گنجور

شمارهٔ ۱۸۵ - در عزلت و حکمت و موعظه و ریاضت و انتباه و ارشاد

ما را دلی است زله خور خوان صبح‌گاه
جانی است خاک جرعهٔ مستان صبح‌گاه
جان شد نهنگ بحرکش از جام نیم شب
دل گشت مور ریزه خور از خوان صبح‌گاه
غربال بیختیم به عمری که یافتیم
زر عیاردار به میزان صبح‌گاه
بس نقد گم ببودهٔ مردان که یافتند
رندان خاک بیز به میدان صبح‌گاه
دولت دوید و هفت در آسمان گشاد
چون بر زدیم حلقه به سندان صبح‌گاه
زین یک نفس درآمد و بیرون شد حیات
بردیم روزنامه به دیوان صبح‌گاه
اول شب ایتکین وثاق آمدیم بلیک
الب ارسلان شدیم به پایان صبح‌گاه
بی‌آرزوی ملک به زیر گلیم فقر
کوبیم کوس بر در ایوان صبح‌گاه
غوغا کنیم یک تنه چون رستم و دریم
درع فراسیاب به پیکان صبح‌گاه
نقب افکنیم نیم شب از دور تا بریم
پی بر سر خزینهٔ پنهان صبح‌گاه
بی‌ترس تیغ و دار بگوئیم تا که‌ایم
نقب افکن خزینهٔ ترکان صبح‌گاه
صور روان خفته دلانیم چون خروس
آهنگ دان پردهٔ دستان صبح‌گاه
چندین هزار جرعه که این سبز طشتراست
نوشیم چون شویم به مهمان صبح‌گاه
چو آب روی درنکشیم ارچه درکشیم
بحری ز دست ساقی دوران صبح‌گاه
گفتی شما چگونه و چون است نزلتان
ماشا و نزل ما ز شبستان صبح‌گاه
آتش زنیم هفت علف‌خانهٔ فلک
چون بنگریم نزل فراوان صبح‌گاه
خواهی که نزل ما دهدت ده کیای دهر
بستان گشاد نامه به عنوان صبح‌گاه
تو کی شناسی این چه معماست چون هنوز
ابجد نخوانده‌ای به دبستان صبح‌گاه
بیاع خان جان مجاهز دلان عشق
جز صبح نیست جان تو و جان صبح‌گاه
گفتی شما که‌اید و چه مرغید و چیستید
سیمرغ نیم‌روز و سلیمان صبح‌گاه
ما مرغ عرشییم که بر بانگ ما روند
مرغان شب شناس نواخوان صبح‌گاه
صبح شما دمی است، دم ما هزار صبح
هر پنج وقت ما شده یکسان صبح‌گاه
ما را به هر دو صبح دو عید است و جان ما
مرغی است فربه از پی قربان صبح‌گاه
تسکین جان گرم دلان را کنیم سرد
چون دم برآوریم به دامان صبح‌گاه
سحرا که بر قوارهٔ سیمین مه کنیم
چون برکشیم سر ز گریبان صبح‌گاه
بهر بخور مجلس روحانیان عشق
سازیم سینه مجمر سوزان صبح‌گاه
گر چشم ما گلاب فشان شد عجب مدار
دل‌های ماست آینه‌گردان صبح‌گاه
خاقانیا مرنج که سلطان گدات خواند
آری گدای روزی و سلطان صبح‌گاه
چون ژاله و صبا و شباهنگ هم‌چنین
معزول روز باش و عمل‌ران صبح‌گاه
جیحون فشان ز اشک و سمرقند گیر از آه
تا ما نهیم نام تو خاقان صبح‌گاه
از دم سیاه کن رخ دیو سپید روز
چون دیو نفس توست سلیمان صبح‌گاه
میلی بساز ز آه وبزن بر پلاس شب
درکش به چشم روز به فرمان صبح‌گاه
از خوان دل به نزل سرای ازل درآی
بفرست زله‌ای سوی اخوان صبح‌گاه
یک گوش ماهیی بده از می که حاضرند
دریاکشان ره زده عطشان صبح‌گاه
ریزی بریز از آن می ریحانی سرشک
وز بوی جرعه کن دم ریحان صبح‌گاه
چون ماهی ار بریده زبانی دلت بجاست
دل در تو یونسی است زبان دان صبح‌گاه
بر شاه نیم‌روز کمین کن که آه توست
هر نیم شب کمان‌کش مردان صبح‌گاه
هر صبح فتح باب کن از انجم سرشک
بنشان غبار غصه به باران صبح‌گاه
چون بر بطت زبان چه بکار است بهتر آنک
چون نای بی‌زبان زنی الحان صبح‌گاه
گم کن زبان که مار نگهبان گنج توست
بر گنج خود تو باش نگهبان صبح‌گاه

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ما را دلی است زله خور خوان صبح‌گاه
جانی است خاک جرعهٔ مستان صبح‌گاه
هوش مصنوعی: دل ما پر از عشق و شوق است و در صبح زود به یاد آن روزهای شاد و خوش، زندگی به ما انرژی و جان تازه‌ای می‌دهد. در این لحظه‌ها، احساس نشاط و سرخوشی مشابه حالتی که در اثر نوشیدن شراب به دست می‌آید، بر ما حاکم است.
