گنجور

شمارهٔ ۱۸۳ - مطلع دوم

لشکر غم ران گشاد و آمد دوران او
ابلق روز و شب است نامزد ران او
هر که چنین لشکرش نعل در آتش نهاد
نعل بها داد عمر بر سر میدان او
غم که درآید به دل بنگری آسیب آن
کاتش کافتد در آب بشنوی افغان او
اول جنبش که نو گلبن آدم شکفت
میوهٔ غم بود و بس، نوبر بستان او
و آخر مجلس که دهر میکدهٔ غم گشاد
دور ز ما درگرفت ساقی دوران او
جرعه‌ای از دست او کشتن ما را بس است
این همه بر پای چیست بلبله گردان او
آمد باران غم پول سلامت ببرد
بر سر یک مشت خاک تا کی باران او
پنجرهٔ عنکبوت نیست جنان استوار
کز احد و بوقبیس باید غضبان او
آتش غم پیل را درد برارد چنانک
صدرهٔ پشه سزد صورت خفتان او
ناف تو بر غم زدند، غم خور خاقانیا
آنکه جهان را شناخت غمکده شد جان او
والی عزلت تویی، اینک طغرای فقر
مشرف وحدت تو باش، اینک دیوان او
سرو هنر چون تویی دست نشان پدر
دست ثنا وامدار هیچ ز دامان او
حافظ دین بوالحسن، بحر مکارم علی
کابخور جان ماست چشمهٔ احسان او

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

لشکر غم ران گشاد و آمد دوران او
ابلق روز و شب است نامزد ران او
هوش مصنوعی: غم مانند لشکری به راه افتاده و دوران سختی در حال آمدن است، روز و شب به یکسان و بی‌خواب و آرامی در انتظار او هستند.
هر که چنین لشکرش نعل در آتش نهاد
نعل بها داد عمر بر سر میدان او
هوش مصنوعی: هر کسی که لشکرش را به خطر انداخته و آمادهٔ نبرد شده است، نشان می‌دهد که به زندگی و زمان خود ارزش قائل است و برای پیروزی در میدان جنگ تلاش می‌کند.
غم که درآید به دل بنگری آسیب آن
کاتش کافتد در آب بشنوی افغان او
هوش مصنوعی: وقتی غم به دل انسان وارد می‌شود، باید به آثار و تبعات آن توجه کرد؛ مانند آتش که اگر در آب بیفتد، صدای آن را می‌شنوی و نمی‌توانی ناراحتی آن را نادیده بگیری.
اول جنبش که نو گلبن آدم شکفت
میوهٔ غم بود و بس، نوبر بستان او
هوش مصنوعی: در آغاز شکفتن گل‌های تازه زندگی انسان، تنها میوه‌ای که به بار آورد، غم بود و بس. این تنها نتیجه‌ای بود که از بستان وجودش به دست آمد.
و آخر مجلس که دهر میکدهٔ غم گشاد
دور ز ما درگرفت ساقی دوران او
هوش مصنوعی: در پایان مراسم، وقتی که زندگی با تلخی‌ها و غم‌هایش به اوج رسید، ما را به دور از خود راند و گویی ساقی زمان آنگاه به ما غم را تقدیم کرد.
جرعه‌ای از دست او کشتن ما را بس است
این همه بر پای چیست بلبله گردان او
هوش مصنوعی: نوشتن یک جرعه از دست او کافی است که ما را به فنا برساند. این همه هیاهو و جنجال برای چه چیزی است که او به راه انداخته؟
آمد باران غم پول سلامت ببرد
بر سر یک مشت خاک تا کی باران او
هوش مصنوعی: باران غم بر روی خاکی می‌بارد که پول و سلامت را با خود می‌برد؛ تا چه زمانی این باران ادامه خواهد داشت؟
پنجرهٔ عنکبوت نیست جنان استوار
کز احد و بوقبیس باید غضبان او
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف دنیا و زیبایی‌های آن می‌پردازد و اشاره دارد که این جهان مانند یک پنجرهٔ کوچک و شکننده نیست، بلکه یک مکان پایدار و شگفت‌انگیز است که از سرشت و ذات خداوند نشات می‌گیرد و باید با احترام و عظمت با آن برخورد کرد.
آتش غم پیل را درد برارد چنانک
صدرهٔ پشه سزد صورت خفتان او
هوش مصنوعی: غم و اندوه همچون آتش می‌توانند بر بدن و روح شخصی سنگینی کنند، به طوری که این درد می‌تواند شخص را به اندازه‌ای تحت فشار قرار دهد که شبیه به رسوایی یا تحقیر شود. در اینجا، اشاره به این است که غم و درد می‌توانند انسان را به زوال و فشاری ناخوشایند برسانند.
ناف تو بر غم زدند، غم خور خاقانیا
آنکه جهان را شناخت غمکده شد جان او
هوش مصنوعی: ناحیه‌ای که تو به دنیا آمده‌ای باعث شده است که غم و اندوه را تجربه کنی. کسی که به درستی از دنیا و مسایل آن آگاهی پیدا کرد، روحش به یک مکان غم‌انگیز تبدیل شده است.
والی عزلت تویی، اینک طغرای فقر
مشرف وحدت تو باش، اینک دیوان او
هوش مصنوعی: تو کسی هستی که در کنار تنهایی‌ات، نشانه‌ای از فقر را به دوش می‌کشی. اکنون این فقر به وحدت تو نزدیک شده و اینک کتاب او در پیش توست.
سرو هنر چون تویی دست نشان پدر
دست ثنا وامدار هیچ ز دامان او
هوش مصنوعی: این بیت به تمجید از یک فرد هنرمند می‌پردازد که همچون درخت سرو، زیبا و خوش‌قد و قامت است. شاعر اشاره می‌کند که این شخص، با وجود هنرش، وابسته به لطف و حمایت پدرش نیست و به تنهایی به موفقیت و مقام رسیده است. البته در دل این تمجید، احترام و ارادت به پدر نیز وجود دارد.
حافظ دین بوالحسن، بحر مکارم علی
کابخور جان ماست چشمهٔ احسان او
هوش مصنوعی: دین بوالحسن، بی‌پایان و پر از خوبی‌هاست و لطف و بخشش او مانند چشمه‌ای است که جان ما را سیراب می‌کند.

حاشیه ها

1388/07/27 17:09
حسین جلالی

خواهشمندم در صورت امکان معنای مصراع دوم این بیت را برای من توضیح دهید. باتشکر.
"آتش غم پیل را درد برارد چنانک -- صدره‌ی پشه سزد صورت خفتان او"

1393/05/09 10:08
علیرضا

معنی این بیت کاملا" مشغص است
درد و غم به گونه ای فیل را از پای انداخته که برای جلوی خفتان یا زرهش سینه ی پشه سزاوار شده ... کنایه از لاعلاجی کامل دارد