گنجور

شمارهٔ ۱۸۱ - در مدح پیغمبر اکرم (ص)

عشق بهین گوهری است، گوهر دل کان او
دل عجمی صورتی است عشق زبان دان او
خاصگی دستراست بر در وحدت دل است
اینکه به دست چپ است داغگه ران او
تا نکنی زنگ خورد آینهٔ دل که عشق
هست به بازار غیب آینه گردان او
عقل جگر تفته‌ای است، همت خشک آخوری است
جرعه‌کش جام دل، زله خور خوان او
از خط هستی نخست نقطهٔ دل زاد و بس
لیک نه در دایره است نقطهٔ پنهان او
رهرو دل ایمن است از رصد دهر از آنک
کمتر پروانه‌است دهر ز دیوان او
دل به رصد گاه دهر بیش بها گوهری است
دخل ابد عشر او فیض ابد کان او
لیک ز بیم رصد در گلش آلوده‌اند
تاز گل آید برون گوهر رخشان او
دل چو فرو کوفت پای بر سر نطع وجود
دهر لگد کوب گشت از تک جولان او
نیست ازین آب و خاک ز آب و هوائی است دل
کآتش بازی کند شیر نیستان او
ای شده از دست تو حلهٔ دل شاخ شاخ
هم تو مطرا کنان پوشش ایوان او
یوسفی آورده‌ای در بن زندان و پس
قفل زر افکنده‌ای بر در زندان او
حوروشی را چو مور زیر لگد کشته‌ای
پس پر طاووس را کرده مگس ران او
خوش نبود شاه را اسب گلین زیر ران
رخش به هرای زر منتظر ران او
دل که کنون بیدق است باش که فرزین شود
چونکه به پایان رسد هفت بیابان او
شمه‌ای از سر دل حاصل خاقانی است
کز سر آن شمه خاست جنبش ایمان او

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عشق بهین گوهری است، گوهر دل کان او
دل عجمی صورتی است عشق زبان دان او
هوش مصنوعی: عشق بهترین جواهر است و دل انسان، مانند یک گوهر است که نشان‌دهنده زیبایی و عمق وجود او می‌باشد. عشق، زبانی دارد که فقط دل‌های واقعی می‌توانند آن را درک کنند.
خاصگی دستراست بر در وحدت دل است
اینکه به دست چپ است داغگه ران او
هوش مصنوعی: دست راست نماد قدرت و حضور در وحدت دل است، و اینکه دست چپ نشانه‌ای از جایگاه و احساسات دیگر است.
تا نکنی زنگ خورد آینهٔ دل که عشق
هست به بازار غیب آینه گردان او
هوش مصنوعی: اگر آینهٔ دل تو زنگار بگیرد، عشق را به بازار غیب نمی‌توانی ببینی و شناختنِ او دشوار خواهد شد.
عقل جگر تفته‌ای است، همت خشک آخوری است
جرعه‌کش جام دل، زله خور خوان او
هوش مصنوعی: عقل مانند تکه‌ای گوشت داغ و نرم است که در کنار همت که خشک و محکم است، قرار دارد. همت همانند کسی است که جرعه‌جرعه از دل می‌نوشد و از سفره‌ای که به او عرضه شده، بهره می‌برد.
از خط هستی نخست نقطهٔ دل زاد و بس
لیک نه در دایره است نقطهٔ پنهان او
هوش مصنوعی: سرچشمه وجود، از نقطه‌ای در دل آغاز می‌شود و بس، اما این نقطه در دایره‌ای نمایان نیست.
رهرو دل ایمن است از رصد دهر از آنک
کمتر پروانه‌است دهر ز دیوان او
هوش مصنوعی: راه‌رو دلش از مراقبت‌های زمانه در امان است، زیرا زمانه کمتر از پروانه‌ها به دیوانگی و شتاب می‌پردازد.
دل به رصد گاه دهر بیش بها گوهری است
دخل ابد عشر او فیض ابد کان او
هوش مصنوعی: دل در مواجهه با زمان، ارزشش به مانند گوهری باارزش است. آسایش و لذت‌های ابدی نصیب کسی می‌شود که از آن بهره‌مند باشد.
لیک ز بیم رصد در گلش آلوده‌اند
تاز گل آید برون گوهر رخشان او
هوش مصنوعی: اما به خاطر نگرانی از مشاهده و رصد، در گل و لای گرفتار شده‌اند تا زمانی که گل زیبا از گل بیرون بیاید و زیبایی درخشان او نمایان شود.
دل چو فرو کوفت پای بر سر نطع وجود
دهر لگد کوب گشت از تک جولان او
هوش مصنوعی: دل وقتی بر سختی‌ها و مشکلات زندگی پا می‌کوبد، به برزخی گرفتار می‌شود و از تلاطم و جنب و جوش این دنیا، سخت تحت فشار قرار می‌گیرد و آسیب می‌بیند.
نیست ازین آب و خاک ز آب و هوائی است دل
کآتش بازی کند شیر نیستان او
هوش مصنوعی: در این عالم، هیچ چیز به خودی خود وجود ندارد و همه چیز تحت تاثیر محیط و شرایط زندگی است. دل انسان، چونان آتش‌بازی است که در اثر تأثیرات این محیط، شعله‌ور شده و طغیانی از احساسات و هیجانات را تجربه می‌کند. این دل شبیه به شیر در نیستان می‌شود، یعنی قدرت و شوقی دارد که ناشی از حال و هوای پیرامونش است.
ای شده از دست تو حلهٔ دل شاخ شاخ
هم تو مطرا کنان پوشش ایوان او
هوش مصنوعی: به خاطر تو، دل من در وضعیتی عجیب و شگفت‌انگیز قرار گرفته است. حال، همان‌طور که معشوق در زیبایی خود می‌درخشد، تو هم باید به طرز شگفت‌انگیزی آن را بپوشانی.
یوسفی آورده‌ای در بن زندان و پس
قفل زر افکنده‌ای بر در زندان او
هوش مصنوعی: تو کسی را به زندان آورده‌ای که مانند یوسف است و سپس قفلی زرین بر در آن زندان نهاده‌ای.
حوروشی را چو مور زیر لگد کشته‌ای
پس پر طاووس را کرده مگس ران او
هوش مصنوعی: شما زیبایی و فرّ و شکوه را از دست داده‌اید و به جای آن، خود را در موقعیتی حقیر و کم‌اهمیت قرار داده‌اید. در واقع، با بی‌توجهی به آنچه که دارید، به چیزهای بی‌ارزش‌تر روی آورده‌اید.
خوش نبود شاه را اسب گلین زیر ران
رخش به هرای زر منتظر ران او
هوش مصنوعی: شاه خوشحال نیست که اسب خاکی زیر پای رخش در انتظار باران طلاست.
دل که کنون بیدق است باش که فرزین شود
چونکه به پایان رسد هفت بیابان او
هوش مصنوعی: دل تو که اکنون همچون بید مجنون است، انتظار داشته باش که به زودی چون یک پهلوان نیرومند خواهد شد، وقتی که هفت آزمون و چالش او به پایان برسد.
شمه‌ای از سر دل حاصل خاقانی است
کز سر آن شمه خاست جنبش ایمان او
هوش مصنوعی: خلاصه‌ای از احساسات عمیق و درونی خاقانی است که از آن احساسات، شعله‌ای از ایمان و انگیزه در او جوانه زده است.

حاشیه ها

1390/08/20 14:11
سورنا...

شعر مذکور هیچ ربطی به پیامبر ص ندارد .