جان شد نهنگ بحرکش از جام نیم شب
دل گشت مور ریزه خور از خوان صبح‌گاه
هوش مصنوعی: در نیمه شب، روح نهنگ دریا به‌طور کامل بیدار می‌شود، و در صبح، دل مورچه‌هایی که از برکت سفره صبحانه بهره‌مند می‌شوند، شاداب و سرزنده می‌شود.
غربال بیختیم به عمری که یافتیم
زر عیاردار به میزان صبح‌گاه
هوش مصنوعی: ما در طول عمر خود تلاش کردیم و با زحمات فراوان، طلا و ارزش واقعی را مانند میزان سنجیدیم تا به صبح‌های روشن و امیدبخش دست یابیم.
بس نقد گم ببودهٔ مردان که یافتند
رندان خاک بیز به میدان صبح‌گاه
هوش مصنوعی: بسیاری از مردان باهوش و زبردست گمشده‌هایی دارند که در صبح زود در میدان‌ها، افراد هوشمند و زیرک را پیدا می‌کنند.
دولت دوید و هفت در آسمان گشاد
چون بر زدیم حلقه به سندان صبح‌گاه
هوش مصنوعی: دولت با سرعت حرکت کرد و درهای هفت آسمان را گشود، هنگامی که صبح‌گاه حلقه‌ای به سندان زدیم.
زین یک نفس درآمد و بیرون شد حیات
بردیم روزنامه به دیوان صبح‌گاه
هوش مصنوعی: از نفس کشیدن زنده‌ایم و این نفس به ما حیات می‌بخشد، مانند اینکه روزنامه‌ای را در آغاز صبح می‌خوانیم و از آن استفاده می‌کنیم.
اول شب ایتکین وثاق آمدیم بلیک
الب ارسلان شدیم به پایان صبح‌گاه
هوش مصنوعی: در ابتدا شب به اینجا آمدیم و درگیر مشکلات شدیم، اما در پایان صبح به آرامش و موفقیت رسیدیم.
بی‌آرزوی ملک به زیر گلیم فقر
کوبیم کوس بر در ایوان صبح‌گاه
هوش مصنوعی: بدون آرزوی داشتن ثروت، در زیر گلیم فقر، صدای پیروزی را در صبحگاه به‌صدا درمی‌آوریم.
غوغا کنیم یک تنه چون رستم و دریم
درع فراسیاب به پیکان صبح‌گاه
هوش مصنوعی: بیایید با تمام قدرت و شجاعت مانند رستم، در صبح زود با تجهیزات خود، به میدان برویم و صدا به راه بیندازیم.
نقب افکنیم نیم شب از دور تا بریم
پی بر سر خزینهٔ پنهان صبح‌گاه
هوش مصنوعی: در نیمه شب به آرامی و بی سر و صدا حرکت می‌کنیم تا به سمت خزانه‌ای پنهان برویم که در صبح آشکار خواهد شد.
بی‌ترس تیغ و دار بگوئیم تا که‌ایم
نقب افکن خزینهٔ ترکان صبح‌گاه
هوش مصنوعی: بی‌هیچ ترسی باید بگوییم تا زمانی که هستیم، راه‌هایی برای نفوذ به گنجینه‌ی ترکان پیدا کنیم، به ویژه در صبحگاه.
صور روان خفته دلانیم چون خروس
آهنگ دان پردهٔ دستان صبح‌گاه
هوش مصنوعی: ما مانند مرغ‌های خوان در خواب دل‌هایی که بیدار نیستند، در صبح زود با نغمه‌ای آهنگین بیدار می‌شویم.
