گنجور

شمارهٔ ۱۸ - مطلع دوم (منطق الطیر)

رخش به هرا بتاخت بر سر صبح آفتاب
رفت به چرب آخوری گنج روان در رکاب
کحلی چرخ از سحاب گشت مسلسل به شکل
عودی خاک از نبات گشت مهلهل به تاب
روز چو شمعی به شب نور ده و سر فراز
شب چو چراغی به روز کاسته و نیم تاب
دردی مطبوخ بین بر سر سبزه ز سیل
شیشهٔ بازیچه بین بر سر آب از حباب
مرغان چو طفلکان ابجدی آموخته
بلبل الحمدخوان گشته خلیفهٔ کتاب
دوش ز نوزادگان دعوت نو ساخت باغ
مجلسشان آب زد ابر به سیم مذاب
داد به هر یک چمن خلعتی از زرد و سرخ
خلعه نوردش صبا رنگرزش ماه تاب
اول مجلس که باغ شمع گل اندر فروخت
نرگس با طشت زر کرد به مجلس شتاب
ژاله بر آن جمع ریخت روغن طلق از هوا
تا نرسد شمع را زآتش لاله عذاب
هر سوئی از جوی جوی رقعهٔ شطرنج بود
بیدق زرین نمود غنچه ز روی تراب
شاخ جواهر فشان ساخته خیر النثار
سوسن سوزن نمای دوخته خیر الثیاب
مجمره گردان شمال مروحه زن شاخ بید
لعبت باز آسمان زوبین افکن شهاب
پیش چنین مجلسی مرغان جمع آمدند
شب شده بر شکل موی مه چو کمانچهٔ رباب
فاخته گفت از نخست مدح شکوفه که نحل
سازد از آن برگ تلخ مایهٔ شیرین لعاب
بلبل گفتا که گل به ز شکوفه است از آنک
شاخ جنیبت‌کش است گل شه والاجناب
قمری گفتا ز گل مملکت سرو به
کاندک بادی کند گنبد گل را خراب
ساری گفتا که سرو هست ز من پای لنگ
لاله از او به که کرد دشت به دشت انقلاب
صلصل گفتا که نی لاله دورنگ است ازو
سوسن یک رنگ به چون خط اهل ثواب
تیهو گفتا به است سبزه ز سوسن ازآنک
فاتحهٔ صحف باغ اوست گه فتح باب
طوطی گفتا سمن به بود از سبزه کو
بوی ز عنبر گرفت رنگ ز کافور ناب
هدهد گفت از سمن نرگس بهتر که هست
کرسی جم ملک او و افسر افراسیاب
جمله بدین داوری بر در عنقا شدند
کوست خلیفهٔ طیور داور مالک رقاب
صاحب ستران همه بانگ بر ایشان زدند
کاین حرم کبریاست بار بود تنگ یاب
فاخته گفت آه من کلهٔ خضرا بسوخت
حاجب این بار کو ورنه بسوزم حجاب
مرغان بر در به پای عنقا در خلوه جای
فاخته با پرده‌دار گرم شده در عتاب
هاتف حال این خبر چون سوی عنقا رساند
آمد و در خوردشان کرد به پرسش خطاب
بلبل کردش سجود گفت که الاانعم‌الصباح
خود به خودی بازداد صبحک الله جواب
قمری کردش ندا کای شده از عدل تو
دانهٔ انجیر رز دام گلوی غراب
وای که ز انصاف تو صورت منقار کبک
صورت مقراض گشت بر پر و بال عقاب
ما به تو آورده‌ایم درد سر ار چه بهار
درد سر روزگار برد به بوی گلاب
دانکه دو اسبه رسید مرکب فصل ربیع
دهر خرف باز یافت قوت فصل شباب
خیل ریا حین بسی است ما به که روی آوریم
زین همه شاهی کراست؟ چیست برتو صواب؟
عنقا برکرد سر گفت: کز این طایفه
دست یکی در حناست جعد یکی در خضاب
این همه نورستگان بچه حورند پاک
خورده گه از جوی شیر گاه ز جوی شراب
گرچه همه دلکشند از همه گل خوب تر
کو عرق مصطفاست وان دگران خاک و آب
هادی مهدی غلام امی صادق کلام
خسرو هشتم بهشت شحنه چارم کتاب
باج ستان ملوک تاج ده انبیا
کز در اویافت عقل، خط امان از عقاب
احمد مرسل که کرد از طپش و زخم تیغ
تخت سلاطین زگال گرده شیران کباب
جمله رسل بر درش مفلس طالب زکات
او شده تاج رسل تاجر صاحب نصاب
عطسه او آدم است عطسه آدم مسیح
اینت خلف کز شرف عطسه او بود باب
گشت زمین چون سفن چرخ چو کیمخت سبز
تا ز پی تیغ او قبضه کنند و قراب
ذرهٔ خاک درش کار دوصد دره کرد
راند بران آفتاب بر ملکوت احتساب
لاجرم از سهم آن بربط ناهید را
بندر هاوی برفت، رفت بریشم ز تاب
دیده نه‌ای روز بد کان شه دین بدر وار
راند سپه در سپه سوی نشیب و عقاب
بهر پلنگان دین کرد سراب از محیط
بهر نهنگان دین کرد محیط از سراب
از شغب هر پلنگ شیر قضا بسته دم
وز فزغ هر نهنگ حوت فلک ریخت ناب
از پی تایید او صف ملائک رسید
آخته شمشیر غیب، تاخته چون شیر غاب
در عملش میر نحل نیزه کشیده چو نخل
غرقهٔ صد نیزه خون اهل طعان و ضراب
چون الف سوزنی نیزه و بنیاد کفر
چون بن سوزن به قهر کرده خراب و یباب
حامل وحی آمده کامد یوم الظفر
ای ملکوت الغزاة ای ثقلین النهاب
خاطر خاقانی است مدح گل مصطفی
زآن ز حقش بی‌حساب هست عطا در حساب
کی شکند همتش قدر سخن پیش غیر
کی فکند جوهری دانه در در خلاب
یارب ازین حبس گاه باز رهانش که هست
شروان شر البلاد خصمان شر الدواب
زین گُرُهِ ناحفاظ حافظ جانش تو باش
کز تو دعای غریب زود شود مستجاب

