شمارهٔ ۱۸۶ - در تحقیق و وعظ و ذکر صفای صبح
آوازهٔ رحیل شنیدم به صبحگاه
با شبروان دواسبه دویدم به صبحگاه
با بختیان همت و با پختگان درد
راه هزار ساله بریدم به صبحگاه
رستم ز چار آخور سنگین روزگار
در هشت باغ عشق چریدم به صبحگاه
دیدم که گنج خانهٔ غیب است پیش روی
پشت از برای نقب خمیدم به صبحگاه
کردم ز سنگ ریزهٔ ره توتیای چشم
تا آنچه کس ندید بدیدم به صبحگاه
کشتم به باد سرد چراغ فلک چنانک
بوی چراغ کشته شنیدم به صبحگاه
بسیار گرد پردهٔ خاصان برآمدم
آخر درون پرده خزیدم به صبحگاه
هر شرب سرد کرده که دل چاشنی گرفت
با بانگ نوش نوش چشیدم به صبحگاه
خورشید خاک شد ز پی جرعه یافتن
آن دم که جام جام کشیدم به صبحگاه
زان جام جم که تا خط بغداد داشتی
بیش از هزار دجله مزیدم به صبحگاه
نتواند آفتاب رفو کردن آن لباس
کاندر سماع عشق دریدم به صبحگاه
امروز سرخ روئی من دانی از چه خاست
زان کاتش نیاز دمیدم به صبحگاه
خاقانی مسیح سخن را به نقد عمر
دوش از درخت باز خریدم به صبحگاه
شمارهٔ ۱۸۵ - در عزلت و حکمت و موعظه و ریاضت و انتباه و ارشاد: ما را دلی است زله خور خوان صبحگاهشمارهٔ ۱۸۷ - در عزلت و فقر و قناعت و تجرید: در ساحت زمانه ز راحت نشان مخواه
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آوازهٔ رحیل شنیدم به صبحگاه
با شبروان دواسبه دویدم به صبحگاه
هوش مصنوعی: در صبح زود خبر رفتن کسی را شنیدم و با مسافران شبرو به سرعت به سمت مقصد حرکت کردم.
با بختیان همت و با پختگان درد
راه هزار ساله بریدم به صبحگاه
هوش مصنوعی: من با افرادی که خوشاقبال هستند، تلاش و همکاری کردم و با افراد باتجربه و رنجکشیده، مسیر هزار ساله را در صبحگاه زندگیام گشودم.
رستم ز چار آخور سنگین روزگار
در هشت باغ عشق چریدم به صبحگاه
هوش مصنوعی: رستم با سنگینی و سختیهایی که از روزگار بر دوش دارد، در صبحگاه به سراغ باغهای عشق میرود و از زیباییهای آن لذت میبرد.
دیدم که گنج خانهٔ غیب است پیش روی
پشت از برای نقب خمیدم به صبحگاه
هوش مصنوعی: دیدم که ثروت و نعمت در عالم ناشناخته و پنهان است. برای دستیابی به آن، در صبح زود تلاش کردم و به سمت مسیرهای سخت و دشوار رفتم.
کردم ز سنگ ریزهٔ ره توتیای چشم
تا آنچه کس ندید بدیدم به صبحگاه
هوش مصنوعی: با چشمانم که مثل دانههای ریز سنگ است، در جستجوی چیزی خاص و نادر برآمدم تا در سپیدهدم، آنچه که دیگران هرگز ندیدند، ببینم.
کشتم به باد سرد چراغ فلک چنانک
بوی چراغ کشته شنیدم به صبحگاه
هوش مصنوعی: در باد سرد، نور ستارهها را خاموش کردم، بهطوری که بوی این نور مرده را در صبحگاه حس کردم.
بسیار گرد پردهٔ خاصان برآمدم
آخر درون پرده خزیدم به صبحگاه
هوش مصنوعی: بسیار تلاش کردم تا به جمع خاصان و افراد برجسته برسم، اما در نهایت تصمیم گرفتم که در خلوت و دور از چشم دیگران بمانم و در آرامش صبحگاهی به تأمل بپردازم.
هر شرب سرد کرده که دل چاشنی گرفت
با بانگ نوش نوش چشیدم به صبحگاه
هوش مصنوعی: هر نوشیدنی که با دل شاد شده، من صبحگاه با صدای "نوشنوش" آن را چشیدم.
خورشید خاک شد ز پی جرعه یافتن
آن دم که جام جام کشیدم به صبحگاه
هوش مصنوعی: خورشید به خاطر نوشیدن یک جرعه، خاک شد؛ آن لحظه که من در صبحگاه، جام را بالا بردم.
زان جام جم که تا خط بغداد داشتی
بیش از هزار دجله مزیدم به صبحگاه
هوش مصنوعی: از آن جام جم که تا بغداد میرسید، بیش از هزار باررود دجله نصیبم شد در صبحگاه.
نتواند آفتاب رفو کردن آن لباس
کاندر سماع عشق دریدم به صبحگاه
هوش مصنوعی: هیچکس نمیتواند نور خورشید را برگرداند و آن پوشش را ترمیم کند، زیرا من در بامداد عاشقانهای آن را پاره کردم.
امروز سرخ روئی من دانی از چه خاست
زان کاتش نیاز دمیدم به صبحگاه
هوش مصنوعی: امروز دلیل سرخ رویی من را میدانی؟ چون آتش عشق را در سپیدهدم شعلهور کردم.
خاقانی مسیح سخن را به نقد عمر
دوش از درخت باز خریدم به صبحگاه
هوش مصنوعی: من دیروز شب سخن نغزی را از درختی خریدم و امروز صبح آن را بررسی کردم.