنگ عشق: اضافه تشبیهی
صاحب خراج جایی بودن کنایه از سلطنت آن ناحیه را داشتن است. پس معنای بیت اینگونه می شود :
از علایق دنیوی خود را برهان تا از بارگاه پادشاه(خدا)، حاجبی به پیشواز تو آید و گوید : «خوش آمدی»!و این چنین عارف و سالکی بر عرصه هر دو جهان سلطنت خواهد داشت.
بیت دوازدهم :
شرب عزلت، باد هوس و باغ وحدت اضافه تشبیهی اند.
بیخ هوا : اضافه استعاری است چراکه که هوای و هوس به گیاه هرزه ای تشبیه شده است که دارای ریشه و بیخ است.
عزلت به معنای گوشه ای نشستن و از خلق دوری گزیدن است.
وحدت یعنی از بین رفتن تعینات و کثرات بطوری فقط موجودی واحد مشاهده شود.
معنای بیت :
آن زمانی که به منزل وحدت رسیدی و دانستی که همه کثرات هستیی عاریتی دارند و قائم به ذات حق اند و نه خود ، هوای نفس را نادیده بگیر و از وی تبعیت مکن
بیت سیزدهم:
بیت تلمیحی به دو واقعه تاریخی دارد که پس از حمله بخت النّصر، در حرم بیت المقدس خوکدانی برپا شده بوده و به پرورش خوک می پرداختند. و در مصرع دوم نیز به حمله ابرهه پادشاه حبش به مکه اشاره دارد که به سرانجامی نرسید.
در کل منظور نظر خاقانی این است که با دلی که حب دنیارا در خود دارد در راه طریقت نمی توان قدم نهاد.
بیت چهاردهم :
سرنهادن : کنایه از اطاعت و فرمانبرداری و منقاد گشتن است .
چراکه اطاعت بی چون و چرا از حق موجب بهره مندی فراتر از شایستگی بنده از الطاف خداوند می شود.
بیت پانزدهم :
مصرع اول تلمیحی به آیه 35 سوره نور دارد که می فرماید : «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاةٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبَارَکَةٍ زَیْتُونَةٍ لَا شَرْقِیَّةٍ وَلَا غَرْبِیَّةٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُورٌ عَلَی نُورٍ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشَاءُ وَیَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ » یعنی ؛ خدا نور آسمان ها و زمین است؛ وصف نورش مانند چراغدانی است که در آن، چراغ پر فروغی است، و آن چراغ در میان قندیل بلورینی است، که آن قندیل بلورین گویی ستاره تابانی است، [و آن چراغ] از [روغن] درخت زیتونی پربرکت که نه شرقی است و نه غربی افروخته می شود، [و] روغن آن [از پاکی و صافی] نزدیک است روشنی بدهد گرچه آتشی به آن نرسیده باشد، نوری است بر فراز نوری؛ خدا هر کس را بخواهد به سوی نور خود هدایت می کند، و خدا برای مردم مثل ها می زند [تا حقایق را بفهمند] و خدا به همه چیز داناست.
در مصرع دوم «مصباح لا» یا چراغ توحید اضافه تشبیهی است مراد چراغی است که با تجلّی «لا اله الا الله» در دل مومن روشن می گردد.
یعنی اگر در دل تو چراغ یقینی برافروخته است، خداوند را فقط با تعبیرات قرآن یاد کن نه با آنچه در ذهن خودت است.البته این بیت با بیتی از مثنوی که می فرماید : «هیچ ترتیبی و آدابی مجوی--- هرچه می خواهد دل تنگت بگو» در منافات است.
بیت شانزدهم :
واژه «لا» در عرفان در معنای ترک و نفی ما سواء الله است و واژه «الّا» در معنای اثبات حق است.
خاقانی می فرماید که در طی طریقت عرفان،فنای خویش کافی نیست، چرا که کسی که منا را زیارت کرده باید به دیدن کعبه نیز نائل شود.
بیت هفدهم:
اعمی یعنی نابینا
بین مصطفی و مصطفا در مصرع دوم نوعی از جناس تام وجود دارد ، چراکه اولی به معنای برگزیده و دومی مراد خود رسول اکرم(ص) است.
در راه طریقت ، آنکه توان درک عالم معنا را نداشته باشد باید که به محمد(ص) و هدایت وی تکیه کند.
با سلام، لطفا در انتخاب وزن شعر، دقت کنید؛ وزن شعر فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن است.
قصیده اول را همراه با توضیحات شروح خواندم: پیوند به وبگاه بیرونی