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

رخش به هرا بتاخت بر سر صبح آفتاب
رفت به چرب آخوری گنج روان در رکاب
هوش مصنوعی: اسب زیبا و شجاع با شتاب به سمت صبح و نور آفتاب پیش می‌رود، درحالی‌که به راحتی و خوشحالی بر کمرش نشسته‌ام.
کحلی چرخ از سحاب گشت مسلسل به شکل
عودی خاک از نبات گشت مهلهل به تاب
هوش مصنوعی: چرخ و فلک به شکل دودی زیبا از باران به وجود آمد، و زمین از گیاهان به رنگی خاص و زیبا درآمد.
روز چو شمعی به شب نور ده و سر فراز
شب چو چراغی به روز کاسته و نیم تاب
هوش مصنوعی: روز همچون شمعی است که به شب روشنی می‌بخشد و در شب نیز مثل چراغی نمایان می‌شود که به تدریج در روز کمرنگ‌تر می‌شود.
دردی مطبوخ بین بر سر سبزه ز سیل
شیشهٔ بازیچه بین بر سر آب از حباب
هوش مصنوعی: دردی که در دل دارم، مانند زخم ناجوری است که به خاطر زیبایی و ظرافت، همچون سبزه‌ای در کنار آب و شیشه‌ای بازیچه، بر سر آن قرار گرفته و به چشم می‌آید.
مرغان چو طفلکان ابجدی آموخته
بلبل الحمدخوان گشته خلیفهٔ کتاب
هوش مصنوعی: پرندگان همچون کودکانی که الفبا را یاد گرفته‌اند، با آواز خوش خود به گونه‌ای شکرگزاری می‌کنند و بلبل به عنوان نماینده کتاب و دانش معرفی شده است.
دوش ز نوزادگان دعوت نو ساخت باغ
مجلسشان آب زد ابر به سیم مذاب
هوش مصنوعی: دیشب، وقتی نوزادان به جشن و سروری دعوت شدند، باران مثل ابری، باغ این جمع را با آب تازه سیراب کرد و به آن زیبایی خاصی بخشید.
داد به هر یک چمن خلعتی از زرد و سرخ
خلعه نوردش صبا رنگرزش ماه تاب
هوش مصنوعی: هر چمن به شیوه‌ای خاص، از رنگ‌های زرد و سرخ آراسته شده و نسیم (صبا) با نرمی و لطافت به آن جلوه‌ای می‌بخشد که گویی رنگ‌های آن مشرق‌زمین را به یاد می‌آورد.
اول مجلس که باغ شمع گل اندر فروخت
نرگس با طشت زر کرد به مجلس شتاب
هوش مصنوعی: در ابتدای مهمانی، وقتی باغ گل‌ها شمع‌ها را روشن کرده بود، نرگس با ظرف طلایی‌اش به سرعت به جلسه آمد.
ژاله بر آن جمع ریخت روغن طلق از هوا
تا نرسد شمع را زآتش لاله عذاب
هوش مصنوعی: باران بر روی گل‌ها می‌ریزد تا روغن لطیفی از هوا پایین بیفتد و شمع تحت تأثیر آتش لاله دچار مشکل نشود.
هر سوئی از جوی جوی رقعهٔ شطرنج بود
بیدق زرین نمود غنچه ز روی تراب
هوش مصنوعی: در هر گوشه‌ای از مسیر، رقعه شطرنجی وجود دارد و تکه‌های زرین به مانند غنچه‌هایی بر روی خاک نمایان هستند.
شاخ جواهر فشان ساخته خیر النثار
سوسن سوزن نمای دوخته خیر الثیاب
هوش مصنوعی: شاخساری از جواهرات زیبا به دست خریدار بهشتی ساخته شده است و گل‌های خوشبوی سوسن به زیبایی به هم دوخته شده‌اند تا بهترین لباس‌ها را به نمایش بگذارند.
مجمره گردان شمال مروحه زن شاخ بید
لعبت باز آسمان زوبین افکن شهاب
هوش مصنوعی: پرچم و علامت شمال را به حرکت درآور، و شاخ بید را به نشانه‌ی زیبایی باد اهتزاز بده. ای شعر، آسمان را با تیر شهاب‌ها زینت بخش.
پیش چنین مجلسی مرغان جمع آمدند
شب شده بر شکل موی مه چو کمانچهٔ رباب
هوش مصنوعی: در هنگام شب، پرنده‌ها به دور هم جمع شده‌اند و در این مجلس، زیبایی و طلوع ماه را به شکل موی خوش حالت و موزون مانند زه کمانچه‌ای به تصویر می‌کشند.
فاخته گفت از نخست مدح شکوفه که نحل
سازد از آن برگ تلخ مایهٔ شیرین لعاب
هوش مصنوعی: فاخته گفت از همان ابتدا از زیبایی شکوفه‌ها تعریف می‌کند و اشاره دارد که زنبور از آن برگ‌های تلخ، عسل شیرین می‌سازد.