چندین هزار جرعه که این سبز طشتراست
نوشیم چون شویم به مهمان صبح‌گاه
هوش مصنوعی: با نوشیدن هزاران جرعه از این چشمه‌ی سبز رنگ، هنگامی که صبح به مهمانی برویم، چه لذتی خواهیم برد.
چو آب روی درنکشیم ارچه درکشیم
بحری ز دست ساقی دوران صبح‌گاه
هوش مصنوعی: اگرچه ما آبی را بر صورت نمی‌کشیم، اما در عوض در صبحگاه می‌توانیم از دریا و لذت‌های ناب ساقی بهره‌مند شویم.
گفتی شما چگونه و چون است نزلتان
ماشا و نزل ما ز شبستان صبح‌گاه
هوش مصنوعی: تو پرسیده‌ای که حال ما چگونه است و جایگاه ما در دنیای شب و روز چه تفاوتی دارد.
آتش زنیم هفت علف‌خانهٔ فلک
چون بنگریم نزل فراوان صبح‌گاه
هوش مصنوعی: ما آتش خواهیم زد به هفت علف‌خانه آسمان، چون که صبح‌گاه را با بارش فراوانش خواهیم دید.
خواهی که نزل ما دهدت ده کیای دهر
بستان گشاد نامه به عنوان صبح‌گاه
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی که زندگی‌ات به تو خوشی و برکت بیازد، باید در زمان صبح که تازه روز آغاز می‌شود، دست به کار شوی و نامه‌ات را با عنوان خوبی شروع کنی.
تو کی شناسی این چه معماست چون هنوز
ابجد نخوانده‌ای به دبستان صبح‌گاه
هوش مصنوعی: تو چطور می‌خواهی این راز را بفهمی در حالی که هنوز الفبای زندگی را یاد نگرفته‌ای و به شروع روز نرسیده‌ای؟
بیاع خان جان مجاهز دلان عشق
جز صبح نیست جان تو و جان صبح‌گاه
هوش مصنوعی: عشق و شور زندگی به مانند نوری تازه در بامداد است، و در این صبح جان‌نواز، تو و جان تو به یکدیگر مرتبط‌اند.
گفتی شما که‌اید و چه مرغید و چیستید
سیمرغ نیم‌روز و سلیمان صبح‌گاه
هوش مصنوعی: تو پرسیدی که چه کسانی هستید و چه جایگاهی دارید، ما همان سیمرغ در اوج آسمان و سلیمان در صبح روشن هستیم.
ما مرغ عرشییم که بر بانگ ما روند
مرغان شب شناس نواخوان صبح‌گاه
هوش مصنوعی: ما پرندگانی هستیم که در آسمان زندگی می‌کنیم و صدای ما باعث می‌شود که پرندگان دیگر، که به شب و تاریکی آشنا هستند، صداهای صبحگاهی را بشنوند و به سمت روشنی و امید بیایند.
صبح شما دمی است، دم ما هزار صبح
هر پنج وقت ما شده یکسان صبح‌گاه
هوش مصنوعی: صبح شما تنها یک لحظه است، اما صبح ما در هر پنج وقت نماز به هزار صبح می‌ماند، زیرا همه‌یشان برای ما مانند صبحگاه می‌شود.
ما را به هر دو صبح دو عید است و جان ما
مرغی است فربه از پی قربان صبح‌گاه
هوش مصنوعی: ما در هر دو صبح، در دو جشن شاد و خوشحال هستیم و روح ما مانند پرنده‌ای چاق و سالم است که به دنبال نذری برای قربانی کردن در صبح زود می‌گردد.
تسکین جان گرم دلان را کنیم سرد
چون دم برآوریم به دامان صبح‌گاه
هوش مصنوعی: ما با دمیدن صبح، دل‌های پرحرارت را آرام می‌کنیم و آنها را به حالتی ساکن می‌رسانیم.
سحرا که بر قوارهٔ سیمین مه کنیم
چون برکشیم سر ز گریبان صبح‌گاه
هوش مصنوعی: وقتی که صبح به آسمان نگاه می‌کنیم و نور صبحگاهی را مشاهده می‌کنیم، گویی که در دل کویر با زیبایی و درخشندگی خاصی مواجه شده‌ایم که یک حس شگفتی و تازگی را به ما منتقل می‌کند.
بهر بخور مجلس روحانیان عشق
سازیم سینه مجمر سوزان صبح‌گاه
هوش مصنوعی: برای لذت بردن در جمع عاشقان، روح پاکی را به وجود آوریم و دل‌هامان را چون آتش سوزان در صبحگاه روشن نگه داریم.