بلبل گفتا که گل به ز شکوفه است از آنک
شاخ جنیبت‌کش است گل شه والاجناب
هوش مصنوعی: بلبل می‌گوید که گل از شکوفه بهتر است، زیرا گل بر روی شاخه‌ای از آنکه خداوند او را انتخاب کرده، می‌روید.
قمری گفتا ز گل مملکت سرو به
کاندک بادی کند گنبد گل را خراب
هوش مصنوعی: قمری می‌گوید که اگر نسیم ملایمی بوزد، سروهای زیبای این سرزمین را از بین می‌برد.
ساری گفتا که سرو هست ز من پای لنگ
لاله از او به که کرد دشت به دشت انقلاب
هوش مصنوعی: ساری می‌گوید که من مانند سروی راست و قائم هستم، اما پای لاله لنگ است و به دلیل ناتوانی‌اش نمی‌تواند دشت‌ها را بپیماید. در واقع، بهتر است که لاله به خاطر ایستادگی‌اش در محیط خود، همچنان در دشت بماند تا به تلاش برای رقابت با سروی که توانایی بیشتری دارد، ادامه ندهد.
صلصل گفتا که نی لاله دورنگ است ازو
سوسن یک رنگ به چون خط اهل ثواب
هوش مصنوعی: صلصل گفت که نی، لاله‌ای با دو رنگ است و سوسن رنگی یکنواخت دارد. مانند خط اهل ثواب، که گویای یک حقیقت است.
تیهو گفتا به است سبزه ز سوسن ازآنک
فاتحهٔ صحف باغ اوست گه فتح باب
هوش مصنوعی: تیهو گفت: سبزه بهتر است از سوسن، زیرا نشانهٔ آغاز زندگی و شکوفایی در باغ اوست.
طوطی گفتا سمن به بود از سبزه کو
بوی ز عنبر گرفت رنگ ز کافور ناب
هوش مصنوعی: طوطی گفت که سمن (گلی خوشبو) از سبزه بهتر است، زیرا عطر آن از عنبر است و رنگش نیز از کافور خالص است.
هدهد گفت از سمن نرگس بهتر که هست
کرسی جم ملک او و افسر افراسیاب
هوش مصنوعی: هدهد گفت: از عطر و زیبایی گل نرگس بهتر این است که در جایگاه پادشاهی جمشید نشسته باشی و تاجی به سبک افراسیاب بر سرت باشد.
جمله بدین داوری بر در عنقا شدند
کوست خلیفهٔ طیور داور مالک رقاب
هوش مصنوعی: همه در مقابل قضاوتی که با حملهٔ شگفت‌انگیز به ما می‌آید، جمع شده‌اند. چه کسی است که فرمانروای پرندگان و قاضی آن‌ها باشد و بتواند بر گردن آن‌ها تسلط داشته باشد؟
صاحب ستران همه بانگ بر ایشان زدند
کاین حرم کبریاست بار بود تنگ یاب
هوش مصنوعی: صاحبان عباها و لباس‌های مخصوص همگی به این زنان ندا دادند که اینجا حرم و مکان مقدسی است و بر این اساس باید قوانین احترام و حرمت را رعایت کنند.
فاخته گفت آه من کلهٔ خضرا بسوخت
حاجب این بار کو ورنه بسوزم حجاب
هوش مصنوعی: فاخته از سوختن خود و غم دلش سخن می‌گوید و به حجاب اشاره می‌کند که مانع از رسیدن به معشوق است. او می‌خواهد بداند چه کسی این مانع را برطرف می‌کند، زیرا اگر این کار انجام نشود، باز هم در آتش عشق خواهد سوخت.
مرغان بر در به پای عنقا در خلوه جای
فاخته با پرده‌دار گرم شده در عتاب
هوش مصنوعی: پرندگان در دروازه‌ای در انتظار پرنده‌ای افسانه‌ای (عنقا) نشسته‌اند و در گوشه‌ای، قناری با نگهبان خود سرگرم بحث و جدل هستند.
هاتف حال این خبر چون سوی عنقا رساند
آمد و در خوردشان کرد به پرسش خطاب
هوش مصنوعی: صوتی که خبر را به سمت پرندۀ افسانه‌ای عنقا می‌برد، به حالت پرسش به آن‌ها نزدیک شد و موضوع را با آن‌ها در میان گذاشت.
بلبل کردش سجود گفت که الاانعم‌الصباح
خود به خودی بازداد صبحک الله جواب
هوش مصنوعی: بلبل به خاطر شادی و زیبایی صبح سجده کرد و گفت که صبح بخیر، و خود به خود جواب صبح را گرفت.
قمری کردش ندا کای شده از عدل تو
دانهٔ انجیر رز دام گلوی غراب
هوش مصنوعی: قمری با صدای خود ندا داده است که ای کسی که از عدالت تو دانهٔ انجیر را به وجود آورده‌ای، کسی که در پرچم گل سرخ قرار دارد، در گلویم به مانند یک کلاغ گرفتار شده‌ام.
وای که ز انصاف تو صورت منقار کبک
صورت مقراض گشت بر پر و بال عقاب
هوش مصنوعی: ای کاش از انصاف تو خبری داشتم، که صورت من انگار به جای زیبایی‌ها، به شکل نوک کبک درآمده و مانند قیچی، پر و بال عقاب را بریده است.
ما به تو آورده‌ایم درد سر ار چه بهار
درد سر روزگار برد به بوی گلاب
هوش مصنوعی: ما مشکلات و دشواری‌هایمان را نزد تو آورده‌ایم، در حالی که بهار و زیبایی روزگار، بوی خوش گلاب را به ارمغان می‌آورد.
دانکه دو اسبه رسید مرکب فصل ربیع
دهر خرف باز یافت قوت فصل شباب
هوش مصنوعی: بدان که وقتی دو اسب به هم برسند، سوارکاری که در فصل بهار عمر خود قرار دارد، دوباره نیروی جوانی را به دست می‌آورد.
خیل ریا حین بسی است ما به که روی آوریم
زین همه شاهی کراست؟ چیست برتو صواب؟
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به موضوع ریا و نفاق اشاره می‌کند و می‌گوید در دنیایی که پر از ظاهرسازی و فریبکاری است، بهتر است به چه کسی روی بیاوریم. او از ما می‌پرسد که حقیقتاً چه کسی سزاوار توجه و احترام است و در این میان چه چیزی برای ما درست و صحیح به‌نظر می‌رسد.
عنقا برکرد سر گفت: کز این طایفه
دست یکی در حناست جعد یکی در خضاب
هوش مصنوعی: پرنده‌ی افسانه‌ای سرش را بلند کرد و گفت: در این گروه، یکی دستش در حناست و دیگری موهایش را رنگ کرده است.
این همه نورستگان بچه حورند پاک
خورده گه از جوی شیر گاه ز جوی شراب
هوش مصنوعی: این همه جوانان زیبا و معصوم، مثل حوریان هستند که گاه شیر می‌نوشند و گاه از شراب.
گرچه همه دلکشند از همه گل خوب تر
کو عرق مصطفاست وان دگران خاک و آب
هوش مصنوعی: با اینکه همه زیبا هستند، اما هیچ کدام به اندازه گل محمدی دلنشین نیستند. بقیه تنها خاک و آب هستند.
هادی مهدی غلام امی صادق کلام
خسرو هشتم بهشت شحنه چارم کتاب
هوش مصنوعی: این جمله به نوعی به معرفی فردی می‌پردازد که به عنوان راهنما یا هدایتگر شناخته می‌شود و همچنین به صفات و مقام‌های او اشاره دارد. او به عنوان یک غلام و خدمت‌گزار نیز مطرح شده است. در ادامه، به مقام والای او اشاره می‌شود که به نوعی با دینی و معنویات مرتبط است. در نهایت، به عنوان یک شخصیتی که در زمینه کتاب و علم نیز فعالیت دارد، به تصویر کشیده می‌شود.
باج ستان ملوک تاج ده انبیا
کز در اویافت عقل، خط امان از عقاب
هوش مصنوعی: سلطانانی که از مردم مالیات می‌گرفتند، به کسانی مانند پیامبران احترام بگذارند؛ زیرا کسانی که به درگاه آنها نزدیک می‌شوند، می‌توانند عقل و نیک‌اندیشی را در پناه آنها بدست بیاورند و از خطرات در امان بمانند.
احمد مرسل که کرد از طپش و زخم تیغ
تخت سلاطین زگال گرده شیران کباب
هوش مصنوعی: احمد مرسل، با ضربه‌های تند و زخم‌هایی که از تیغ‌های سلطنتی برداشت، مانند کبابی گرد شده در آتش، فرود آمد.
جمله رسل بر درش مفلس طالب زکات
او شده تاج رسل تاجر صاحب نصاب
هوش مصنوعی: همه‌ی آنهایی که درخواست کمک دارند، در برابر درب او ناتوان و نیازمند زکات او شده‌اند. تاجران بزرگ و معتبر هم در برابر او humble و تسلیم هستند.
عطسه او آدم است عطسه آدم مسیح
اینت خلف کز شرف عطسه او بود باب