گر چشم ما گلاب فشان شد عجب مدار
دل‌های ماست آینه‌گردان صبح‌گاه
هوش مصنوعی: اگر چشمان ما پر از اشک و اندوه شد، تعجب نکنید؛ زیرا دل‌های ما همچون آینه‌هایی هستند که زیبایی‌های صبح را منعکس می‌کنند.
خاقانیا مرنج که سلطان گدات خواند
آری گدای روزی و سلطان صبح‌گاه
هوش مصنوعی: ای خاقان! ناراحت نباش، زیرا سلطان روزی را به گدا می‌خواند و در صبح‌گاه نیز او به گدا همان‌گونه توجه می‌کند.
چون ژاله و صبا و شباهنگ هم‌چنین
معزول روز باش و عمل‌ران صبح‌گاه
هوش مصنوعی: مانند شبنم و نسیم و بلبل، تو نیز از روز بی‌برخورد و دوری کن و در صبحگاه کارهای نیک را انجام بده.
جیحون فشان ز اشک و سمرقند گیر از آه
تا ما نهیم نام تو خاقان صبح‌گاه
هوش مصنوعی: آب جیحون با اشک‌های ما روان است و از سوی سمرقند، ما نام تو را به عنوان پادشاه صبحگاه بر زبان می‌آوریم.
از دم سیاه کن رخ دیو سپید روز
چون دیو نفس توست سلیمان صبح‌گاه
هوش مصنوعی: اگر صدای سیاهی به گوش می‌رسد، چهره‌ی روشن روز مانند دیو است، زیرا نفس تو همانند سلیمان در صبح زود است.
میلی بساز ز آه وبزن بر پلاس شب
درکش به چشم روز به فرمان صبح‌گاه
هوش مصنوعی: از دل خودش آرزویی بساز و آن را به تاروپود شب بده و در صبحگاه با دیدی روشن به آن بنگر.
از خوان دل به نزل سرای ازل درآی
بفرست زله‌ای سوی اخوان صبح‌گاه
هوش مصنوعی: از دل و احساس خود به منزلگاه جاودانه وارد شو و پیامی به سوی دوستان در صبحگاه بفرست.
یک گوش ماهیی بده از می که حاضرند
دریاکشان ره زده عطشان صبح‌گاه
هوش مصنوعی: به من یک لیوان شراب بده، زیرا دریاشناسانی هستند که صبح زود در جستجوی آب تشنه به دریا رفته‌اند.
ریزی بریز از آن می ریحانی سرشک
وز بوی جرعه کن دم ریحان صبح‌گاه
هوش مصنوعی: از شراب خوشبو و خوش طعم بریز و بگذار قطره‌ای از آن به روی گل‌ها بریزد و با رایحه‌اش، صبح را تازه کن.
چون ماهی ار بریده زبانی دلت بجاست
دل در تو یونسی است زبان دان صبح‌گاه
هوش مصنوعی: اگر به مانند ماهی زبان از دست بدهی، دل تو هنوز در عشق دیگری است. دل تو در عشق است و حتی اگر زبان نداشته باشی، صبح که می‌رسد، عشق تو را می‌فهمد.
بر شاه نیم‌روز کمین کن که آه توست
هر نیم شب کمان‌کش مردان صبح‌گاه
هوش مصنوعی: بر شاه نیم‌روز، کمین کن؛ چرا که آه تو تبدیل به تیر کمان‌کش مردان در صبحگاه خواهد شد.
هر صبح فتح باب کن از انجم سرشک
بنشان غبار غصه به باران صبح‌گاه
هوش مصنوعی: هر صبح، با شروع تازه‌ ای، حس تازه‌ ای را تجربه کن و با اشک‌هایی که از ستاره‌ها می‌چکد، غبار غم و ناراحتی را با باران صبح بشوی و پاک کن.
چون بر بطت زبان چه بکار است بهتر آنک
چون نای بی‌زبان زنی الحان صبح‌گاه
هوش مصنوعی: زمانی که سخن گفتن با پرنده‌ای چون بلبل بی‌فایده است، بهتر است که مانند نی بی‌زبان باشی و آوازهای دل‌نواز صبحگاهی را سر دهی.
گم کن زبان که مار نگهبان گنج توست
بر گنج خود تو باش نگهبان صبح‌گاه
هوش مصنوعی: زبانت را در کنترل بگیر، زیرا کسی که از افشای راز تو مراقبت می‌کند، شبیه مار است. در صبح زود، خودت مراقب گنج‌های درونت باش.