هوش مصنوعی: عطسه او به معنای وجود اوست و عطسه آدم، یعنی وجود آدمی مانند مسیح می‌باشد. این نسل، نسل با شرفی است و عطسه او نشان‌دهنده در ورودی به دنیای تعالی و کمال است.
گشت زمین چون سفن چرخ چو کیمخت سبز
تا ز پی تیغ او قبضه کنند و قراب
هوش مصنوعی: زمین مانند دلیلی می‌چرخد و به سبزی خوش رنگی می‌ماند تا با تیغ او (سلاح یا قدرت) مردم یا حاکمان به تسخیر آن پردازند.
ذرهٔ خاک درش کار دوصد دره کرد
راند بران آفتاب بر ملکوت احتساب
هوش مصنوعی: یک ذره خاک، در اثر تابش نور خورشید و با تاثیراتش، توانست کارهای بزرگی انجام دهد و در دنیا به دقت و حساب کشیده شود.
لاجرم از سهم آن بربط ناهید را
بندر هاوی برفت، رفت بریشم ز تاب
هوش مصنوعی: ناگزیر، به دلیل آن، بربط ناهید به سرزمین هاوی رفت و از شدت حرارت، درخشش آن از بین رفت.
دیده نه‌ای روز بد کان شه دین بدر وار
راند سپه در سپه سوی نشیب و عقاب
هوش مصنوعی: چشمت را ببند بر روزی که آن پادشاه دین مانند خورشید، سپاهی را به راهی ناهموار راند و آنان را به سمت پایین و به دسته‌ای از دشمنان فرستاد.
بهر پلنگان دین کرد سراب از محیط
بهر نهنگان دین کرد محیط از سراب
هوش مصنوعی: برای پلنگان، سراب را از محیط به وجود آورد و برای نهنگ‌ها، محیط را از سراب خلق کرد.
از شغب هر پلنگ شیر قضا بسته دم
وز فزغ هر نهنگ حوت فلک ریخت ناب
هوش مصنوعی: از هر شلوغی و سر و صدای پلنگ، تقدیر جهان دم خود را بسته و از هیاهوی بزرگ‌ترین نهنگ، آسمان نابود شده و پراکنده است.
از پی تایید او صف ملائک رسید
آخته شمشیر غیب، تاخته چون شیر غاب
هوش مصنوعی: به دنبال تأیید او، گروهی از فرشتگان به صف آمده و آماده جنگ شده‌اند، همچون شیری در دل جنگل حمله ور می‌شوند.
در عملش میر نحل نیزه کشیده چو نخل
غرقهٔ صد نیزه خون اهل طعان و ضراب
هوش مصنوعی: در کارهایش، مانند نخل در میان تیرهای فراوان، خون بسیاری از افراد را به زمین ریخته است.
چون الف سوزنی نیزه و بنیاد کفر
چون بن سوزن به قهر کرده خراب و یباب
هوش مصنوعی: چنانچه حرف "الف" مانند سوزنی در میانه نیزه است، اساس کفر نیز به مانند یک دانه سوزن به وسیله قهر و خشم ویران و بی آب و علف شده است.
حامل وحی آمده کامد یوم الظفر
ای ملکوت الغزاة ای ثقلین النهاب
هوش مصنوعی: فرستنده پیام الهی آمده است، روز پیروزی فرارسیده است. ای فرماندهان جنگ، ای دو گروه مردمی که در این میدان هستند.
خاطر خاقانی است مدح گل مصطفی
زآن ز حقش بی‌حساب هست عطا در حساب
هوش مصنوعی: ذهن خاقانی در ستایش گل مصطفی به قدری سرشار است که نعمت‌هایی که از حق تعالی به او بخشیده شده، به کسی حساب نمی‌آید.
کی شکند همتش قدر سخن پیش غیر
کی فکند جوهری دانه در در خلاب
هوش مصنوعی: آیا کسی می‌تواند اراده‌اش را به اندازه کلام خود در پیش دیگران بشکند؟ آیا کسی می‌تواند گوهری باارزش را در آب گل‌آلود بیافکند؟
یارب ازین حبس گاه باز رهانش که هست
شروان شر البلاد خصمان شر الدواب
هوش مصنوعی: ای خدا، او را از این زندان آزاد کن، چرا که شروان جایی است بد و شرور، و دشمنان در آنجا بسیارند و بدترین موجودات در این مکان زندگی می‌کنند.
زین گُرُهِ ناحفاظ حافظ جانش تو باش
کز تو دعای غریب زود شود مستجاب
هوش مصنوعی: از این گروه ناپسند، تو همانند حافظ از جانش محافظت کن، زیرا دعای کسی که در تنگنا است به‌زودی از جانب تو مستجاب خواهد شد.

حاشیه ها

1387/09/09 20:12
رسته

بیت 43
غلط: بندر هاوی
درست: بند رهاوی
بیت 52
غلط :دانه
درست : دانه ی

1388/02/23 19:04

مضمون بیت دهم به روایت استاد محمدرضا ترکی:
"بیدق" به معنی پیاده با "رقعه" و "شطرنج" تناسب دارد و این نکته ای بدیهی است , اما نکته قابل توضیح رابطه بیدق [= پیاده ] با غنچه است. در گیاه شناسی قدیم گلهایی را که دارای ساقه بودند "گل پیاده" و گلهایی را که بر شاخه درخت می روییدند "گل سوار" می نامیدند. معنی بیت این است : جدولها و جویبارها باغ را به صورت رقعه و صفحه شطرنج آراسته بودند و غنچه گل پیاده از روی خاک بر آن رقعه مانند پیاده شطرنج رخ می نمود. ذهن سیال شاعر از گل پیاده به یاد بیدق شطرنج افتاده و به کمک آن تصویر سازی کرده است.
منبع: پیوند به وبگاه بیرونی

1397/12/27 19:02
دکتر امین لو

در بیت اول به جای کلمه صبح کلمه صفر نیز آمده است. صفر به معنی اول برج حمل است برج حمل نیر ماه فروردین است پس با این تعبیر صفر روز اول سال شمسی و عید نوروز است (یعنی صفر روز از سال سپری شده) بنابراین کلمه صفر در این بیت بهتر و زیباتر از صبح است. چرب آخور هم استعاره از فصل بهار است چون در بهار روزها به تدریج طولانی تر می شود لذا مانند اسبی است که آخورش چرب است و هر روز فربه تر می شود گنج روان هم استعاره از نور خورشید است چون نور خورشید رنگ طلایی دارد و مانند گنج روان (گنج قارون) در شبها پنهان می شود همچنانکه گنج قارون زیر جاک پنهان شده است.هرا هم میخ های طلایی رنگ سینه اسب است و در اینجا مراد ستارگان هستند رخش هم استعاره از خورشید است رکاب در آخر بیت هم رکاب رخش است یعنی طلوع خورشید است . پس معنی بیت این گونه خواهد بود ذر صبح اولین روز بهارخورشید با طلوعش به ستارکان تاخت و با ادامه روزهای بهار تابش نور آن افزایش یافت.
االبته اگر کلمه صبح هم در بیت معنی می دهد ولی صفر شاعرانه تر است. و با تعبیر و تشبیهات کلمات هماهنگ تذ است.

1397/12/28 16:02
دکتر امین لو

در لغت نامه دهخدا ذیل کلمه مهلهل که این بیت خاقانی را شاهد آورده است در آخر مصرع دوم به حای به تاب ثیاب آمده است و به نظر می رسد ثیاب صحیح باشد اگر این پیشنهاد پدیرفته شود معنی بیت به صورت زیر خواهد بود.
مهلهل یعنی پارچه ٔ نازک از پشم و غیره - ثیاب یعنی لباس- کحل یعنی سرمه چشم و چون آسمان کبود رنگ است پس کحلی چرخ کنایه از آسمان کبود رنگ است. عودی رنگ سیاه مایل به سفیدی یعنی خاکستری پس عودی خاک یعنی زمین. سحاب یعنی ابر
پس معنی بیت دوم این است: آسمان کبود رنگ به علت ابرهای پیچیده ، مسلسل شکل شده و زمین تیره به علت رویش کیاهان مانند این است که لباس نازک پوشید است

1397/12/28 17:02
دکتر امین لو

بیت 4 . دردی مطبوخ بین بر سر سبزه ز سیل
شیشهٔ بازیچه بین بر سر آب از حباب
صیحی را که خاقانی توصیف می کند صبحی است که باران شدیدی آمده و سیل گل آلود به راه افتاده است و چون سیل گل آلود رنگش به سرخی می زند بنابراین خاقانی آن را به شراب در حال جوشیدن تشبیه کرده است در روی این سیل که به سرعت جریان دارد حبابهایی ایجاد می شود و خاقانی این حبابها را به حبابهایی که کودکان با کف صابون ایجاد می کنند تشبیه نموده است.
یادش به خیر زمانی که بچه بودیم روی زمین ها را نه آسفالت پوشانده بود نه سیمان و نه موزاییک. شاهد چنین صحنه ای بودیم که وقتی باران به شدت می بارید سیل گل آلود راه می افتاد و از روی گیاهان و سبزی های باغها جاری می شد و روی این جریان سیل حبابهایی ایجاد می شد و حبابها پس از چندی می ترکیدند و حبابهای دیگری به وجود می آمد. خاقانی چقدر زیبا این منظره را به تصویر کشیده است.

1397/12/28 17:02
دکتر امین لو

بیت 7 . داد به هر یک چمن خلعتی از زرد و سرخ
خلعه نوردش صبا رنگرزش ماه تاب
این بیت یادآور فرازی از دیباچه گلستان سعدی است:
فرّاش باد صبا را گفته تا فرش زمرّدی (زمردین) بگسترد و دایه ابر بهاری را فرموده تا بنات نبات در مهد زمین بپرورد درختان را به خلعت نوروزی قبای سبز ورق در بر گرفته و اطفال شاخ را به قدوم موسم ربیع (نوروز) (گل) کلاه شکوفه بر سر نهاده عصاره نالی (تاکی) به قدرت او شهد فایق شده و تخم خرمایی به تربیتش نخل باسق گشته
هر دو شاعر شکوفه ها وگلهای روی درختان را به خلعت تشبیه کرده اند و باد صبا را حامل این هدایا دانسته اند البته در شعر خاقانی به مهتاب هم نقش رنگرزی داده شده است چون طبق عقیده قدما مهتاب با عث باز شدن شکوفه ها می شود.

1397/12/28 17:02
دکتر امین لو

بیت 22. جمله بدین داروی بر در عنقا شدند
کوست خلیفهٔ طیور داور مالک رقاب
در مصرع اول این بیت داوری به اشتباه داروی تایپ شده که باید اصلاح شود

1397/12/28 17:02
دکتر امین لو

بیت 27. بلبل کردش سجود گفت که الاانعم‌الصباح
خود به خودی بازداد صبحک الله جواب
مصرع اول این بیت از نظر وزن اینگونه صحیح است :
بلبل کردش سجود گفت که انعم صباح
خود بخودی هم کنایه از عنقا (سیمرغ) است چون عنقا شکل و ماهیت صوری ندارد. عنقا در این قصیده نقش داور را بازی می کند . بلبل خدمت عنقا می رسد و در مقابلش سجده می کند و می گوید صبح به خیر و عنقا در جواب می گوید خداوند صبح شما را به خیر کند

1397/12/28 18:02
دکتر امین لو

بیت 43. لاجرم از سهم آن بربط ناهید را
بندر هاوی برفت، رفت بریشم ز تاب
در مصرع دوم بندر هاوی اشتباه چاپی دارد و صحیح آن بند رهاوی است . بند رهاوی یکی از گوشه های آوازی است که در دستگاه افشاری خوانده می شود.
زهره در آسمان چهارم قرار دارد و خنیاگر و نوازنده فلک است سهم یعنی ترس و سهمناک هم از این کلمه است در این چند بیت که توصیف حضرت پیامبر است در این بیت میگوید از هیبت و سهم حضرت پیامبر زهره به ترس افتاد و آوازی که میخواند مختل شد و ابریشم (رشته های سازش) از هم گسیخت.

1397/12/28 18:02
دکتر امین لو

کلیاتی در مورد این قصیده زیبا
خاقانی در این قصیده ابتدا صبح اولین روز بهاری را توصیف می کند در این صبح زیبا بارانی باریده و همه آب باران سیل آسایی را افتاده و به طبیعت زیبایی فوق العده داده درختان شکوفه کردن انواع گلها باز شده و پرندگان روی این گلها به نغمه سرایی مشغولند و هر کدام از مرعان گل مطلوب خود را انتخاب کرده و روی آن نشسته اند و ه از پرنده ای گل مطلوب خود را می ستایند و دیالوگ بسیار زیبایی را خاقانی در این قسمت قصیده بین پرندگان با زبان شعر آفریده است نهایتا پرندگان برای داوری پیش سیمرغ رفته اند عنقا هیچ ترحیحی به ادعای آنها قایل نشده و گفته که همه اینها مخلوق خذاوند هستند و همه زیبایند اما یاداور شده که از اینها زیباتر گلها و حوران بهشتی هستند بعد هم گفته این هم صحیح نیست بلکه از حوران و گلهای بهشتی هم زیباتر وجود دارد و آن حضرت مخمد (ص) پیامبر مسلمین است که عرق بدن او از هر گلی معطر تر است و از اینحا به بعد با تعابیر مختلف پیامبر را تعریف و توصیف نموده و سپس به شجاعت او پرداخته و جنگ بدر را توصیف نموده و اضافه کرده که فرشتگان به حمایت حضرت محمد (ص) در جنگ بدر آمدند و پس از سرودن چند بیت در این مورد دو بیت هم در وصف امیر نحل که کنایه از حضرت علی (ع) است سروده و سپس به توصیف صلابت شعر خود پرداخته و گفته این سرمایه خود ار را برای هرکسی هزینه نمی کند سپس از شروان و کسانی که در شروان هستند شکوه کرده است و در نهایت به درگاه الهی دعا نموده و استجابت دعایش را از او خواسته است.

1398/02/22 11:04
دکتر امین لو

خاقانی قصیذه آفتاب دیگری دارد که در مدح قزل ارسلان سروده و بسیار زیبا است. مخصوصا تغزل آن خیلی جالب است. من این قصیده را در گنجور نیافتم. از مدیران محترم گنجور می خواهم بررسی نمایند اگر قصیده از قلم افتاده است آن را هم در سایت خود درج کنند تا خوانندگان محترم گنجور از خواندن این قصیده زیبا محروم نمانند.
با تشکر : امین لو
قصیده این است:
1. ای عارض چو ماه تو را چاکر آفتاب
یک بندهٔ تو ماه سزد، دیگر آفتاب
2. پیش رخ چو ماه تو بنهاده از جمال
هر نخوتی که داشته اندر سر آفتاب
3. تا بوی مشک زلف تو یابد همی زند
دم از هزار روزن چون مجمر آفتاب
4. کسوٹ کبود دارد و رخ زرد،سال و ماه
در عشق رویت ای بت سیمین بر آفتاب
5. درآرزوی روی تو هر صبحدم چو من
رخسار زرد خیزد از بستر آفتاب
6. بی روی و موی تو، نبرد هیچ کس گمان
بر آفتاب عنبر، و بر عنبر آفتاب
7. روی چو آفتاب به چشم چو نرگست
آن تازگی دهد که به نیلوفر آفتاب
8. در آفتاب، عبھر تو هست تازه تر
گر فر و تازگی برد از عبهر آفتاب
9. بسیار کرده دفتر خوبی مطالعه
جز روی تو نیافته سردفتر آفتاب
10. عمری است تا به مشرق و مغرب همی رود
با کام خشک و چشم تر، ای دلبر! آفتاب
11. از روی تو ندید در اطراف شرق و غرب
وز رای شاه عادل، روشن تر آفتاب
12. شاهنشه ملوک، قزل ارسلان که هست
از رای و روی او به سپهر انور آفتاب
13. خطبه به نام رفعت قدرش همی کند
در اوج برج جوزا بر منبر آفتاب
14. سکه به نام بخشش و جودش همی زند
در قعرو جوف خارا بر هر زر آفتاب
15. وز بیم خوار داشت که بر زر رسید از او
در کان همی کند رخ زر اصفر آفتاب
16. ای کان لطف و عنصر مردی نپرورید
در صد هزار کان چو تو یک گوهر آفتاب
17. خاک در تو قبلهٔ آمال، و اندر او
خلقی نهاده روی، چو حربا در آفتاب
18. خلق تو بهره داد به مرد و زن آن چنان
کز روشنی نصیب به خشک و تر آفتاب
19. گر چرخ چنبری بکشد سر ز حکم تو
خردش چو ذره ذره کند چنبر، آفتاب
20. سلطان یک سوارهٔ تو، آن که تا ابد
از بهر تو برآید از خاور آفتاب
21. جایی که عرض داد سپه، رای روشنت
تا حشر از آن طرف نبرد لشکر آفتاب
22. ای با اساس رفعت تو کوته آسمان
و ای در قیاس همت تو ابتر آفتاب
23. از روشنی کنون نزدی کس بدو مثل
گر در ضمیر تو نشدی مضمر آفتاب
24. خاقانیی که هست سخن پروری چنانک
روشن ز نظم اوست گھرپرور آفتاب
25. این شعر آفتابی بکرش نگر، که داد
از مهر سینه شیرش، چون مادر آفتاب
26. بر وی چو هست نام تو، از منزلت همی
در پیش او ز سر بنهد افسر آفتاب
27. گویا بد از تو، تربیتی کان خاطرش
خندد ز قدر، گوهر نظمش بر آفتاب
28. بر وی همای عدل تو چون سایه افگند
سیمرغ وار گیرد زیر پر آفتاب
29. تا چهرهٔ عقیق کند احمر از شعاع
بر اوج گنبد فلک اخضر آفتاب
30. سرسبز باش چون فلک، و رویت از نشاط
اقبال کرده همچو عقیق احمر آفتاب
31. با بزمت اجتماع طرب سال و مه چنانک
از بادهٔ هلال لب ساغر آفتاب

1398/02/23 13:04
دکتر امین لو

بلبل کردش سجود گفت که الاانعم‌الصباح
خود به خودی بازداد صبحک الله جواب
در اظهار نظز قبلی در مورد این بیت نوشته بودم که مصرع اول را برای اینکه وزن شعر درست باشد این گونه بخوانیم.
بلبل کردش سجود گفت که انعم صباح
دو باره خواندم و متوجه شدم که اظهار نظرم صحیح نبود چون اگر با همان ترتیبی که در گنجور آمده است اگر " که الانعام الضباح" به صورت کَلَنعام صباح" بخوانیم وزن شعر درست است.

1399/04/20 11:07
فاطمه آذری‌مقدم

در بیت «هاتف حال این خبر چون سوی عنقا رساند/ آمد و درخواندشان راند به پرسش خطاب» به جای «درخواندشان»، «درخوردشان» به غلط آورده شده.

1399/04/21 10:07
فاطمه آذری‌مقدم

بیت 58. به جای «فزع»، «فزغ» آورده‌شده که اشتباه است.